پيشتر يادآور شديم كه چگونه نو مسلمانان به جرم مسلمانى تحت تعقيب و آزار متنفذان قريش قرار گرفتند و شكنجهها ديدند و حتى بعضى جان عزيز خود را هم در اى نراه از دست دادند.
همچنين خاطرنشان ساختيم كه نومسلمانان اگر از طبقه اشراف بودند، توسط كسان خود و بزرگان قبيله خويشتنبيه مىشدند، و تحت نظر قرار مىگرفتند. اينك براى آگاهى بيشتر به ذكر چند نمونه آن مبادرت مىورزيم، سپس سرانجام كار آنها را بازگو مىكنيم.
روزى گروهى ازمردان قبيله معروف «بنى مخزوم» يكى از بزرگان خود به نام «هشام» پسر «وليد بن مغيره» را كه به تازگيبرادرش «وليد بن وليد» مسلمان شده بود، ملاقات كردند و گفتند: ما قصد داريم جوانان قبيله خود را كه مسلمان شده اند و ازجمله پسر خودت «سلمه» و «عياش بن ابى ربيعه» را دستگير ساخته و تنبه كنيم. زيرا اينان با مسلمان شدن خود، آشوبى برپا كردهاند و از آن بيم داريم كه ديگران را هم به اسلام دعوت كنند، و كار بالا گيرد.
«هشام» گفت: برادرم را بخوانيد و سرزنش كنيد، ولى مواظب باشيد آسيبى به وى نرسد، و جانش به خطر نيفتد. سپس شعرى به اين مضمون خواند: «مبادا برادر خوش گذرانم كشته شود و تا ابد ميان ما نزاع و كشمكش باشد.»(الا لا تقتلن اخى عييش فيبقى بيننا ابدا تلاحى)
از كشتن او پرهيز كنيد كه به خدا قسم اگر او را به قتل رسانيد من شريفترين مردان شما را به قتل مىرسانم. مردان قبيله هم وقتى چنين ديدند گفتند: مرگ براو، چه كسى حاظر است كار به اين جا برسد كه به خاطر «وليد» بهترين مردان ما به قتل برسد؟ همين معنا باعثشد كه دست ازوليد بردارند و او را به حال خود گذارند، و خداوند او را از شر آنها حفظ كند.( سيره ابن هشام - جلد 1 ص 212)
ابوجهل كه از سران قريش و افراد با نفوذ و مالدار همين قبيله «نبى مخزوم» بود وقتى شنيد، يكى ازجوانان فاميلش مسلمان شده است با درشتى و تحقير به وى مىگفت: دين پدرت كه بهتر از تو بود راها ساختى؟ خواهى ديد كه جوانى تو را تباه مىكنيم، و عقيدهات را فاسد مىگردانيم، و آبرويت را مىبريم، و چنانچه شخص مسلمان شده از بزرگان بود، مىگفت: به زودى تجارتت را بهم مىزنيم و اموالت را از ميان مىبريم، و اگر طرف ضعيف بود با تازيانه و سيلى به جان وى مىافتادند.( همان كتاب - جلد 2 ص 211)
يكى از نو مسلمانان كه از خاندان ثروتمند و اعيان مكه به شمار مىرفت، جوانى زيبا و خوشاندام به نام «مصعب بن عمير» بود. پدر و مادر اين جوان سخت او را دوست داشتند، مادرش بهترين لباسها را براى او تهيه مىكرد.مصعب از لحاظ طراوت جوانى و جمال و زيبائى و شيك پوشى و زلف خوش رنگ، در شهرمكه نظير نداشت. بيش از همه مردم شهرعطر اسعمال مىكرد، به طورى كه وقتى از كوچههاى شهر مىگذشت بوى خوش عطر بدن و لباسش فضاى كوچه را خوشبو مىساخت! «مصعب قبل از اين كه مسلمان شود ازلجاظ زيبائى و چهره دلفريب، جوان نمونه قريش بود.(البته اين زيبائى و چهره دلفريب مصعب تا آخر عمر كوتاهش كه در 24 سالگى در جنگ احد به شهادت رسيد، باقى بود.) از نظر معيشت و زندگى بيش از همه متهعم بود. بيش از همه عظر استعمال مىكرد. او بهترين لباسها را مىپوشيد. پدر و مادرش سخت او را دوست مىداشتند، به خصوص مادرش بيش از حد او را دوست مىداشت. وقتيمسلمان شد پشت پا به همه اين تعينات زد، تا جائى كه پيغمبر به او نگاه مىكرد و مىگريست، زيرا او پوستينى به دوش گرفته بود، و پيغمبر به ياد زمانى مىافتاد كه او غرق ناز و نعمت بود و بهترين لباسها را مىپوشيد.»( ذيل تاريخ ابن اثير - جلد 2 ص 67)
او علاوه بر اين درنزد عموم طبقات با احترام زياد و ستايش فراوان مىزيست. همه او را به نيكى ياد مىكردند،و نام ونشانش نقل محافل و نقل مجالس بود.( اسد الغابه و الاصابه در لفظ «مصعب بن عمير»)مصعب مدتى به طور پنهانى به حضور پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مىرسيد و تعاليم اسلام را از آن حضرت فرا مىگرفت، و سعى داشت بستگانش از راز او مطلع نگردند. ولى روزى «عثمان به طلحه» ديد كه مصعب نماز مىخواند. عثمان آنچه را ديده بود به مادر و بسگان مصعب اطلاع داد. آنها نيز كه سخت برآشفته شده بودند جوان برازنده خود را گرفتند و به جرم مسلمانى و پيروى از پيغمبر اسلام در خانه زندانى كردند.
مصعب كه در زير زمين خانه زندانى شده بود، مدتها به همين گونه گذرانيد تا اينكه رصتيافت بگريزد و با ساير مسلمانان به حبشه برود. آنگاه پس از چندى با گروهى از همراهان خود مراجعت كرد، به شرحى كه خواهيم گفت.(ماخذ سابق)
چون پيغمبر (صلى الله و آله) ديد كه نومسلمانان چه آنها كه از خاندان اشراف بودند و چه افراد بىپناه، همگى به جرم مسلمانى سخت تحت تعقيب كسان خود و سران و سنگدلان قريش قرار دارند، و نمىتواند خطر را از آنها برطرف سازد، دستور داد كه عرض درياى سرخ را پيموده، و قدم به خاك حبشه بگذارند كه سرزمين آرامى است.زيرا در آن مردى به نام «نجاشى» بر حبشه حكومت مىكرد كه مردى رؤوف بود و به كسى ستم روا نمىداشت.
پيامبر به نو مسلمانان فرمان داد چندان در حبشه بمانند تا گشايشى در كاراسلام پديد آيد، و خود آنان نيز خاطرات تلخ بوخورد با قريش را فراموش كنند، و جانشان از آسيب آنها در امان بماند.
پيشتر تذكر داديم كه بازرگانان قريش از راه دريا با حبشه تجارت داشتند. تجارت قريش با حبشه موجب شده بود كه تجار مكه و حبشه به قلمرو يكديگر آمد و رفت كنند، و در آنجا سود و منافعى به دست آورند. و حتى بردگان حبشى را ازهمينراه در بازرهاى حجاز در معرض داد و ستد قرار دهند. به طورى كه با موازات ظهور اسلام بسياى از غلامان حبشى در مكه و مدينه مىزيستند، و غلامان و كارگران رؤسايقبائل حجاز بودند. از جمله پدر و مادر بلال با بايد نام برد كه قبلا يادآور شديم و گفتيم خود بلال درمكه متولد شده بود.
مردم حجازدر مكه از بندر جده كه به گفته «جرجى زيدان» در آن موقع «شعيبه» نام داشت و در دوازده فرسخى شهر مكه است، و بندر «ينبع» در سى و دو فرسخى مدينه، به وسيله كشتى كه بيشتر توسط ملوانان مصرى و حبشى هدايت مىشد و تعلق به آنها داشت، با حبشه آمد و رفت داشتند.
در آن اوقات كه مسلمانان در صدد سفر به حبشه بودند، دو كتى آهنگ آن سرزمين داشت كه درست در آن سوى ساحل غربى از بحر احمر مقابل مكه واقع است.
مسلمانان كه به گفته ابن هشام حدود 83 تن بودند، شب هنگام تك تك و دسته دسته پياده و سواره با زن و فرزندان خود، به طور پنهانى ازمكه خارج شدند. سپس دو كشتى را ازقرارنفرى نيم دينار اجاره كردند و سوار شدند و به سوى حبشه شتافتند تا در آنجا با فراغت، دين و ايمان خود را نگاه دارند، و دور از آسيب مشركان مكه در انتظار آينده بهتر به سر برند.
بيشتر مهاجران را طبقه جوان تشكيل مىداد.بلكه مىتوان گفت عموم آنها نسل جوان بودند! بعضى از آنان مجرد و برخى با همسر جوان و فرزند خود تن به آن سفر پرخطر داده بودند.
اين جوانان اغلب از خانوادههاى سرشناس شهر و پسران و دختران اعيان قريش بودند، و فقط روشن بينى و صفاى ذهن آنها عامل جدائى ايشان از خانه و خانواده خود و عقايد خرافى و فساد اخلاق مردم محيط بود كه دست از همه چيز شستند و به عشق پيغمبر كه او را منادى حق و عدالت مىدانستند، دل به دريا زدند.
حركت آنها چنان با احتياط و پنهانى صورت گرفت كه وقتى قريش در تعقيب آنها به ساحل رسيدند، آنها حركت كرده بودند. اين نخستين مهاجرت مسلمانان بود كه در سال پنجم بعثت اتفاق افتاد. مهاجرت اينان از مكه به حبشه، هجرت براى نجات جان خود و آزار زيستن و حفظ عقيده و ايمان بود.
------------------------------
على دوانى
مهاجرت مسلمانان به حبشه
- بازدید: 2911