موجهاىاضطراب وپريشانى، كشتى امّترا هر لحظهاز سواحل امنيّتوآسايش به دور مىبرد. مهاجران وانصار كه طلحه و زبير هم در ميانآنان بودند گرد هم آمدند وهمگى بر بيعت با على عليه السلام اتفاق كردند وبهسرعت نزد آنحضرت آمدند و گفتند : مردم بايد پيشوا وامامىداشته باشند.امام پاسخ داد : مرا در كار شما حاجتى نيست. هركس را كه شما برگزيديد،من نيز بدان رضايت مىدهم. آن جماعت گفتند : ما جز تو را برنگزينيمواضافه كردند : ما امروز كسى را سزاوارتر از تو به خلافت نمى يابيم.علىعليه السلام فرمود : چنين مكنيد. اگر من وزير باشم بسى بهتر از آن است كهامير باشم. آنان در پاسخ گفتند : هرگز، به خدا چنين نكنيم مگر آنكه با تودست بيعت دهيم. حضرت فرمود : اين كار بايد در مسجد انجام پذيرد.زيرا بيعت من نبايد پنهانى ونيز به دور از رضايت مسلمانان انجام گيرد.
مردم امام را تهديد كرده، گفتند : ما با تو بيعت مىكنيم كه خودمىبينى بر اسلام چه گذشت.
امام فرمود : "مرا وانهيد و در پى كس ديگرى باشيد. زيرا ما به كارىدست مىزنيم كه رنگها و ابعاد گوناگون دارد دلها در برابر آن تاب نياورندوعقلها زيربار آن نخواهند رفت".(1)
امّا آنجماعت گفتند : تو را در اين باره به خدا سوگند مىدهيم. آيا مگرحالوروز اسلامرا نمىبينى؟ آيا مگر اينآشوبوفتنهرا مشاهده نمىكنى؟
فرمود : من بيعت شما را مىپذيرم ودر اين صورت طبق آنچه خودمىدانم با شما رفتار خواهم كرد.(2)
آرى، امام خلافت را نمى پذيرفت زيرا امواج فتنه به بالاترين حدّخود رسيده بود. آنحضرت دوست مىداشت تا وزير و كمك كار آنانباشد تا بدين وسيله در فرو نشاندن آتش فتنه وآشوب از موقعيّت آزادى برخوردار باشد. امّا نه كسى خود را نامزد خلافت مىكرد ونه كسى بهخلافت فردى جز على عليه السلام رضايت مىداد.
از سويى امام بيعت اهل حل وعقد را بدون كسب رضايت مردم، براىخلافت ناكافى مىدانست بلكه آنحضرت، انتخاب خليفه تعيين شده ازسوى خداوند را حق عموم مردم مىديد از اين رو پيشنهاد كرد كه بيعت بااو در مسجد ودر برابر چشم مردم انجام پذيرد.
از ديگر سو آنحضرت با آنان شرط كرد كه بر طبق علم ودانش خودرهبرىآنان را بر عهده گيرد ومطابق با سنّت پيامبرصلى الله عليه وآله با آنان رفتار كند،نه براساس مصالح يارانش و جهل آنها، ويا فشارهاى نيروهاى سياسى.
على عليه السلام دوران خلافت خود را باپى ريزى انقلابى عليه اوضاع فاسدآن زمان آغاز كرد. او تمام نيروى خود را براى مقابله با دشواريهايى كهخلفاى پيش از وى در برابر آنها به زانو در آمده يا متوقف شده بودند، بهكار بست. يكى از بزرگترين دشواريها مقابله با نيروى سياسى فزاينده بنىاميّه وهم پيمانان آنان كه از بقاياى دوران جاهلى به شمار مى آمدند، بود.
در واقع حذف اين جناح از جامعه اسلامى يكى از بزرگترينمأموريتهايى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله خود سنگ اوّل آن را گذاشته بود وپس ازوى اصحاب با ضعف و سستى خط آنحضرت را دنبال كردند تا آنكهنوبت به خلافت امام رسيد وبا آنكه شرايط نامساعدى بر جامعه اسلامىحكمفرما بود آنحضرت با عزم راسخ خويش براى اصلاح وضع موجوددست به كار شد.
در اهميّت شناخت چهره پليد بنى اميّه كافى است به قرآن بنگريم كهاز آنان به عنوان "شجره ملعونه"(3) ياد كرده است. همچنين رسول خدامسلمانان را نسبت به آنان هشدار داده وفرموده است :
"هر گاه معاويه را بر فراز منبر من ديديد او را بكشيد اگر چه هرگزشما چنين نمىكنيد".
آنان بزرگترين نيروى سياسى در جزيرة العرب به حساب مىآمدند.پيامبرصلى الله عليه وآله نيز دور و بر ايشان را گرفته بود تا شايد به راه هدايت گام نهندوخود را با شرايط جديد هماهنگ سازند. يا آنكه پيامبر مىخواستشوكت وعظمت اسلام را حفظ كند وآنگاه در فرصتى مناسب، آنان را ازصحنه محو سازد. امّا اكنون موقع اين كار فرا رسيده بود. آنان نه تنها خودرا در بوته جامعه اسلامى ذوب نكردند بلكه همواره بر ضدّ نيروهاىمكتبى و اصيل دسيسه چينى مىكردند ودر انتظار فرصتى بودند تا كارحكومت اسلامى را يكسره كنند.
به همين علّت است كه امير مؤمنان خلافت خود را با هجوم بربنىاميّه وپس گرفتن امتيازات آنان كه به زور از عثمان گرفته بودند، آغازكرد.
ابن ابى الحديد به نقل از ابن عبّاس روايت كرده است كه على عليه السلام درروز دوّم از خلافتش در مدينه به ايراد خطبه پرداخت ودر آنجا فرمود :
"هر زمينى كه عثمان بخشيده وهر مالى كه عطا كرده از مال اللَّه استوبايد به بيت المال باز گردانده شود. زيرا هيچ چيز حق قديم را باطلنمىكند واگر من آنها را بيابم، اگر چه كابين زنها شده ويا در شهرهاپراكنده گشته باشد، به بيت المال بازشان مىگردانم. زيرا در عدل وسعتىاست وكسى كه حق بر او تنگ مىآيد بداند كه ستم بر او تنگتر شود".(4)علىعليه السلام كار گزاران خليفه سابق را كه بر ولاياتاسلامى حكومت داشتند،از كار بركنار كرد. همچنين بر عزل معاويه، رهبر سياسى ونظامى حزباموى، بسيار پافشارى نمود. در واقع معاويه دوست داشت تا آنحضرتمانند خلفاى گذشته وى را به عنوان والى شام همچنان در مقام خود ابقاكند تا شايد از اين راه براى تحكيم نفوذ حزب خود در حكومت، فرصتديگرى بيابد.
از بين بردن معاويه وحزب اموى بزرگترين مسئوليّت امام به شمارمىآمد ورسول خدا خود در بيانى به آنحضرت تأكيد كرده بود كه وى بايددر ادامه خط رسالت، با حذف نيروهاى جاهلى وبقاياى آن، به تكميلهدف پيامبر همّت گمارد. روزى پيامبر به آنحضرت فرمود :
"تو بر سر تأويل و تفسير قرآن با بنىاميه خواهى جنگيد چنان كه مابر سر تنزيل آن با ايشان پيكار كرديم".
ياران روشن نگر رسول خدا نيز تماماً نسبت به اين وظيفه الهى كهتحقّق آن برايشان واجب بود، آگاهى داشتند وعلى نيز براى تحقّق ايناهداف مسئوليّت خطير خلافت بر مسلمانان را عهده دار شد. وى نهايتكوشش خويش را براى تحقّق يكى از دو امر زير به كار بست :
1 - بيرون راندن بقاياى نظام جاهلى از صحنه جامعه و اقامه عدلاسلامى در آن.
2 - افشاى اين نيروى جاهلى ورسوا كردن آن وايجاد حركتى مكتبى بهمنظور نابودى اين نيرو وجلوگيرى از تحقّق كامل اهداف ومقاصد آن.
از آنجا كه شرايط براى تحقّق هدف نخست مساعد نبود، بالطبعتمام تلاشها در جهت تحقّق هدف دوّم به كار گرفته شد. بدين ترتيب درميان امّت پرچمدارانى مكتبى ظاهر شدند كه مبارزه با بنىاميّه راسر لوحه كار خود قرار داده بودند به طورى كه توانستند آنان را كاملاً ازصحنه جامعه بيرون برانند وبنىاميّه هم بدون آنكه بتوانند به هدفاصلى واساسى خود كه همان باز گرداندن مردم به جاهليّت بود، دستيابند از عرصه جامعه حذف شدند. روايت زير مىتواند نشانگر گوشهاىاز اهداف پليد معاويه باشد.
پس از آنكه معاويه به خلافت رسيد، روزى به بانگ اذان گوشسپرده بود. عدّهاى از خواص وى نيز در مجلس او حاضر بودند. چون مؤذنبه عبارت "اشهد أنَّ محمّداً رسول اللَّه" رسيد، معاويه در خشم شد. يكىاز كسانى كه در مجلس حضور داشت، از علّت خشم معاويه پرسيد.معاويه پاسخ داد : ابو بكر حكومت كرد و رفت و مردم در باره اومىگويند خدا ابو بكر را رحمت كند. همچنين ابو عدى حكومت كرد ورفت ومردم پس از حكومتش گفتند : خدا عمر را بيامرزد. امّا اين ابن ابىكبشه )پيامبرصلى الله عليه وآله( راضى نشد مگر آنكه نام خود را قرين نام خدا كرد.نه، به خدا قسم كه او بايد نيست و نابود شود.
همچنين يزيد، فرزند فاسد معاويه اين شعر را مىسرود : بنى هاشم باحكومت بازى كرد ودر واقع نه خبرى آسمانى آمد ونه وحى نازل شد.
بدين علّت امير مؤمنانعليه السلام استراتژى خود را تا آنجا كه در توانداشت، بر اساس حذف حزب اموى از صحنه جامعه قرار داد.
-----------------------------------------------
1) نهج البلاغة، خطبه 92.
2) نهج البلاغة، همان خطبه، ونيز في رحاب أئمة اهل البيت، ج2، ص4، به نقل ازطبرى وابناثير.
3) سوره اسراء، آيه 60.
4) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج2، ص11.
---------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت
امام به خلافت برگزيده مىشود
- بازدید: 5305