فصل دوم

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

شب 17 ماه رمضان ساقى كوثر حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به در خواست رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به خيمه ها آب آوردند
در شب بدر حضرت رسول به اصحاب فرمود كيست برود امشب براى ما از چاه آب بكشد و بياورد؟ اصحاب سكوت كردند و هيچكدام اقدام بر اين كار نكردند، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مشكى برداشت به طلب آب بيرون رفت ، آن شب شبى بود سرد و باد مى آمد و ظلمت داشت پس رسيد به چاه آب را آن چاهى بود بسيار گود و تاريك ، آن حضرت دلوى نيافت تا از چاه آب بكشد لاجرم به چاه پايين رفت و مشك را پر كرد و بيرون آمد، ناگاه باد سختى برخورد با آن حضرت كه آن جناب از سختى آن نشست تا بر طرف شد پس برخاست و حركت فرمود، ناگاه باد سخت ديگرى مانند آن آمد، آن حضرت نشست تا او نيز رد شد، ديگر باره برخاست برود مرتبه سوم نيز به همان نحو بادى رسيد و آن حضرت نشست و چون رد شد برخاست و خود را به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم رسانيد، حضرت پرسيد: يا اباالحسن براى چه دير آمدى ؟ عرض كرد: سه مرتبه بادى به من رسيد و بسيار سخت بود و مرا لرزه فرا گرفت و مكثم به جهت برطرف شدن آن بادها بود، فرمود: آيا دانستى آنها چه بود يا على ؟ عرض ‍ كرد: نه ، فرمود: آن اول جبرئيل بود با هزار فرشته كه بر تو سلام كرد و سلام كردند، و پس از آن اسرافيل بود با هزار ملائكه كه سلام رد بر تو و سلام كردند و اينها فرود آمدند به جهت مدد ما. مرحوم محدث قمى مى فرمايد: كه اشاره به همين است قول آن كسى كه گفته از براى اميرالمؤ منين على عليه السلام در يك شب سه هزار و سه منقبت بوده . (1)
منع كردن لشكر معاويه در جنگ صفين از آب برداشتن ياران اميرالمؤ منين عليه السلام
و من كلام له عليه السلام
لما غلب اصحاب معاويه اصحابه عليه السلام على شريعه الفرات بصفين ، و منعوهم من الما:
قد استطعموكم القتال ، فاقروا على مذلة ، و تاخير محلة ، او رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت فى حياتكم مقهورين ، و الحياة فى موتكم قاهرين ، الا و ان معاويه قاد لمة من الغواة ، و عمس عليهم الخبر حتى جعلوا نحور هم اغراض المنية . (2)
از سخنان على عليه السلام است آن گاه كه لشكر معاويه در جنگ صفين بر اصحاب آن بزرگوار پيشى جسته ، راه ورود به آب فرات را به تصرف در آورده ، آنان را از برداشتن آب مانع گشتند:
لشكر معاويه (با تصرف شريعه فرات و منع شما از برداشتن آب ) كارزار با شما را طالبند، پس شما يا بر ذلت و خوارى اقرار كرده شجاعت و شرافت را از دست بدهيد (اظهار عجز و ناتوانى كرده از تشنگى بيچاره شد خود را به دشمن تسليم نماييد) يا آنكه شمشير هاتان را از خونهاى ايشان سيرآب كنيد تا از آب سيرآب شويد، پس مرگ (حقيقى ) در زندگانى شماست اگر مغلوب بشويد، و (حقيقت ) زندگانى در مرگ شماست آن گاه كه (بر دشمن ) غالب آييد، (مرگ با عزت و شرافت بهتر است از زندگانى با ذلت و خوارى ) آگاه باشيد كه معاويه عده قليلى از گمراهان و نادانان را به كار زار آورده (با اينكه لشكر معاويه زياد بوده ايشان را به عده قليلى تعبير فرموده ، اشاره است به اينكه به علم جنگ آشنا نيستند) و حقيقت امر را (كه جنگ براى به دست آوردن سلطنت و رياست است ) از آنان پنهان نموده (و خون خواهى عثمان را بهانه قرار داده ) تا اينكه آنها گلوهاى خود را هدف (تيرهاى ) مرگ قرار داده اند (از روى نادانى و گمراهى براى كشته شدن آماده هستند).
شرايط ساقى
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سفرى از خواب بيدار شد و فرمود: آب وضو نزد كيست ؟ ابو قتاده عرض كرد: ظرف آب با من است و آن ظرف را آورد، پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وضو ساخت و مقدارى آب در ظرف باقى ماند، فرمود: آن را نگهدار كه برايش شان و كارى است ، پس آن روز گرم شد و تشنگى شدت يافت ، مردم به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شتافتند، و عرض كردند: آب ، آب ، پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كاسه اى طلب كرد و به ابوقتاده فرمود: آن ظرف آب (كه زيادى وضوى پيامبر در آن بود) را بياور، و ابوقتاده ظرف را آورد، حضرت فرمود: اى اباقتاده بريز در كاسه و او ريخت و مردم هجوم آوردند براى خوردن آب ، فرمود: همه شما ان شاء الله آب مى آشاميد، و ابوقتاده آب مى ريخت و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مردم آب مى داد، تا آنكه همه سيراب شدند، پس حضرت به ابوقتاده فرمود: بنوش ، عرض كرد: نه بلكه شما بنوشيد، فرمود: اشرب فان ساقى القوم آخر هم شربا، بنوش ، همانا ساقى مردم آخر كار مى نوشد، پس ابوقتاده آب را آشاميد آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آب نوشيد.
ضوء الشهاب فضل الله راوندى گويد: اين نوشانيدن مردم پيش از آنكه خود بنوشد از مكارم اخلاق آن بزرگوار و سيره آن حضرت بود كه اصحاب خود را به اين آداب وامى داشت و هنگامى كه ساقى قو ببيند كه مردمش تشنه اند از عدم مبالات است كه خود ابتدا كند به نوشيدن آب وحال آنكه ساقى امين قوم است و ابدان و ارواح آنان در دست اوست ، و آب دادن نزد آنان بسيار مهم بود، زيرا چه بسا وادى هاى خشك و سوزان را مى پيمودند و ساقى ومتصدى آب مى بايست به آب اهميت فراوان بدهد و در تقسيم كردن و جيره بندى آب دقت كافى داشته باشد. و كسانى كه عهده دار اين امر بودند بر يكديگر مباهات مى كردند و درباره آب گفته شده : الما اهون موجود و اعز مفقود آب پست ترين چيز و عزيزترين گمشده است . و فائده اين حديث آن است كه آدمى گرامى ترين صفات انسانيت را فرا گيرد و از صفات پست خود را دور دارد. وراوى اين حديث مغيره است . (3)
سقايت على عليه السلام
عبدالحميد ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه گويد: بدان كه اگر على عليه السلام با آن فصاحت و بلاغتى كه مخصوص اوست مباهات و افتخار كند و مناقب و فضائل خود را بر شمرد نمى تواند يك دهم فضائل خود را كه رسول مكرم صلى الله عليه و آله و سلم او را ثنا كرده بگويد، و من نمى خواهم فضائل او را و احاديث مرويه اماميه را بازگو كنم ، بلكه آن احاديثى را مى گويم كه علماى حديث آن را ذكر كرده اند، كسانى كه آنان را نمى شود متهم كرد و حتى عقيده به برترى و افضليت ديگران را بر على عليه السلام دارند، و روايات آنان آن چنان موجب سكون و آرامش نفس ‍ است كه روايات ديگران اين آرامش را نمى آورد. (آن گاه بيست و چهار حديث را از رواة عامه بيان مى كند كه به مناسبت موضوع مورد بحث در سقايت ، يك حديث آن را مى آوريم ).
حديث شانزدهم : چون شب جنگ بدر فرا رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من يستسقى لنا ماء؟ چه كسى آب براى ما مى آورد؟ پس ‍ باز ايستادند مردم (از هيبت و عظمت اين كار) پس على عليه السلام به پا خاست ومشكى برداشت و نزد چاهى گود آمد كه تاريكى و ظلمت آن را فرا گرفته بود، آن گاه سرازير شد و در آن فرو رفت ، پس خداوند به جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل پيام داد كه آماده سازيد پيروزى رابراى محمد صلى الله عليه و آله و سلم و برادرش على عليه السلام و حزب او و يارانش ، پس از آسمان فرود آمدند و براى آنان بانگ و خروش بود كه هر كه گوش مى داد مى شنيد، پس چون به نزد آن چاه رسيدند بر على عليه السلام سلام كردند تا نفر آخر به جهت اكرام و اجلال او.
و احمد در كتاب فضائل على عليه السلام اين روايت را آورده و در آن از طريق انس بن مالك ، اين را اضافه كرده است : اى على روز قيامت ناقه اى از ناقه هاى بهشتى را مى آورند براى تو پس سوار مى شوى بر آن وزانوى تو برابر است با زانوى من وران تو برابر است باران من تا آنكه داخل بهشت مى شوى . (4)
سقايت امام حسين عليه السلام
امام حسين عليه السلام چون از بطن عقبه (يكى از منزل هاى بين راه كربلا) حركت كرد به شراف منزل كرد و چون سحر شد به جوان هايش فرمان داد كه آب فراوان بردارند، پس از آن به راه خود ادامه دادند تا روز به ميانه رسيد، و همان طور كه راه مى پيمودند، ناگهان يكى از يارانش تكبير (الله اكبر) گفت ، امام حسين عليه السلام به وى فرمود: چرا تكبير گفتى ؟ گفت : من درخت خرما ديدم . جمعى از ياران گفتند: با خدا سوگند كه ما در اينجا هرگز درخت خرما نديديم ، امام حسين عليه السلام فرمود: شما چه مى بينيد؟ گفتند: و الله نراه اسنة الرماح و اذان الخيل . به خدا سوگند ما سرنيزه ها و گوشهاى اسبها را مى بينيم . فرمود: به خدا سوگند من نيز همين را مى بينم ، پس حضرت فرمود: براى ما پناه گاهى نيست كه پناه گاهى نيست كه پناه به آن ببريم و آن را پشت سر قرار دهيم و در يك سو به دشمن رو آوريم . گفتند: اين ذو جثم است اگر دست چپ حركت كنى و پيشى بگيرى آنجا همان طور است كه مى خواهى ، پس به آن سو حركت كرد و چيزى نگذشت كه اسبان دشمن نمايان شد و چون آنها ديدند كه ما از راه كناره گرفتيم آنان نيز راه را كج كردند. و سرنيزه هاى آنان همانند زنبورهاى عسل و پرچم هاى آنان همانند بالهاى پرنده بود، پس مسابقه گذارديم براى رسيدن به ذى جثم ، و ما بر آنان پيشى گرفتيم و امام حسين عليه السلام دستور داد كه خيمه ها را سر پا كردند و آنها آمدند و هزار اسب سوار بودند به سر كردگى حر بن يزيد تميمى و برابر امام حسين عليه السلام توقف كردند و هنگام گرماى ظهر بود و امام حسين عليه السلام و يارانش عمامه بر سر كرده و شمشيرها حمايل كرده بودند. پس امام حسين عليه السلام به جوانانش فرمود: اين جمعيت را آب بدهيد و سيرابشان كنيد و اسبانشان را جرعه جرعه آب دهيد (زيرا يك مرتبه به اسب آب دادن در حالى كه تشنه است خطر ناك است ) پس جوانان شروع كردند به پر كردن ظرفها و تشنها از آب و نزديك اسبها مى بردند چون سه و يا چهار و يا پنج بار آبمى دادند او را رها كرده و به ديگرى مى پرداختند تا آنكه همه را تا آخر سيراب كردند.
على بن طعان محاربى گويد: من با حر بن يزيد رياحى بودم و آخرين نفر بودم كه رسيدم و چون امام حسين عليه السلام تشنگى من و اسبم را ديد فرمود:
انخ الراوية ، و الراوية عندى السقا ثم قال : يا ابن الاخ انخ الجمل فانخته ، فقال : اشرب ، فجعلت كل ماء شربت سال الماء من السقا، فقال الحسين عليه السلام : اخنث السقا اى اعطفه . فلم ادر كيف افعل ، فقام فخنثه ، فشربت و سقيت فرسى .
بخوابان راويه را، وراويه نزد من مشك آب بود (و من نفهميدم و حال آنكه منظور حضرت آن بود كه بخوابان شتر را كه بارش مشك آب است ، لذا فرمود:) اى فرزند برادر! بخوابان شتر را. پس من شتر را خواباندم ، پس ‍ فرمود: آب بنوش . و به هنگام نوشيدن ، از مشك آب مى ريخت . پس ‍ حضرت فرمود: لب مشك را دولا كن ، يعنى خم كن كه بتوانى آب بخورى و من نمى دانستم چگونه انجام دهم ، بنابراين حضرت برخاست و لب مشك را خم كرد كه من نوشيدم و اسبم را نيز آب دادم . (5)

شب 17 ماه رمضان ساقى كوثر حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به در خواست رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم به خيمه ها آب آوردند
در شب بدر حضرت رسول به اصحاب فرمود كيست برود امشب براى ما از چاه آب بكشد و بياورد؟ اصحاب سكوت كردند و هيچكدام اقدام بر اين كار نكردند، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مشكى برداشت به طلب آب بيرون رفت ، آن شب شبى بود سرد و باد مى آمد و ظلمت داشت پس رسيد به چاه آب را آن چاهى بود بسيار گود و تاريك ، آن حضرت دلوى نيافت تا از چاه آب بكشد لاجرم به چاه پايين رفت و مشك را پر كرد و بيرون آمد، ناگاه باد سختى برخورد با آن حضرت كه آن جناب از سختى آن نشست تا بر طرف شد پس برخاست و حركت فرمود، ناگاه باد سخت ديگرى مانند آن آمد، آن حضرت نشست تا او نيز رد شد، ديگر باره برخاست برود مرتبه سوم نيز به همان نحو بادى رسيد و آن حضرت نشست و چون رد شد برخاست و خود را به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم رسانيد، حضرت پرسيد: يا اباالحسن براى چه دير آمدى ؟ عرض كرد: سه مرتبه بادى به من رسيد و بسيار سخت بود و مرا لرزه فرا گرفت و مكثم به جهت برطرف شدن آن بادها بود، فرمود: آيا دانستى آنها چه بود يا على ؟ عرض ‍ كرد: نه ، فرمود: آن اول جبرئيل بود با هزار فرشته كه بر تو سلام كرد و سلام كردند، و پس از آن اسرافيل بود با هزار ملائكه كه سلام رد بر تو و سلام كردند و اينها فرود آمدند به جهت مدد ما. مرحوم محدث قمى مى فرمايد: كه اشاره به همين است قول آن كسى كه گفته از براى اميرالمؤ منين على عليه السلام در يك شب سه هزار و سه منقبت بوده . (1)
منع كردن لشكر معاويه در جنگ صفين از آب برداشتن ياران اميرالمؤ منين عليه السلام
و من كلام له عليه السلام
لما غلب اصحاب معاويه اصحابه عليه السلام على شريعه الفرات بصفين ، و منعوهم من الما:
قد استطعموكم القتال ، فاقروا على مذلة ، و تاخير محلة ، او رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت فى حياتكم مقهورين ، و الحياة فى موتكم قاهرين ، الا و ان معاويه قاد لمة من الغواة ، و عمس عليهم الخبر حتى جعلوا نحور هم اغراض المنية . (2)
از سخنان على عليه السلام است آن گاه كه لشكر معاويه در جنگ صفين بر اصحاب آن بزرگوار پيشى جسته ، راه ورود به آب فرات را به تصرف در آورده ، آنان را از برداشتن آب مانع گشتند:
لشكر معاويه (با تصرف شريعه فرات و منع شما از برداشتن آب ) كارزار با شما را طالبند، پس شما يا بر ذلت و خوارى اقرار كرده شجاعت و شرافت را از دست بدهيد (اظهار عجز و ناتوانى كرده از تشنگى بيچاره شد خود را به دشمن تسليم نماييد) يا آنكه شمشير هاتان را از خونهاى ايشان سيرآب كنيد تا از آب سيرآب شويد، پس مرگ (حقيقى ) در زندگانى شماست اگر مغلوب بشويد، و (حقيقت ) زندگانى در مرگ شماست آن گاه كه (بر دشمن ) غالب آييد، (مرگ با عزت و شرافت بهتر است از زندگانى با ذلت و خوارى ) آگاه باشيد كه معاويه عده قليلى از گمراهان و نادانان را به كار زار آورده (با اينكه لشكر معاويه زياد بوده ايشان را به عده قليلى تعبير فرموده ، اشاره است به اينكه به علم جنگ آشنا نيستند) و حقيقت امر را (كه جنگ براى به دست آوردن سلطنت و رياست است ) از آنان پنهان نموده (و خون خواهى عثمان را بهانه قرار داده ) تا اينكه آنها گلوهاى خود را هدف (تيرهاى ) مرگ قرار داده اند (از روى نادانى و گمراهى براى كشته شدن آماده هستند).
شرايط ساقى
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سفرى از خواب بيدار شد و فرمود: آب وضو نزد كيست ؟ ابو قتاده عرض كرد: ظرف آب با من است و آن ظرف را آورد، پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وضو ساخت و مقدارى آب در ظرف باقى ماند، فرمود: آن را نگهدار كه برايش شان و كارى است ، پس آن روز گرم شد و تشنگى شدت يافت ، مردم به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شتافتند، و عرض كردند: آب ، آب ، پس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كاسه اى طلب كرد و به ابوقتاده فرمود: آن ظرف آب (كه زيادى وضوى پيامبر در آن بود) را بياور، و ابوقتاده ظرف را آورد، حضرت فرمود: اى اباقتاده بريز در كاسه و او ريخت و مردم هجوم آوردند براى خوردن آب ، فرمود: همه شما ان شاء الله آب مى آشاميد، و ابوقتاده آب مى ريخت و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مردم آب مى داد، تا آنكه همه سيراب شدند، پس حضرت به ابوقتاده فرمود: بنوش ، عرض كرد: نه بلكه شما بنوشيد، فرمود: اشرب فان ساقى القوم آخر هم شربا، بنوش ، همانا ساقى مردم آخر كار مى نوشد، پس ابوقتاده آب را آشاميد آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آب نوشيد.
ضوء الشهاب فضل الله راوندى گويد: اين نوشانيدن مردم پيش از آنكه خود بنوشد از مكارم اخلاق آن بزرگوار و سيره آن حضرت بود كه اصحاب خود را به اين آداب وامى داشت و هنگامى كه ساقى قو ببيند كه مردمش تشنه اند از عدم مبالات است كه خود ابتدا كند به نوشيدن آب وحال آنكه ساقى امين قوم است و ابدان و ارواح آنان در دست اوست ، و آب دادن نزد آنان بسيار مهم بود، زيرا چه بسا وادى هاى خشك و سوزان را مى پيمودند و ساقى ومتصدى آب مى بايست به آب اهميت فراوان بدهد و در تقسيم كردن و جيره بندى آب دقت كافى داشته باشد. و كسانى كه عهده دار اين امر بودند بر يكديگر مباهات مى كردند و درباره آب گفته شده : الما اهون موجود و اعز مفقود آب پست ترين چيز و عزيزترين گمشده است . و فائده اين حديث آن است كه آدمى گرامى ترين صفات انسانيت را فرا گيرد و از صفات پست خود را دور دارد. وراوى اين حديث مغيره است . (3)
سقايت على عليه السلام
عبدالحميد ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه گويد: بدان كه اگر على عليه السلام با آن فصاحت و بلاغتى كه مخصوص اوست مباهات و افتخار كند و مناقب و فضائل خود را بر شمرد نمى تواند يك دهم فضائل خود را كه رسول مكرم صلى الله عليه و آله و سلم او را ثنا كرده بگويد، و من نمى خواهم فضائل او را و احاديث مرويه اماميه را بازگو كنم ، بلكه آن احاديثى را مى گويم كه علماى حديث آن را ذكر كرده اند، كسانى كه آنان را نمى شود متهم كرد و حتى عقيده به برترى و افضليت ديگران را بر على عليه السلام دارند، و روايات آنان آن چنان موجب سكون و آرامش نفس ‍ است كه روايات ديگران اين آرامش را نمى آورد. (آن گاه بيست و چهار حديث را از رواة عامه بيان مى كند كه به مناسبت موضوع مورد بحث در سقايت ، يك حديث آن را مى آوريم ).
حديث شانزدهم : چون شب جنگ بدر فرا رسيد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من يستسقى لنا ماء؟ چه كسى آب براى ما مى آورد؟ پس ‍ باز ايستادند مردم (از هيبت و عظمت اين كار) پس على عليه السلام به پا خاست ومشكى برداشت و نزد چاهى گود آمد كه تاريكى و ظلمت آن را فرا گرفته بود، آن گاه سرازير شد و در آن فرو رفت ، پس خداوند به جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل پيام داد كه آماده سازيد پيروزى رابراى محمد صلى الله عليه و آله و سلم و برادرش على عليه السلام و حزب او و يارانش ، پس از آسمان فرود آمدند و براى آنان بانگ و خروش بود كه هر كه گوش مى داد مى شنيد، پس چون به نزد آن چاه رسيدند بر على عليه السلام سلام كردند تا نفر آخر به جهت اكرام و اجلال او.
و احمد در كتاب فضائل على عليه السلام اين روايت را آورده و در آن از طريق انس بن مالك ، اين را اضافه كرده است : اى على روز قيامت ناقه اى از ناقه هاى بهشتى را مى آورند براى تو پس سوار مى شوى بر آن وزانوى تو برابر است با زانوى من وران تو برابر است باران من تا آنكه داخل بهشت مى شوى . (4)
سقايت امام حسين عليه السلام
امام حسين عليه السلام چون از بطن عقبه (يكى از منزل هاى بين راه كربلا) حركت كرد به شراف منزل كرد و چون سحر شد به جوان هايش فرمان داد كه آب فراوان بردارند، پس از آن به راه خود ادامه دادند تا روز به ميانه رسيد، و همان طور كه راه مى پيمودند، ناگهان يكى از يارانش تكبير (الله اكبر) گفت ، امام حسين عليه السلام به وى فرمود: چرا تكبير گفتى ؟ گفت : من درخت خرما ديدم . جمعى از ياران گفتند: با خدا سوگند كه ما در اينجا هرگز درخت خرما نديديم ، امام حسين عليه السلام فرمود: شما چه مى بينيد؟ گفتند: و الله نراه اسنة الرماح و اذان الخيل . به خدا سوگند ما سرنيزه ها و گوشهاى اسبها را مى بينيم . فرمود: به خدا سوگند من نيز همين را مى بينم ، پس حضرت فرمود: براى ما پناه گاهى نيست كه پناه گاهى نيست كه پناه به آن ببريم و آن را پشت سر قرار دهيم و در يك سو به دشمن رو آوريم . گفتند: اين ذو جثم است اگر دست چپ حركت كنى و پيشى بگيرى آنجا همان طور است كه مى خواهى ، پس به آن سو حركت كرد و چيزى نگذشت كه اسبان دشمن نمايان شد و چون آنها ديدند كه ما از راه كناره گرفتيم آنان نيز راه را كج كردند. و سرنيزه هاى آنان همانند زنبورهاى عسل و پرچم هاى آنان همانند بالهاى پرنده بود، پس مسابقه گذارديم براى رسيدن به ذى جثم ، و ما بر آنان پيشى گرفتيم و امام حسين عليه السلام دستور داد كه خيمه ها را سر پا كردند و آنها آمدند و هزار اسب سوار بودند به سر كردگى حر بن يزيد تميمى و برابر امام حسين عليه السلام توقف كردند و هنگام گرماى ظهر بود و امام حسين عليه السلام و يارانش عمامه بر سر كرده و شمشيرها حمايل كرده بودند. پس امام حسين عليه السلام به جوانانش فرمود: اين جمعيت را آب بدهيد و سيرابشان كنيد و اسبانشان را جرعه جرعه آب دهيد (زيرا يك مرتبه به اسب آب دادن در حالى كه تشنه است خطر ناك است ) پس جوانان شروع كردند به پر كردن ظرفها و تشنها از آب و نزديك اسبها مى بردند چون سه و يا چهار و يا پنج بار آبمى دادند او را رها كرده و به ديگرى مى پرداختند تا آنكه همه را تا آخر سيراب كردند.
على بن طعان محاربى گويد: من با حر بن يزيد رياحى بودم و آخرين نفر بودم كه رسيدم و چون امام حسين عليه السلام تشنگى من و اسبم را ديد فرمود:
انخ الراوية ، و الراوية عندى السقا ثم قال : يا ابن الاخ انخ الجمل فانخته ، فقال : اشرب ، فجعلت كل ماء شربت سال الماء من السقا، فقال الحسين عليه السلام : اخنث السقا اى اعطفه . فلم ادر كيف افعل ، فقام فخنثه ، فشربت و سقيت فرسى .
بخوابان راويه را، وراويه نزد من مشك آب بود (و من نفهميدم و حال آنكه منظور حضرت آن بود كه بخوابان شتر را كه بارش مشك آب است ، لذا فرمود:) اى فرزند برادر! بخوابان شتر را. پس من شتر را خواباندم ، پس ‍ فرمود: آب بنوش . و به هنگام نوشيدن ، از مشك آب مى ريخت . پس ‍ حضرت فرمود: لب مشك را دولا كن ، يعنى خم كن كه بتوانى آب بخورى و من نمى دانستم چگونه انجام دهم ، بنابراين حضرت برخاست و لب مشك را خم كرد كه من نوشيدم و اسبم را نيز آب دادم . (5)

آب دادن به كافر


آب دادن به كافر
مصادف گويد: با امام صادق عليه السلام بوديم بين راه مكه و مدينه ، پس به مردى گذشتيم كه در زير درختى روى زمين افتاده بود، حضرت فرمود: به طرف اين مرد مايل شو و نزدش برو كه من مى ترسم او را تشنگى از پاى در آورد، وقتى نزديك شديم مردى نصرانى بود با موهاى بلند، پس حضرت پرسيد: آيا تو تشنه اى ؟ گفت : آرى ، پس حضرت فرمود: اى مصادف پياده شو و او را آب بنوشان ، و من پياده شدم و او را سيراب كردم ، و سوار شدم و به راه خود ادامه داديم ، و عرض كردم : اين نصرانى بود و شما بر نصرانى تصدق كردى ؟ فرمود: آرى هنگامى كه به اين حال باشد. (يعنى وقتى در معرض تلف باشد لازم است جانش را نجات داد.) (6)
ضمانت بهشت براى سقا
امام صادق عليه السلام فرمود: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد: مرا كارى بياموز كه به سبب آن وارد بهشت شوم ، فرمود: اطعم الطعام و افش السلام ، اطعام طعام كن و بسيار سلام كن و آشكار كن ، عرض كرد: من طاقت اين كار راندارم ، فرمود: آيا شتر دارى ، عرض كردن آرى ، حضرت فرمود: با شترت آب براى خانواده اى ببر كه هميشه دسترسى به آب ندارند و البته نه شتر مى ميرد و نه مشك آب پاره مى شود ولى خانواده اى سيراب گشته اند و در نتيجه بهشت بر تو واجب مى گردد. (7)
ثواب لعن بر قاتل امام حسين عليه السلام پس از نوشيدن آب
به سند متصل از ابن قولويه به اسناد خود از داود رقى گفت : نزد ابى عبدالله عليه السلام بودم ، آب خواست . چون بنوشيد گريه او را گرفت و چشمانش ‍ از اشك پر شد. آن گاه فرمود: اى داود، خدا لغت كند قاتل امام حسين عليه السلام را، هيچ بنده اى آب ننوشد كه ياد امام حسين عليه السلام كند و لعن بر قاتل او فرستد مگر آنكه خداى تعالى براى او صد هزار حسنه نويسد و صد هزار گناه او را محو كند و صد هزار درجه مقام او را بالا برد و چنان باشد كه صد هزار بنده آزاد كرده است و خداوند او را خرم و خوشحال محشور گرداند.
امام صادق عليه السلام به ياد امام حسين عليه السلام آب مى نوشد شيخ جعفر شوشترى رحمه الله مى نويسد: يكى ازعلامت هاى ايمان به ياد آوردن سيدالشهداء عليه السلام پس از نوشيدن آب است و اين مطلب براى همه كس نيست ، بلكه براى حضرت صادق عليه السلام كه فرمود:
((انى ما شربت ماء باردا الا و ذكرت الحسين عليه السلام )).
((من آب سرد نياشاميدم مگر آنكه امام حسين عليه السلام به يادم آمد)).
در حديث ديگر داود رقى گفت :
((كنت عند ابى عبدالله عليه السلام اذ استسقى الماء، فلما شربه رايته قد استعبر و اغرورقت عيناه بدموعه )).
((خدمت حضرت امام صادق عليه السلام بودم ، آب طلبيد و آشاميد. همين كه آن را ميل فرمود ديدم آن قدر گريه كرد تا چشمان مباركش غرق اشك شد)).
((ثم قال لى : ياداود! لعن قاتل الحسين ، فما من عبد شرب الماء فذكر الحسين و قاتله الا كتب الله له مائة الف حسنة ، وحط عنه مائة الف سيئة ، ورفع له مائة الف درجة ، فكما اعتق مائة الف نسمة ، و حشره الله يوم القيامة ثلج الفواد)).
((تشنگى حضرت بسيار بوده ولى مى خواست دشمنان متوجه نشوند)).
بارى ، اينكه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هر وقت من آب بياشامم امام حسين عليه السلام به يادم مى آيد به سبب تشنگى شديدى است كه امام حسين عليه السلام در كربلا به آن مبتلا شد.
تشنگى حضرت به حدى رسيده بود كه جبرئيل عليه السلام به حضرت آدم خبر داد. گفت : چنان تشنه مى شود كه از تشنگى چشمش آسمان را نمى بيند. حضرت چنان تشنه شده بود كه زبانش از تشنگى مجروح شده بود. ولى به اين حالت و اين شدت از تشنگى نمى خواست دشمنانش ‍ بدانند كه حضرت تشنه است ولى دشمنان فهميدند؛ چون نهرى از شط فرات نزديك حضرت بوده يا بنا به نقلى شط فرات در آن زمان نزديك بوده به طورى كه حضرت شط را مى ديده است . حضرت نگاهى به آن كرد. فهميدند كه حضرت تشنه است ، ظالمى گفت : يا حسين ! الا تنظر الى الفرات كانه بطون الحيات ، و الله لاتذوقه او تموت عطشا)).
عطوفت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به حيوانات
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مشغول وضو بود، گربه اى از راه گذشت و به آب نگاه كرد. فرمود: معلوم است گربه تشنه است وضو راگذاشت و آب را نزد گربه گذاشت . گربه آب خورد و حضرت از پس مانده آب گريه وضو را تمام كرد.
منظر دلها بود كرب و بلاى حسين

مرغ دل ما زند پر به هواى حسين

چون به عزا خانه اش پا نهى آهسته تر

بال ملائك بود فرش عزاى حسين (8)

----------------------------------------
1-مفاتيح الجنان ، ص 380، چاپ انتشارات پيام آزادى .
2-نهج البلاغه فيض الا سلام ، ص 138.
3-نمونه معارف اسلامى ، ج 7، ص 46 - 47، على فصيحى . به نقل از بحار قديم ج 14 ص 906، به نقل از كنز الكراجكى .
4-نمونه معارف اسلام ، ج 7، ص 47 - 48، على فصيحى . به نقل از بحار قديم ج 9 ص 516، و جديد ج 40 ص 80.
5-نمونه معارف اسلام ، ج 7، ص 49 - 50، على فصيحى . به نقل از بحار قديم ج 10 ص 187.
6-نمونه معارف اسلام ، ج 7، ص 46 - 47، على فصيحى . به نقل از كافى ، ج 4 ص 57.
7-نمونه معارف اسلام ، ج 7، ص 46 - 47، على فصيحى . به نقل از بحار ج 96 ص 173، به نقل از امالى طوسى .
8-چهره درخشان حسين بن على عليهماالسلام ، على ربانى خلخالى ، ص 101 - 103.
--------------------------------
على ربانى خلخالى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page