شعر «اي آرزوي ديده»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


آن روز «ايران» سر به ‏سر شور و نوا بود
جهان ها معطر از سرودي آشنا بود
دل، خانه‏ ي اميد بود و بي‏قراري‏
اشک زلال شوق، از هر ديده جاري‏
در آتشي دلهاي عاشق، شعله‏ ور بود
با تو، شب تاريک دلها را سحر بود
سرشار از عطر خدا، اين خطه پاک!
فرياد يا «موسي الرضا» تا اوج افلاک!
آن روز، روز عشق بود و اشک و لبخند
روز زيارت بود و روز سبز پيوند
روز تماشا بود، آن روز خدايي‏
روز تماشاي حضور کبريايي!
روز رسيدن تا به اوج آرزوها
زيباترين روز خدا، روز تو، آقا!
آن روز، جانها شور و شوق ديگري داشت‏
سوي بلند اوجها، بال و پري داشت‏
چشم انتظاري‏ ها، به سامان مي‏رسيدند
شب‏ زنده ‏داري‏ ها، به پايان مي‏رسيدند
مي‏ آمدي، اي حرمت گلهاي صحرا!
شوق تو آتش بود در جان هاي شيدا
مي ‏آمدي، اي لحظه لحظه از تو سرشار!
گل آيه ‏ي لطف و کمال عشق و ايثار
مي‏ آمدي، اي از تبار سرخ گل‏ها!
مي ‏آمدي اي آرزوي ديده‏ي ما!
کي آمدي، تا ديده‏ ها، آرام گيرند
تا غصه‏ هاي عاشقي، درمان پذيرند
مي ‏آمدي، سرچشمه‏ ي فيض الهي!
اي آفتاب عشق! در شام سياهي‏
بوي محمد در فضا پيچيد با تو
خورشيد بر دلهايمان تابيد با تو
«ايران» سراي شيعيان و سربداران‏
در انتظارت بود، اي پيک بهاران!
پايان فصل بي‏ قراري‏ ها! رسيدي‏
جان در تن «ايران» و «ايراني» دميدي‏
آميزه‏ ي تقوي و عشق و مهر و ايمان!
بوي تو دارد ذره ذره، خاک «ايران»
از مقدمت «ايران» بهشت جاودان شد
نامش، بلندآوازه در ملک جهان شد
-----------------------------------
منبع:كتاب حريم سبز عشق