محاجّه امام باقر (علیه السلام) با دشمن امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام)

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مى‏ گفت: اگر مى‏ دانستم كه در شرق و غرب زمین كسى هست كه با من بحث كند و بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پیش او مى‏ رفتم تا با من مخاصمه كند.
به او گفتند: حتى در میان اولاد على هم كسى را نمى‏ شناسى؟! گفت: مگر در میان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: این اولین نادانى توست كه فكر مى‏ كنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.
گفت: امروز عالم اولاد على كیست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسین (علیهم السلام)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدینه آمد و از امام باقر(علیه السلام) اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مى‏ خواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بیزارى مى‏ كند.
ابوبصیر گفت :یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) او مى ‏گوید: اگر در شرق و غرب زمین كسى یافت بشود كه بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پیش او رفته و با او محاجه مى‏ كنم.
امام فرمود: براى مناظره پیش من آمده است؟ ابوبصیر گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پایین بیاور و بگو فردا به ملاقات من بیاید.
عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر (صلوات الله علیه) همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پیش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولایت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتى و فضیلتى از على بن ابى طالب (صلوات الله علیه) مى ‏داند بگوید.
آنها بپا خاسته و آنچه مى‏ دانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم این مناقب را مى‏ دانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى كه جریان حكمین را قبول كرد كافر شد!
در همین وقت روایت خیبر را خواندند كه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق على (علیه السلام) فرمود: «لا عطین الرایة غداً رجلاً یُحبّ اللّهَ و رسولّه و یحبّه اللّهُ و رسولُه كرّارٌ غیرُ فرّار لاٍیرجع حتى یفتحَ اللّه على یدیه».
(به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را، کسی که بر دشمن یورش می برد و از او نمی گریزد، بازنمی گردد مگر آنکه خداوند پیروزی را با دستاش محقق می سازد.)
امام باقر (علیه السلام) به عبدالله فرمود: درباره این حدیث چه مى‏ گویى؟ گفت: راست است و شكى در آن نیست ولیكن على بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند بگو ببینم روزى كه خدا على(علیه السلام) را دوست داشت مى‏ دانست كه اهل نهروان را خواهد كشت یا نه؟ اگر بگویى: نه ، كافر شده ‏اى .
گفت: مى‏ دانست. فرمود: آیا او را بر این دوست مى‏ داشت كه به طاعت عمل كند یا به معصیت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او.
امام فرمود: پس برخیز در حالى كه مغلوب شده‏ اى. عبدالله برخاست و مى‏ گفت:
«حتى یتبین لكم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حیث یجعل رسالته(انعام/124)
تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد! و خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد!
منبع:
روضه كافى: ص 349 حدیث پانصد و چهل و هشت، مناقب. ج 4 ص 201 باختصار.