شيعه اماميّه از شناخته شدهترين و مشهورترين فرقهها، و داراى رساترين برهان و سرسختترين مواضع در صحنه درگيرىهاى فكرى بود. تا آنجا كه نيرو و عظمت فكرى دعوت شيعى بدان حدّ رسيده بود كه حكومت ناچار شد با رهبر و مقتداى آنان، يعنى امام رضا (عليه السلام) (كه -ديروز- با آن روش مخصوص و بى نظير، يعنى بيعت گرفتن براى ولايت عهدى، او و سپس سر به نيست كردنش با آن روش ترسويانهاى كه همه دانستند و در جاى خود آن را شرح دادهايم) سازش كند.
اين سازش اگر نشانه چيزى باشد، نشانه ميزان توان و نفوذ اين فرقه، و تأثير آرأ و اقوال آن در ميان مردم و در احساسات و موضعگيرىهايشان مىباشد، و اينكه فرقههاى ديگر، اين فرقه را نيرومندترين حريف فكرى و عقيدتى خود، و مجهّز به روشنترين دليل و برهان مىديدند كه اگر به آن فرصت داده شود، به زودى صحنه را در اختيار مىگيرد و با انديشه زنده و پوياى خود، و اساس و پايهاى كه در اعماق فكر و فطرت و خرد و وجدان انسانها دارد، گروههاى مختلف مردم را زير پوشش مىگيرد.
آرى، حادثهاى عقيدتى، و در نوع خود بىنظير و مهمّ، همانند اين رويداد (امامت كودكى نورس!) به خصوص كه براى فرقهاى با آن ويژگىها و در آن موقعيّت پيش آمده، مىتواند توجّه دشمنان اين فرقه را جلب كند. به ويژه كه تحريك از جانب حكومت و طبيعت ترديد برانگيز خود حادثه، با هم، زمينه را براى بهره بردارى از وضعيّت پيش آمده، براى شروع يورشى سخت و سرنوشت ساز، به منظور ساقط نمودن فكر اعتقادى اين فرقه، فراهم ساخت. بدون ترديد چنين يورشى دل حكومت را خنك مىكرد. بنابراين، به زودى با تمام توان به تدارك اين هجوم و به وجود آوردن شرائط مناسب براى موفقيّت هر چه بيشتر طرح خود كه عبارت بود از: از سر راه برداشتن انديشه عقيدتى اين فرقه و حتى نابود ساختن آن از بيخ و بُن، كمك مىكرد.
و اگر به اين هدف خود مىرسيدند، ديگر در تمام زمينهها و براى بقأ و استحكام حكومت فرصت و مجال موفقّيت به دست آورده بودند. چرا كه ديگر خطرى جدّى كه آينده عقيدتى و سياسى آنان را تهديد كند باقى نمىماند.
آرى، مقارن بودن آن نهضت فكرى بسيار نيرومند، كه از آغاز و در زمانى دراز، در حساسترين مسائل، كه عبارت بود از موضوع امامت و رهبرى، با اماميّه درگيرى داشت، با پديد آمدن شرائط جالب توجّهى كه اين گمان را كه به سبب خردسالى امام جواد و پس از او امام هادى (عليهما السلام) و ادامه اين وضع تا سالهاى متمادى، شديدترين سستى و ضعف در پايههاى اعتقادى اين فرقه به وجود آمده است، در دشمنان ايجاد مىكرد، فرصتى مناسب براى تصفيه حساب فكرى و به اصطلاح افشأ ضعف مبانى عقيدتى تشيّع پديد آورده بود.
در چنين زمينهاى، براى طرح سؤالات بسيار، و دامن زدن به شبهات متعدّد در مورد بزرگترين اصل دينى كه به خاطر آن در گردابهاى مهالك فرو رفته شده و جانها در باخته شده و مىشود. تا آنجا كه «شهرستانى» مىگويد: «بزرگترين اختلاف بين امّت، اختلاف درباره امامت بوده، چرا كه درباره هيچ اصل دينى، به اندازهاى كه همواره در باره امامت شمشير كشيده شده، در اسلام شمشير كشيده نشده است»(1) فرصت فراهم بود.
آرى، مردم مخالف، در موضوع سنّ امام (عليه آلاف التحيّْ و السّلام)، غوطه ور گشتند، و آن را از جمله مدارك و دست آويزهايى كه به آنها امكان مىداد در ادّعاى امامت و رهبرى و جانشينى رسول ا (صلّى ا عليه و آله و سلّم) در زعامت و هدايت امّت، از سوى آن حضرت، شبهه و شكّ ايجاد كنند، قرار دادند.
شخصى به حالت پرسش به آن حضرت عرض كرد: «آنها درباره كمى سنّ شما گفتگو مىكنند؟»
امام (عليه السلام) فرمود: «خداوند به داوود وحى فرستاد كه سليمان را جانشين خود قرار دهد. در حالى كه سليمان كودكى بود كه گوسفند به چرا مىبرد»(2).
و على بن حسّان به آن حضرت عرض كرد: «آقاى من، مردم، خردسالى شما را بر شما خرده مىگيرند؟!».
امام فرمود: «آنها از كلام خداوند چه خردهاى مىگيرند كه مىفرمايد: «قل هذه سبيلى ادعوا الى ا على بصيرْ أنا و من اتّبعنى»(3) به خدا قسم، جز على (عليه السلام) كه در آن زمان نه سال داشت كسى از پيامبر (صلّى ا عليه و آله و سلّم) پيروى نكرده بود و من هم نه سال دارم»(4).
و بالأخره، در اين خصوص برخى چنين گفتهاند:
«پدرش وفات يافت و او در حالى كه هفت سال داشت جانشين پدر در امامت شد. پس عامّه مسلمين، ولايت ائمّه و رجوع به آنان را در حالى كه در سنين كودكى هستند، بر شيعه خرده گرفتند و عيب نهادند. به خصوص كه در عادات و رسوم عربى، در ولايت امر و رهبرى، سنّ اهميّت دارد. به اين جهت، امامت جواد (عليه السلام) كه به سنّ بلوغ و رشد نرسيده بود خطرناكترين مشكلى بود كه شيعه با آن مواجه شده بود.(5)
-----------------------------------------------
1- الملل و النّحل، ج 1، ص 24.
2- كافى، ج 1، ص 314.
3- استدلال به اين آيه شريفه، پيشتر نيز نقل شد.
4- كافى، ج 1، ص .415 اين استدلال امام (عليه السلام) ناظر به چيزى است كه نزد غير شيعيان هم معروف است و آن خردسالى على (عليه السلام) در زمان اسلام آوردن او است. پس اين استدلال در مرحله اوّل استدلال جدلى است.
5- نظريّْ الامامْ، ص 390.
-------------------------------------
علامه جعفر مرتضى عاملى
شيعه و موقعيّت آنان
- بازدید: 2156