با ملاحظه تاريخ رهبران بزرگ، همواره اين نكته مشترك را در زندگى سياسى آنان مى بينيم كه براى رهبرى پس از خود، فكر و انديشه اى داشته اند. شاهان، در طول تاريخ براى خود وليعهد تعيين مى كردند و خلفاى اسلامى نيز براى بعد از خود برنامه ريزى مى كردند. مثلا ابابكر، عمر را جانشين خود معرفى مى كند. عمر نيز شورايى شش نفره تشكيل مى دهد تا فردى را از بين خود انتخاب نمايند. معاويه هم براى پس از خود يزيد را تعيين مى كند.
عايشه در ايامى كه عمر بر اثر ضربت شمشير بسترى شده است به عبدالله پسر عمر مى گويد: «سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو: امت اسلامى را بدون رهبر رها نكند كه ممكن است به جنگ و خونريزى منجر شود.» (1)
عبدالله ابن عمر نيز به پدرش مى گويد: «اگر تو به دنبال شخصى كه سرپرست زمينهاى تو يا چوپان گوسفندان توست بفرستى و او را براى مدتى نزد خود بخوانى، آيا از وى نمى خواهى كه فردى را بجاى خود قرار دهد؟»
عمر جواب مى دهد: «البته همينطور است». عبدالله مى گويد: «پس تو نيز جانشينى براى خود برگزين!» (2)
معاويه نيز براى آنكه يزيد را وليعهد كند استدلال مى كرد كه نمى خواهم امت اسلامى را مانند گله بى چوپان رها كنم، (3) من از اختلاف ميان مسلمين مى ترسم. (4)
آيا مى توان پذيرفت كه ابابكر، عمر، پسر عمر، عايشه و معاويه بيش از پيامبر (ص) به سرنوشت مسلمين و آينده آنها اهميت مى دادند؟ پيامبرى كه به هنگام سفرهاى چند روزه، جانشينى براى خويش مشخص مى كرد تا امور ايشان را در مدينه رسيدگى كرده و جلوى اعمال خرابكارانه دشمنان را بگيرد، چگونه ممكن است براى پس از درگذشت خود، فردى را معين ننمايد!؟
تعيين جانشين حتى براى يك روز كه از مدينه خارج مى شدند چنان امر مسلمى بود كه مى توان آنرا سيره و روش ايشان بشمار آورد. براى آشنائى با اين سيره پيامبر (ص) نام برخى از كسانى كه توسط ايشان هنگام جنگها و سفرهاى چند روزه به عنوان سرپرست مدينه منصوب گرديده اند را در جدول صفحه بعد ذكر مى كنيم.
نام غزوه |
زمان وقوع |
فرد منصوب |
سيره ابن هشام |
1. وَدّان |
2ه.ق |
سعد ابن عباده |
ج2/ص233 |
2. بُواط |
2ه.ق |
سائب ابن عثمان بن مظغون |
ج2/ص240 |
3.عشيره |
2ه.ق |
ابوسلمه |
ج2/ص240 |
4.بدراولى |
2ه.ق |
زيد بن حارثه |
ج2/ص243 |
5.بدركبرى |
2ه.ق |
عبدالله ابنام مكتوم و ابولبابه |
ج 2 ص 255 |
6. بنى سُلَيم |
2ه.ق |
سباع عُرفُطه غفارى |
ج 3/ص 5 |
7. سَويق |
2ه.ق |
ابولبابه |
ج 3/ص 7 |
8. ذى امر |
3ه.ق |
عثمان |
ج 3/ص 8 |
9. فُرع |
3ه.ق |
ابنام مكتوم |
ج 3/ص 8 |
10. بنى قَينُقاع |
3ه.ق |
بشير ابن عبدالمنذر |
ج 3/ص 10 |
11. احد |
3ه.ق |
ابنام مكتوم |
ج 3 /ص 10 |
12. ذات الرقاع |
4ه.ق |
ابوذر و طبق نقل ديگر عثمان |
ج 3/ص 155 |
13. دُومه الجندل |
4ه.ق |
سباع ابن عرفطه |
ج 3/ص 165 |
14. خندق |
5ه.ق |
ابنام مكتوم |
ج 3/ص 172 |
15. بنى قريظه |
5ه.ق |
ابنام مكتوم |
ج 3/ص 184 |
16. بنى لِحيان |
6ه.ق |
ابنام مكتوم |
ج 3/ص 225 |
17. ذى قَرَد |
6ه.ق |
ابنام مكتوم |
ج 3/ص 231 |
18. بنى مُصطَلِق |
6ه.ق |
ابوذر و طبق نقلى نُميله لَيثى |
ج 3/ص 235 |
19. سفر به حديبيه |
6ه.ق |
نميله ابن عبدالله ليثى |
ج 3/ص 255 |
20. خيبر |
7ه.ق |
نميله |
ج 3/ص 275 |
21. عمرة القضاء |
7 ه. ق |
عويف ابن اضبط ديلى |
ج 4/ص 5 |
22. فتح مكه |
8 ه. ق |
كلثوم ابن حصين غفارى |
ج4/ص 40 |
23. حجّةالوداع |
دهم ه. ق |
ابودجانه ساعدى ياسباع غفارى |
ج 4/ص 245 |
در اين جدول فقط نام برخى از سفرهاى پيامبر (ص) به خارج از مدينه بيان شد و به جهت اختصار همه را نياورديم. اين سيره و روش نمى تواند در مورد رهبرى پس از خود مورد توجه قرار نگيرد. دلسوزى رسول گرامى نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمين، امرى مسلم است و اين دلسوزى نصب جانشين را از سوى ايشان امرى لازم مى نمايد تا از بروز هر نوع اختلاف پس از خود جلوگيرى نموده و وحدت اسلامى را از گزند تفرقه دور نگه دارد.
قطع نظر از اين تحليل اجتماعى و سياسى و سنت پيامبر (ص)، تاريخ نيز تاءييد مى كند كه پيامبر (ص) رهبر جامعه اسلامى را مشخص نموده است. حضرت نه تنها در اواخر عمر؛ بلكه در طول ايام رسالت و حتى در آغاز ابلاغ اسلام به مردم، اين مسئله را مورد توجه داشت.
هنگامى كه از طرف خداوند ماءمور شد تا خويشاوندان نزديك خود را از عذاب الهى ترسانيده و به اسلام فرا خواند، در مجلسى كه گروهى از بنى هاشم حاضر بودند چنين فرمود: «نخستين كسى كه از شما مرا يارى كند برادر و وصى و جانشين من در ميان شما خواهد بود.» و چون على (ع) (كه در آن زمان كودكى بيش نبود) رسالت حضرت را تصديق كرد پيامبر (ص) رو به حاضران فرمود: «اين جوان برادر و وصى و جانشين من است.» (5)
رسول گرامى اسلام در مناسبتهاى مختلف ديگر نيز به جانشينى على (ع) تصريح كرده است؛ ولى چون هيچ كدام به عظمت حادثه غدير نيست، در اين فرصت نظرى كوتاه به اين جريان مهم مى افكنيم.
------------------------------------
1-ابن قتيبه دينورى، عبدالله، الامامة والسيامة، ج 1، ص 23؛ كحاله، عمر رضا، اعلام النساء، ج 3، ص 127.
2-ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 343؛ مسعودى، على، مروج الذهب، ج 2، ص 338.
3-طبرى، محمد ابن جرير، تاريخ الطبرى، ج 5، ص 304؛ ابن قتيبه، عبدالله، الامامة، و السياسة، ج 1، ص 185.
4-ابن اثير، على، الكامل، ج 2، ص 512.
5-ابن اثير،على، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 488؛ جوينى خراسانى؛ ابراهيم؛ فرائد السمطين، ص 85؛ طبرى، محمد، تاريخ، ج 2، ص 320.
------------------------------
على محمد ميرجليلى