خبر شهادت مسلم بن عقيل علیه السلام

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

58 - شيخ مفيد از قول عبدالله بن سليمان و منذر بن مشمعل چنين نقل مى كند:
چون از حج فارغ شديم ، انديشه اى جز رسيدن به حسين عليه السلام در راه نداشتيم تا ببينم كار او به كجا مى كشد. با شترهاى خود شتابان آمديم و در (زرود به وى رسيديم . چون نزديك او شديم ، مردى از كوفيان را ديديم كه چون حسين عليه السلام را ديد، راه خود را كج كرد. حسين عليه السلام ايستاد، گويى او را مى خواست ، ولى رها كرد و به راه ادامه داد. ما هم به سمت او رفتيم . يكى از ما به ديگرى گفت : نزد او برويم و از او سوال كنيم . حتما از اوضاع كوفه خبر دارد. رفتيم به او رسيديم . پس از سلام ، پرسيديم از كدام قبيله اى ؟ گفت : از بنى اسد. گفتيم : ما هم اسدى هستيم ، تو كيستى ؟ خود را بكر معرفى كرد. ما هم خود را معرفى كرديم و گفتيم از پشت سرت در كوفه خبر بده . گفت : در حالى از كوفه بيرون آمدم كه مسلم و هانى كشته شده بودند و آنان را در بازار كوفه مى كشيدند. راه را ادامه داديم . عصر هنگام كه حضرت در منزلگاه ثعلبيه فرود آمد، خدمت او رفتيم و گفتيم : خبرى داريم ، آشكار بگوييم يا نهانى ؟ به ما و يارانش نگريست و گفت : چيزى از اينان پنهانى نيست .
گفتيم : آيا شامگاه ديروز آن سواره را ديدى ؟ فرمود: آرى ، خواستم از او سوال كنم . گفتيم : ما خبر او را گرفتيم : آيا شامگاه ديروز آن سواره را ديدى ؟ فرمود: آرى ، خواستم از او سوال كنم . گفتيم : ما خبر او را گرفتيم ، او مردى از قبيله ماست ، صاحب انديشه و راستگو. مى گويد وقتى از كوفه خارج شد، مسلم و هانى را كشته بودند و جسدشان را در بازار بر زمين مى كشيدند. حضرت چند بار گفت : انالله و انااليه راجعون ؛ خداى رحمتشان كند.
گفتيم : تو را به خدا جان خود و خانواده ات را حفظ كن و از همينجا برگرد. در كوفه ياور و پيروى ندارى . مى ترسيم بر ضد تو باشند. به فرزندان ابن عقيل نگاه كرد و پرسيد: چه مى گوييد؟ مسلم كشته شده است . گفتند: به خدا كه بر نمى گرديم تا انتقام خونش را بگيريم يا همچون او شهيد شويم . حسين عليه السلام به ما رو كرد و فرمود: پس از آنان در زندگى خيرى نيست . فهميديم كه تصميم دارد مسير خود را ادامه دهد. گفتيم : خدا برايت خير برگزينده . فرمود: خدا رحمتتان كند.
اصحابش گفتند: به خدا كه تو مثل مسلم نيستى ، اگر به كوفه برسى مردم شتابان به سويت مى آيند. امام ساكت شد و تا صبح منتظر ماند. سحرگاه به جوانان و خدمتكارانش فرمود: آب زياد برادريد. آب فراوان برداشتند و كوچيدند. (1)
59 - دينورى شبيه مطلب قبلى را نقل كرده است . (2) به دليل تكرارى بودن ترجمه نشد.
--------------------------------------------
1- ارشاد، ص 222.
2- الاخبار الطوال ، ص 247.
--------------------------------------------
گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم
ترجمه: جواد محدثى