فرا روى امامعليه السلام هر لحظه گردنهاى صعب العبور نمايان مىشد، و آنكس كه مىخواست عدالت را بر پاى دارد و احكام الهى را جارى سازدناگزير مىبايست آنها را در نوردد.
معاوية بن ابى سفيان رهبر مرتدان جاهلى مَنش تمام كينه ورزان بهاسلام وانتقامجويان و تفالههاى دوران گذشته را عليه امام بسيج كردوتمام كسانى كه چشم طمع به حكومت اسلامى داشتند و نيز زر دوستانپولدار به آنان پيوستند. معاويه مقر خود را در شام قرار داده بود. وى پساز مرگ برادرش، يزيد بن ابىسفيان، فرمانده سپاهيان شام از سوى عمربه ولايت شام منصوب شده بود. هدف عمر از اين اقدام چيزى جز جلبرضايت بنى اميّه نبود و بنى اميّه قدرت سياسى و نظامى به شمار مىآمدندكه بيشتر دست در دست هم داشتند و مشغول توطئه عليه دين خدا بودند.سران حزب اموى بر اين گمان بودند كه شام مُلك خالص آنان و تا ابد دراختيار ايشان است بنابراين تمام نيروهاى نظامى خود را در آن ديارمتمركز ساختند. آنان تصور نمىكردند كه هيچ حاكمى روزى به خودجرأت دهد و ولايت شام را از آنان باز پس گيرد. حتّى دوّمين خليفهنيرومند، عمر، از آنچه در شام مىگذشت چشم مىپوشيد. او در خصوصپاگيرى و تقويّت حزبى مخالف با اسلام سهل انگارى به خرج مىدادوهمواره شام را از قوانين سخت و خشن خود معاف مىكرد. در زمانى كهعمر قوانينى از قبيل "از كجا آوردهاى؟" براى مقابله با ثروت اندوزى كهحاكمان جديد به دامان آن گرفتار شده بودند وضع كرده بود و حتّى كسىهمچون ابو هريره هم نتوانست از آن قانون قاطع رهايى يابد و ناچار شدبسيارى از اموال خود را كه در بحرين گرد آورده بود، به خاطر اجراى اينقانون از دست دهد. در همين حال كه عمر اين قوانين را با شدّت دنبالمىكرد، معاويه و حزب اموى او كه شالوده سلطنت منفور خود را در شامپى ريزى مىكرد و ثروتهاى هنگفت را روىهم مىانباشت و بر منفعتطلبان حاتم بخشىها مىنمود از اين قانون مستثنى بودند. هنگامى هم كهاز عمر در اين باره سؤال مىشد، چشم پوشى خود را با اين عبارت توجيهمىكرد كه معاويه سمبُل عزّت و سرفرازى اسلام است!!
البته گمان مبريد كه عمر مى توانست بدون پرداخت بهايى سنگين درمقابل اقدامات معاويه قد برافرازد. او حتّى به خاطر برخى از فشارهاوتنگناهايى كه بر حزب اموى آن هم در پايتخت و نه در شام قرار دادهبود، جان خود را از كف داد.
با اين وصف معاويه مىپنداشت كه مىتواند همچنان در زمان خلافتعلىعليه السلام هم بر شام حكم براند و چيزى هم جز فرمان امام مبنى بر عزل اوو انتصاب ديگرى به جاى وى، او را بيمناك نكرد!! امام بيش از هر كسديگر به ماهيّت معاويه آگاه بود و حركت امام براى جنگ با معاويه بهمعناى پيروزى حتمى آنحضرت بر او نبود. زيرا سپاه معاويه كه زير پرچمجاهليّت گرد آمده بودند با سپاه آنحضرت كه بيشتر آنان هنوز درگيرودار هواهاى نفسانى خود به سر مىبردند و همگى خالصانه درخدمت آن امام نبودند، با وجود اندك ياران مؤمن و مخلص، بسيارتفاوت داشت.
امام خود در چند جا به اين نكته تصريح كرده است. از جمله يك باربه افراد خود فرمود :
"اى كاش معاويه سپاهش را با سپاه من عوض مى كرد مانند عوضكردن دينار با درهم. يكى مىداد و ده نفر مىگرفت".
پيش از حركت امام به سوى شام، يكى از فرماندهان سپاه امام بهديگرى گفت : روز نبرد ما و شاميان بس روز سخت و دشوارى است كهجز دريا دلان مخلص و قوى دلان با ايمان بر آن شكيبا نخواهند بود.گوينده اين سخن يعنى زياد بن نصر حارثى خطاب به عبداللَّه بن بديلافزود : به خدا سوگند در آن روز گمان نمىكنم كسى از ما و از شاميان زندهبماند مگر فرومايگان.
دوستش نيز در تأييد وى گفت : به خدا سوگند من نيز چنين مىپندارم.
علىعليه السلام كه به سخنان آن دو گوش مى داد بديشان چنان نگريست كهگويى گفتارشان را تأييد مىفرمايد امّا از آنان خواست با توجّه به شرايطخاصّ جنگى از ابراز اين گونه سخنان خوددارى ورزند و فرمود :
"بايد اين سخنان در دلهايتان بماند. چنين سخنانى اظهار مكنيد و نبايدكسى از شما چنين سخنانى بشنود. خداوند كشته شدن را براى ملّتى و مرگرا براى ملّتى ديگر مقدّر فرموده است و مرگ هر يك از آنان همان گونهكه خدا مقدر كرده، فرا رسد. پس خوشا به حال مجاهدان راه خدا و كشتهشدگان راه طاعتش"!(1)
بدين گونه گفتگو ميان سران سپاه در مىگرفت و بدين سان امام هدفخود از جنگ، با شاميان را كه همان جستجوى رضوان خدا و مبارزه باتباهكاران بود، تبيين مىكرد. اگر چه تحقّق اين هدف پيامدهاى ناگوارىهم در برمىداشت.
-----------------------------------------------------
1) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص91.
---------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت
صفّين : فرازى حسّاس
- بازدید: 5125