پنجه برنجى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

يكى از دوستان كه چاپخانه دارد مى نويسد: در سال 1375 براى خريد دستگاه چاپ سه بار به ((مسكو)) سفر كردم . در سفر براى خداحافظى به محضر آية اللّه ((سيد محمد باقر موحد ابطحى )) مشرف شدم تا از راهنمائيهايشان بهره مند گردم ، ايشان ((قرآنهاى با ترجمه روسى )) بمن دادند تا به مردم آن سلمان اهدأ كنم .
يك جلد آن را به آقاى ((نيكوا اينومنيچ )) مدير كل شركت سازنده دستگاه چاپ اهدأ كردم ، در سفر بعد وقتى مرا ديد بسيار اظهار خوشبختى كرد و گفت : من و همسرم كه رئيس آموزش و پرورش است مرتب اين كتاب را مطالعه مى كنيم و نكته هاى بسيار با عظمتى را از اين كتاب درك كرديم اين ((قرآن )) براى ما بسيار قابل توجه و احترام بوده است .
اين دوست ما مى نويسد. اى كاش افراد خيرخواهى اقدام براى چاپ و نشر اين كتاب در روسيه مى نمودند.
در سفر سوّم در مسكو يك مشكل ادارى برايم پيش آمد، پيش رئيس اداره رفتم ، وقتى وارد اطاق شدم ، چشمم به چيز عجيبى افتاد، ((روى ميز رئيس ‍ يك پنجه برنجى كه روى او نوشته شده بود(علمدار ابوالفضل ) قرار داشت .))
ابتدا حدس زدم آن را بعنوان يك چيز زينتى روى ميزش گذاشته ، ولى بعد از آن سؤ ال كردم جواب داد: ((من شيعه هستم و معجزه و كرامتهاى بسيارى از آن ((حضرت ديده ام ، اين پنجه را به خاطر همين امر همراهم دارم (جانم بفدايش باد))) وقتى اطلاع از حال من و تَشَيّع و علاقه ام به ((حضرت ابوالفضل (ع ))) پيدا كرد، احترام فوق العاده بمن گذاشت و در هر مشكلى كه داشتم چنان كمكم ميكرد كه اين مختصر گنجايش شرحش را ندارد.
آرى در كشورى كه 70 سال از هر گونه تبليغ مذهبى محروم بوده است ، ائمه معصومين و اولادشان (عليهم السلام ) اين چنين براى افراد مستعد جلوه گرى مى كنند و صراط مستقيم حق را پيش رويشان مى گذارند.(1)
مدد از فيض سحر خواهم و از لطف نسيم

رسدم از گل رويت مگر اى دوست شميم ؟

گر كه فيض سحرى هم نشود يار مرا

يا شميمت ز لطافت ندهد ره به نسيم

دل شب تا به سحر ياد رخ چون قمرت

در دل خويش كنم عكس جمالت ترسيم

لب لعل تو كه سرچشمه نوشين بقاست

هست چون كوثر و رخسار تو جنّات نعيم

پور علم و ادبىّ و پدر فضل و كمال

تو ابوالفضلى و فضل است بدون تو يتيم

پدر گيتى از آوردن چون توابتر

مادر دهر هم از زادن چون تو است عقيم

---------------------------------------
1-همان مدرك.
------------------------------
على مير خلف زاده