حضرت آية اللّه بروجردى رضوان اللّه عليه علاقه زيادى به سوگوارى حضرت ائمه معصومين (عليهم السلام ) خصوصا حضرت سيدالشهداء (ع ) داشت و از اين رو پس از مراجعت از نجف اشرف به بروجرد برگشت و تا آخر عمر تمام ايام شهادت ائمه معصومين (عليهم السلام ) و بزرگان دين و ايّام عاشوراء و ده روز آخر صفر را در منزل اقامه عزا مى نمود.
علاوه بر ساير كمكهائى كه براى مجالس عزا و روضه خوانى به تكايا مى دادند و از كثرت علاقمندى معظم له به اين مجالس وصيت فرمودند كه : ثلث ما ترك او وقف باشد و به مصرف روضه خوانى حضرت سيدالشهداء و ساير ائمه هدى عليهم صلوات اللّه برسد و باكثرت مشغله اى كه داشتند حتى الامكان در مجلس روضه خوانى شركت مى كرد و از واردين قدر دانى مى نمود و مقيد به اين بودند كه مجالس متعلق به خودشان از هر جهت مرتب باشد و مشغول ذكر مصيبت مى شدند ايشان متوجه منبر بودند و زود منقلب مى شدند و اشك مى ريختند و براى وعّاظ و روضه خوانها مقام ارجمندى را قائل بودند و از آنها بسيار عملاً و قولاً تشويق مى فرمودند.
بلكه هر كس كوچك ترين ارتباطى به مجلس روضه خوانى داشت او را احترام مى كردند و از دستجاتى كه به منزل معظم له وارد مى شدند بسيار تقدير مى نمود و مى فرمودند به مقدارى كه حضرت امام حسين (ع ) بزرگ است منسوبين به آن حضرت هم لازم احترام مى باشند.
معظم له فرمودند: من در بروجرد كه بودم مبتلا به چشم درد سختى شدم و هر چه معالجه نمودم درد چشم ساكت نمى شد و حتى اطباء آنجا مرا از چشم ماءيوس نمودند.
تا اينكه روزى در ايام عاشوراء كه معمولاً دستجات عزادارى براى تسليت به منزل ما مى آمدند نشسته بودم (مرسوم عزادارى بروجرد در عاشوراء چنين بود كه خود را به گل آلوده مى كنند و اين خود موجب تاءثر و ابكاء است ) و در حاليكه به هيئت عزا نگاه مى كردم اشك مى ريختم و از جهت درد چشم هم ناراحت بودم .
در همان حال كاءنّه ملهم شدم كه قدرى از آن گلهايى كه به سر و صورت اهل عزا ماليده شده به چشم خود بكشم و لذا مقدارى از گلهاى سر شانه يك نفر از اهل عزا به نحوى كه كسى متوجه نشد گرفتم و به چشم ماليدم فوراً در چشم احساس تخفيف درد كردم و به اين نحو چشم من رو به بهبودى گذاشت . تا اينكه به كلى كسالت آن رفع شد و بعداً هم در چشم خود نور و جلائى ديدم كه خط بسيار ريز را مى ديدم و ابداً محتاج به عينك نگشتم و در چشم معظم له در سن هشتادو نه سالگى ابدا اثر ضعف ديده نمى شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نمودند كه ممكن نيست چشم شخصى كه مادام العمر ازچشم خود به اين اندازه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگى محتاج به عينك نباشد.(1)
من كه از كودكى عاشق رويت شدم
چون شدم ريز خوار خوان احسان تو
حاصل عمر من جمله حسين جان توئى
شير با اشك چشم مادرم خورده ام
دستگيرى نما پير غلام تواءم
جان آن پهلوى شكسته مادرت
تو مرانى مرا ز درگهت اى شها
از محبّت نما ز راه احسان قبول
-------------------------------------------
1-پند جاويد.
-----------------------------------
على مير خلف زاده