بيعت غدير خُم‏

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

در سال دهم هجرى، هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله تصميم گرفت به مكّه‏رود وآخرين حج خود را، كه آن را حجةالوداع ناميده‏اند، به جاى آوردعلى‏عليه السلام در يمن يا نجران بود. پيامبر به على نامه‏اى نوشت كه به حالت‏احرام به مكّه درآيد. به پيامبر وحى شده بود كه ديگر از امّتش جداخواهد شد و به سراى ديگر خواهد شتافت.
چون مسلمانان مراسم حج را به جاى آوردند و از مكّه بازگشتند، پيامبر در منطقه‏اى به نام "غدير خُم" كاروان را از رفتن بازداشت. چون‏اين آيه بر او نازل گشته بود :
(يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ‏يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ...) (1)
"اى پيامبر! آنچه را كه از پروردگارت بر تو فرود آمده تبليغ كن و اگر نكنى‏رسالت خود را ابلاغ نكرده‏اى و خداوند تو را از مردم در امان مى‏دارد".
سپس پيامبر درميان مردم براى سخنرانى به پا خاست و در آغازسخنانش فرمود : اى مردم دور نيست كه از جانب خدا فرا خوانده شوم‏پس او را پاسخ گويم، آنگاه افزود :
من درميان شما دو چيز گرانبها برجاى مى‏گذارم. كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم را. پس بنگريد كه چگونه با آن دو رفتار مى‏كنيد. اين دو هرگز ازهم جدا نخواهند شد تا بر حوض بر من وارد شوند".
سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود :
آيا من از خود مؤمنان نسبت به آنان اولى‏تر نيستم؟
مسلمانان گفتند : چرا اى رسول خدا!
پس فرمود :
هركس كه من مولاى اويم على هم مولاى اوست. خداوندا، با دوستداراو دوستى و با دشمن او دشمنى فرماى.
آنگاه پيامبر، چادرى به على اختصاص داد و به مسلمانان فرمود كه‏دسته دسته بر على وارد شوند و بر او به عنوان اميرالمؤمنين سلام گويند.هريك از مسلمانان، حتّى كسانى كه همسرانشان و يا زنان مسلمانان به‏همراه آنان بودند، فرمان پيامبرصلى الله عليه وآله را گردن نهادند.
سپس خداوند تعالى بر پيامبرش آيه‏اى فرستاد كه بيانگر پايان وحى برآن‏حضرت بود : (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ‏لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً) (2)
"امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام گرداندم‏واسلام را به عنوان دين و آيين براى شما پسنديدم".
خبر جانشين گرداندن على توسّط پيامبر در همه‏جا پيچيد. امّا پيامبر، كه آگاهترين كس به انديشه و نيتهاى اطرافيان خود بود، مى‏دانست كه‏بيشترين زمينه سازى را در اين باره بايد براى كسانى انجام دهد كه پس ازفتح مكّه به صفوف مسلمانان پيوسته‏اند. او مى‏دانست كه بيشتر آنان ازعلى‏عليه السلام به بهانه‏هاى دوران جاهليّت، طلبكار هستند، و رهبرى آن امام‏را به آسانى نمى‏پذيرند.
همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله از توطئه‏هايى كه در كشور براى دست‏اندازى به‏حكومت، پس از وى، در جريان بود به نيكى آگاهى داشت و خوب‏مى‏دانست قريشى كه اكنون به اسلام گرويده و قصد دارد از همين دين‏ابزارى جديد براى حكومت بر جزيرةالعرب فراهم آورد، در مركز اين‏توطئه جاى دارد. از اين رو پيامبرصلى الله عليه وآله از هر فرصتى استفاده مى‏كرد و ازجانشينى كه خداوند او را پس از وى براى رهبرى انتخاب كرده بود سخن‏مى‏گفت و اعلام مى‏داشت كه آن جانشين، على است. هدف پيامبر آن بودكه دست كم اقليّت مؤمن و وفادارى كه با خدا و رسول خدا بودند دركنارامام نيز باقى بمانند و در زير پرچم رهبرى وى گرد آيند و از خط مشى‏سالم و پاك براى امّت نگاهبانى كنند و ميزانى براى حق و باطل و مقياسى‏صحيح براى حوادث آينده باشند.
بدين علّت است كه مى‏بينيم پيامبرصلى الله عليه وآله حتّى تا واپسين دم حياتش دراين راه تلاش مى‏كند. بخارى در روايتى در كتاب "العرض والطلب" نقل‏كرده است كه : عدّه‏اى از اصحاب و از جمله عمر بن خطاب بر بالين پيامبرجمع شده بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان فرمود : بياييد براى شما نامه‏اى‏بنگارم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد. پس عمر بن خطاب گفت :بيمارى بر پيامبر چيره شده، قرآن نزد ماست و كتاب خدا براى ما كافى‏است. حاضران در اين باره مجادله و گفتگو كردند و پيامبر به آنان دستورداد كه از محضرش بيرون روند.(3)
در يكى از روايات بخارى در اين باره آمده است كه يكى از حاضران‏گفت : پيامبر را چه مى‏شود آيا هذيان مى‏گويد؟ پس از آن‏حضرت درباره‏فرموده‏اش سؤال كردند و با وى چون و چرا نمودند تا آن كه پيامبر فرمود :مرا واگذاريد. آنچه در آنم بهتر از چيزى است كه شما مرا بدان مى‏خوانيد.آنگاه حاضران را به سه وصيّت، امر فرمود : يكى آنكه مشركان را ازجزيرةالعرب بيرون برانند. دوّم آنكه سپاهيان را اجازه خروج دهندچنان كه خود پيامبر چنين كرده بود. امّا راوى از گفتن وصيّت سوّم‏خاموش ماند يا گفت : آن را فراموش كردم.(4)
روشن است كه مسلمانان چنان نبوده‏اند كه آخرين وصيّت پيامبرشان‏را از ياد ببرند مگر آن كه آن وصيّت مربوط به اوضاع سياسى پس ازپيامبرصلى الله عليه وآله بوده و اقتضا مى‏كرده كه به دلخواه يا از روى ترس به دست‏فراموشى سپرده شود.
واقعيّت آن است كه خليفه دوّم، اتهام خود در حق پيامبر را كه گفته‏بود، بيمارى بر وى چيره شده است چنين توجيه كرد و گفت : او هيچ خيرو صلاحى در جانشين گرداندن على توسّط پيامبرصلى الله عليه وآله نمى‏ديده است. ابن‏ابى الحديد در شرح نهج‏البلاغه مى‏نويسد :
احمد بن ابوطاهر نويسنده كتاب تاريخ بغداد، با اسناد از ابن عبّاس نقل‏كرده است كه گفت :
در نخستين روزهاى خلافت عمر نزد او رفتم. براى او ظرفى از خرمابر چرمى نهاده بودند. عمر مرا به خوردن دعوت كرد. من نيز دانه‏اى خرماخوردم. عمر همچنان به خوردن ادامه داد تا خرماها تمام شد. سپس ازكوزه‏اى كه كنارش بود آب نوشيد و بر پشت دراز كشيد و بر بالشش خوابيدو شروع به حمد و ستايش خداى كرد و پيوسته حمد او را تكرار نمود.سپس گفت : عبداللَّه از كجا مى‏آيى؟ گفتم : از مسجد. پرسيد : پسر عمويت‏را چگونه پشت سر گذاشتى؟ گمان كردم كه مقصود وى عبداللَّه بن جعفراست، گفتم : او را واگذاشتم تا با همسالانش بازى كند. عمر گفت : از اونپرسيدم بلكه از بزرگترين شما اهل بيت پرسش كردم. گفتم : او را ترك‏كردم در حالى كه با مشك به نخلهاى فلانى آب مى‏دهد و قرآن مى‏خواند.عمر گفت : عبداللَّه! قربانى كردن شترى بر من باشد اگر از من چيزى پنهان‏كنى، آيا هنوز در دل على نسبت به خلافت چيزى باقى است؟ گفتم :آرى. گفت : آيا مى‏پندارد كه رسول خدا او را براى خلافت برگزيده‏است؟ گفتم : آرى و افزودم كه از پدرم نيز درباره ادعاى على پرسيدم اوهم گفت : على راست مى‏گويد.
عمر گفت : مقام و جايگاه رسول خدا بسى بالاتر از آن بود كه سخنى برزبان آورد كه هيچ چيز را ثابت نكند يا عذر و بهانه‏اى را از ميان نبرد. اودر زمان حياتش گاه گاه مى‏خواست به جانشينى‏اش اشاره كند. دربيمارى‏اش نيز خواست به اسم او تصريح كند امّا من از روى دلسوزى‏وحفظ اسلام مانع شدم. به خداى اين ساختمان (كعبه) سوگند كه اگر على‏به خلافت مى‏رسيد قريش هرگز به دور او جمع نمى‏شدند و اعراب از هرسو بر او هجوم مى‏آوردند. رسول خدا نيز دريافت كه من از آنچه در ضميراو مى‏گذشت آگاهم پس از گفتن باز ايستاد و خداوند نيز جز از امضاى‏آنچه محتوم بود، خوددارى ورزيد.(5)
---------------------------------------------------
1) سوره مائده، آيه 67.
2) سوره مائده - آيه 3.
3) سيرة الأئمّة، ص‏276.
4) همان مأخذ، ص‏277.
5) قضاء أميرالمومنين، ص‏320.
---------------------------------------
نويسنده : آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page