بحثى پيرامون عصمت در حديث ثقلين

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

روزى ميان من و يكى از دوستان، گفتگويى پيرامون عصمت امام پيش آمد. او به من گفت: شما غلو مى كنيد و در دوستى اهل بيت عليهم السلام مبالغه مى نماييد تا آنجا كه مدعى شده ايد كه آنان معصومند و امر تشريع به آنان سپرده شده در حالى كه ما عصمت را تنها براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى دانيم.
گفتم: اولا اهل سنت و جماعت معتقد نيستند كه پيامبر در هر چيزى معصوم بوده، بلكه فقط در امر تبليغ عصمت داشته است و نمى دانيم كه چگونه امور وارده از حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را تشخيص و طبقه بندى مى كنند كه كدام يك از مطالب دينى و كدام يك از مطالب ديگر است. بر خلاف عقيده شيعه كه قايل به عصمت مطلقه پيامبر هستند و در اين امر، فرقى ميان امور تشريع و ديگر امور وجود ندارد. اما در مورد عصمت اهل بيت بايد بگويم كه آيه در دلالت خود، از شفاعيت لازم برخوردار است در همان قول خداى تعالى كه در آيه فرموده: (انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت) يعنى: «همانا كه خداوند مى خواهد كه پليدى را از شما اهل بيت، دور سازد». اكنون به اين مطلب، مجموعه اى از احاديث را بيفزاى كه از آنها به گونه ى شفافى مى توان دلالت عصمت را دريافت. در اين زمينه، حديث ثقلين براى تو كفايت مى كند. با توجه به آنكه صحت آن نزد عموم مسلمين سنى و شيعه ثابت شده است.
گفت: اين حديث دال بر عصمت نيست، زيرا فقط ما را نسبت به رجوع به اهل بيت خبر مى دهد.
گفتم: ولى حديث واضح تر از آن است كه نياز به بحث درباره عصمت داشته باشد. زيرا كه صحت حديث، عصمت آنان را تأكيد مى كند. اينك به شرح آن گفتگو مى پردازم. از او پرسيدم: در مورد قرآن نظر تو چيست؟ گفت: مقصودت چيست؟ گفتم: آيا از پيش رو و از پشت سر، باطل به سوى آن مى آيد؟ گفت: نه! گفتم: بنابراين مقارن بودن اهل بيت با قرآن و تصريح به جدا نشدن از آن دلالت بر عصمت آنان دارد. زيرا كه هر مخالفت با شريعت كه از سوى آنان صورت گيرد، خواه عمدى و خواه سهوى. يا از روى غفلت. جدايى از قرآن شمرده مى شود. لذا اگر بگوييم كه آنان هر چند براى يك لحظه از آن جدا مى شوند. اين سخن، اثبات دروغ براى فرموده پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است كه از جانب خداى عزوجل خبر از عدم وقوع جدايى داده است. اگر جايز باشد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را به دروغ و جايز شمردن دروغ عمدى متهم نماييم. اين با عصمت آن حضرت حتى در مقام تبليغ منافات دارد. در حالى كه آن حضرت در مورد متعددى بر اين حديث تأكيد فرموده اند. (يعنى خداى ناكرده به صورت متعدد دروغ عمدى گفته است. مترجم).
به اين مطلب اضافه نماييد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تمسك جستن به آنان را نگهدارنده ى از گمراهى بطور دائمى و ابدى شمرده است. زيرا كه واژه «لن» در حديث ثقلين افاده ابدى بودن دارد. بنابراين اگر جايى براى گمراهى آنان به اندازه يك لحظه هم وجود داشته باشد، در اين صورت تمسك جستن به عترت چگونه مى تواند نگهدارنده باشد؟
اين يكى از دلايل ما در مورد عصمت است اما دوست من! در مورد آنچه در خصوص تفويض بيان داشته اى، هيچيك از شيعيان به آن عقيده اى ندارد. در حقيقت اين گفتار دشمنان دين است كه تلاش كرده اند تا چهره پاك تشيع را مخدوش سازند. و شما نيز اگر قصد داشته باشيد كه نسبت به عقايد شيعه آگاه شوى بر تو واجب است كه بر كتاب ها و گفته هاى علماى آنان نيز آگاهى يابى. نه آنكه از مخالفان آنها كه از دروغ و افتراء ابائى ندارند به شناسايى آنها بپردازى! نزد شيعه معروف است كه ائمه آنان آنچه را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است مى گويند. اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايد: «رسول خدا، هزار باب از علم را به من آموخت كه از هر باب، هزار باب گشوده مى شود»، بنابراين شيعيان قايل به تفويض نيستند، بلكه اين اهل سنت و جماعت هستند كه صحابه را در تشريع داراى اختيار دانسته اند. تا آنجا كه اجتهادات صحابه را در برابر نصوص پذيرفته اند.
پس از اين گفته ها دوست من براى خروج از بن بستى كه در بحث گرفتار آن شده بود، با احاديث به كلنجار پرداخت و كوشيد تا شكافى بيابد تا مرا در آن به دام اندازد و چون موفق نشد، به من گفت: اى برادر، من خود را به خدا مى سپارم زيرا مرام ما تسليم پروردگار بوده است.
گفتم: تسليم تنها براى حق جايز است. اما سپردن به خدا اراده تو را از بين نمى برد. و عقل تو را جامد نمى سازد. اگر به حقيقت توجه كنى و قصد تو در تحقيق و جستجو كشف آن باشد و آنگاه خود را به خداوند بسپارى. در اين صورت خداوند تو را به راه راست هدايت مى فرمايد. ولى اگر ندانى كه بر حق هستى يا بر باطل. و سپس خود را در اين حال به خداوند بسپارى. چنين توجيهى شرعا و عقلا پذيرفتنى نيست. پس از اين گفتگو دوستم را رها كرده و رفتم.
اكنون و در اينجا لازم است تا برخى از منابعى را كه حديث ثقلين در آنها بيان شده است، نام ببرم:
- صحيح مسلم، فضايل على عليه السلام.
- صحيح ترمذى ج 5 ص 662- 663.
- مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 393- 394 حديث 10747 ج 5 ص 182 و مواضع متعدد ديگر.
- مستدرك حاكم ج 3 ص 109 و كتاب معرفه الصحابه ص 148، و منابع ديگر.
حديث سوم:
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود:
«مثل اهل بيت من در ميان شما، همچون كشتى نوح است، هر كس بر آن سوار شود نجات مى يابد و هر كس از آن باز بماند، غرق مى شود».
مستدرك حاكم ج 2 ص 343 و منابع ديگر همچون كنز العمال ج 12 ص 94 حديث 34144 و 34151 و 34169 و تاريخ بغدادى ج 12- ص 91 و روايت ديگرى كه آن را تاييد مى كند و در مستدرك حاكم ج 3 ص 149 وارد شده است: «اهل بيت من، پناهگاه و امانى براى امت من هستند».
تعبير حضرت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، در حديث چه رساست، آنجا كه اهل بيت عليهم السلام را به كشتى نوح تشبيه مى كند، كه ايمان آورندگان به رسالتش را در خود جاى داد و آنان كه ايمان نياورده بودند، گرفتار طوفان شدند. حتى پسرش بنا به آنچه در قرآن آمده، گفته بود: (سآوى الى جبل يعصمنى من الماء) يعنى: «به كوهى پناه خواهم برد تا مرا از آب نگهدارد» (1) ، اما او از آن امواج جان به سلامت نبرد و از جمله نابودشدگان گرديد.
امروز نيز امواج فتنه ها خروشان است و آنان كه در اين كشتى نجات كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آن خبر داده سوار نشوند، طعمه آنها مى گردند. و البته مى توان گفت همه كسانى كه عذرها و توجيهاتى براى عدم تمسك خود به اهل بيت عليهم السلام و سوار نشدن به كشتى نجات ارائه مى دهند، همانند پسر نوح هستند كه كوه را نگهدارنده اى براى نجات خود از غرق شدن در خارج از كشتى دانسته بود و فرق، آن است كه در حال حاضر، كوه ها متعدد شده و بلندترين آنها نزد كسانى كه به آنها مى انديشند «عدالت صحابه» است. آيا تو گمان مى كنى كه آنان را از امواج خروشان غرق كننده حفظ خواهد نمود؟
در اينجا براى آنكه فضاى اين بحث را معطر سازيم، به سوى قرآن كريم مى رويم تا از نور آن پرتو گيريم و برخى معانى را از آن استفاده كنيم تا هر كسى خواهان رسيدن به حق باشد، از آنها بهره مند گردد.
آيه نخست: مباهله پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با مسيحيان در اين مورد خداى سبحان و متعال مى فرمايد: (فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللَّه على الكاذبين) (2) يعنى: «به هر كس با تو در مورد آن، پس از آنكه علم به تو رسيده است، محاجه نمايد، بگو كه بياييد تا فرزندانمان را فراخوانيم و فرزندانتان را، و زنانمان را و زنانتان و خودمان و خودتان را، پس نيايش كنيم و لعنت خداى را بر دروغگويان قرار دهيم».
بشرحى كه در سخن پيرامون حضرت زهرا عليهاالسلام بيان كرديم نازل اين آيه در نزد فريقين، در مورد على و فاطمه و حسنين، به تواتر رسيده است. در صحيح مسلم آمده است: «هنگامى كه اين آيه نازل شد، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله، على و فاطمه و حسن و حسين را فراخواند و گفت: خداوندا اهل من اينان هستند».
فخر رازى در تفسير خود گفته است: «و بدان كه اين روايت، در مورد صحتش ميان اهل تفسير و حديث، قريب به اتفاق مى باشد» (3) قرآن با دقت و بلاغت خاصش به خردمندان، بصيرت و منطقى از طريق كوتاه ترين راه ها و آسان ترين روشها مى بخشد. و آيه مذكور، دلالت هاى عظيمى در دورن خود دارد و معانى گزينش و آنچه كه گزينش الهى است را با كوتاهترين و شيواترين عبارتها بيان مى كند.
و همانگونه كه در احاديث مورد بحث آمده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اشخاصى چون ابوبكر و عمر را همراه خود نبرد، همچنين عايشه يا كسى ديگر از همسرانش را نيز همراه خود نداشت. آن حضرت، به جز اين جمع مبارك يعنى على و فاطمه و حسن و حسين هيچ كس را با خود نبرد، گزينش آنان نيز از روى احساسات و عواطف صورت نگرفت. زيرا در زمانى كه رسالت، در چالش و درگيرى با يكى از موانع و آزمايشات مهم در تاريخ خود قرار داشت. يعنى در حالى بود كه با مسيحيان نجران درگير بود و با آنان به مقابله ايستاده بود. در واقع اين يك گزينش ربانى بود چنانكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مورد آن فرموده بود اگر خداى تعالى بر روى زمين بندگانى را گرامى تر از على و فاطمه و حسن و حسين، سراغ داشت، به من فرمان مى داد تا آنان را براى مباهله ببرم اما (خداوند) مرا فرمان داد تا فقط اينان را براى مباهله ببرم كه به واسطه آنان بر مسيحيان پيروز شدم.
برخى ها مى كوشند تا ما را قانع سازند به اينكه صحابه، از اهل بيت عليهم السلام برتر بوده اند، اما واقعا اين چگونه قابل اثبات است؟ در حالى كه اين مقارنه و نزديكى ميان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل بيتش، در هر موردى بوده است، همانگونه كه در آيات سابق الذكر تاكيد بسيارى بر اين مطلب بوده است كه انديشه و عمل آنان ادامه رسالت آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله مى باشد.
در اينجا لازم است كه به مطلبى توجه داده شود يعنى بايد آن را براى دارندگان خردهاى روشن كه پيوسته در جستجوى آنچه پيروى از آن شايسته تر است، هستند، بيان كنم...
و آن موقعيت حضرت على عليه السلام در آيه است. وى كه از فرزندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، چون حضرات حسن و حسين نيست. همچنان كه آن حضرت بالطبع در شمار زنان نيز وارد نمى شود. و با وجود آن، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را به همراه خود برد لذا براى او مكانى نمى يابيم به جز در وجود و نفس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چنانكه قرآن مى فرمايد: (و انفسنا و انفسكم)، اين نكته بيمانند قرآنى، على را نمايانگرى كامل براى شخصيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى داند و اين همان مطلبى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در حديث خود: «على از من است و من از على هستم» بر آن تاكيد ورزيد. بنابراين لازم است كه در اين امر تدبر نماييد.
آيه دوم:
(يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم...) (4) يعنى: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خداوند را فرمان بريد و پيامبر و اولى الامر را...»
حتى دو نفر هم در وجوب اطاعت از اولى الامر، اختلاف ندارند. چنانكه كه در اين آيه آمده و اطاعت از آنان را در كنار اطاعت از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله قرار داده است. اين رهبرانى كه اطاعت از آنان بطور قطع واجب است، بايد همان صفاتى را داشته باشند كه حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله داشته اند. از قبيل: صفات و خصايص ربانى تا وجود پيروى به آنان و تمسك جستن به ايشان اثبات گردد. اين نيز مستلزم عصمت آنان است... زيرا محال است كه خداى تعالى بطور قطع ما را مأمور به اطاعت از كسى فرمايد كه احتمال خطا و معصيت او برود. زيرا طاعتش واجب شده است بدون اينكه استثناء و حد و مرزى بوده باشد. در حالى كه پيروى كردن در حالت خطا، نهى شده است. بنابراين چگونه امر و نهى در يك عمل و با يك اعتبار، مى توانند با هم جمع شوند؟
از اين مطلب، ثابت مى شود، كسانى كه خداوند، به طور قطع فرمان به اطاعت از آنان داده، بايد كه معصوم باشند. اين نيز همان چيزى است كه فخر رازى در تفسير خود به آن دست يافته است. و از اين رهگذر عصمت اولى الامر را اثبات نموده ولى در تلاش بى نتيجه سعى كرده كه اين معنى را از اهل بيت عليهم السلام به صاحبان امر و نهى از امت منحرف كند. يعنى كسانى كه ما تعريفى ثابت يا فهمى واضح در شرع در مورد آنان نمى يابيم كه ما را به اطاعت از آنان فرمان داده باشد.
ما كسى را نمى يابيم كه از اهل بيت عليهم السلام شايسته تر براى آنچه از فرمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به ما براى پيروى از آنان بيان كرديم باشد، زيرا آنان معصوم هستند و خصوصيات ديگرى كه درباره ى آن گفته شد. بنابراين آنان اولى الامر مورد نظر در آيه مى باشند.
بدين ترتيب، حقيقت براى كسانى كه بخواهند به آن عمل كند، آشكار گرديده و نشانه هاى راه رهايى واضح شده و راه نجات در پيروى از اهل بيت عليهم السلام منحصر گرديده است. اين چيزى است كه همراه با دليل به سوى آن راه يافته ام. اهل بيت كسانى هستند كه خداوند آنان را براى تحمل بار رسالت بعد از پيامبر امينش صلى اللَّه عليه و آله برگزيده است، امانتدارى در پى امانتدارى ديگر. آنها همان اوصياى معصومى مى باشند كه مسير شريعت را در خط مستقيمش محافظت مى كنند و با قدرت در برابر تلاش منافقان و كينه توزان براى انحراف دين مى ايستند. و تاريخ و همچنين واقعيت هاى ما به سود آنان در اين مورد گواهى مى دهند. در اين مورد بعدا توضيحاتى خواهم داشت.
هنگامى كه با آن فرد سلفى (5) كه گفتم با او مناظره داشتم، صحبت مى كردم، و البته شرح آن در آغاز اين كتاب گذشت. در آن هنگام ديدم كه ناگهان چشمانش برقى زد. گويى گمشده خود را بازيافته است. او بى مقدمه پرسشى را مطرح ساخت كه گمان مى كرد با آن پرسش، مرا در وضعيت دشوارى قرار خواهد داد... بمانند آن كسى كه گمان مى كند به منتهاى علم و حكمت رسيده است. او گفت: چه كسى به شما گفته كه ائمه دوازده نفر هستند و چرا اين عدد را مخصوصا در نظر مى گيريد؟ (اين را گفت) و خنديد!! به او گفتم: اى برادر، در خصوص اين عدد، اگر باب اين بحث را بگشاييم تا حكمت آن را بدانيم، سوالاتى را متوجه شما خواهم كرد كه قادر به پاسخ آنها نخواهى بود. مثلا چرا خلفا فقط چهار نفر بوده اند؟ و چرا حضرت موسى هفتاد نفر را براى ميقات پروردگارش برگزيد و چرا هشتاد نفر نبودند؟ و چرا خداوند هفت آسمان و هفت زمين را آفريد و مثلا چرا هر يك از آنها ده تا نبوده و چرا تعداد نقباى بنى اسرائيل دوازده نفر بودند و براى چيست كه خداوند تعالى مى فرمايد: (و قطعناهم اثنتى عشره اسباطا امما) (6) يعنى: «و آنان را به دوازده قبيله و گروه تقسيم كرديم» راستى چرا آنان پانزده گروه نبوده اند و... اضافه بر اين، آيات و نيز روايت هاى رسيده از اهل بيت عليهم السلام براى ما كافى است تا از آنان فراگيريم
و ما جز شيعيان كسى را نمى يابيم كه به آنها متمسك باشد و از اينجاست كه به شمار امامان آگاهى مى يابى و ضرورتى براى احتجاج با شما در مورد تعداد امامان از منابع خودتان وجود ندارد زيرا كه اين يك موضوع فرعى است ولى با وجود اين و به لطف خداوند متعال، براى آشكار شدن حق و اقامه دليل، منابع اهل سنت و جماعت نيز از احاديثى كه تعداد امامان بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را مشخص مى سازند، خالى نمى باشد. در آن جلسه بر حسب اتفاق، يك مجلد از مجموعه گسترده اى را همراه داشتم كه حاوى احاديث موجود در صحابه ششگانه بود و من باب امارت را (از كتاب مزبور) باز كردم و براى او خواندم: از جابر بن سمره نقل است كه گفت: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «پس از من دوازده امير خواهند بود كه همه از قريش مى باشند». به او گفتم: آيا شنيدى؟ بنابراين مبهوت شد آنكه كفر ورزيد... آن سلفى حركتى شديد از خود نشان داد گويى كه با برخوردى از شيطان مواجه شده باشد. به من گفت: اين حديث را از كجا آورده اى؟! من منابع را براى او خواندم و در اينجا نيز براى استفاده خوانندگان بيان مى كنم:
- صحيح بخارى كتاب احكام ج 9 ص 101.
- صحيح مسلم ج 3 ص 1451 كتاب الاماره باب الناس تبع لقريش (يعنى مردم تابع قريشند).
- صحيح ترمذى ج 4 ص 501 حديث 2223.
- سنن ابى داود كتاب المهدى ج 4/ ص 106.
- مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 657 حديث 3772.
اين حديث، علماى اهل سنت را در آشفتگى و مشكل بزرگى قرار داده كه از آن خارج نشده و راه حلى براى آن نيافته اند مگر نزد پيروان اهل بيت عليهم السلام كه همان شيعيان معروف به «اثناعشرى» هستند. برخى نيز كوشيده اند كه در عالم واقعيت تفسير معقولى براى حديث بيابند. در اين مورد گروهى از آنان ابوبكر و عمر و عثمان و على را شمردند و متوقف شدند و بعضى از آنان حسن بن على را بر آنان افزودند و متحير ماندند و برخى معاويه و بنى اميه را افزودند ولى موفق به ضبط عدد نشده سرانجام به التقاط پرداخته و هر كس را كه به نظرشان مى رسيد، اضافه مى نمودند...
در اين مطلب، نزد شيعيان اهل بيت، هيچ پيچيدگى و ابهامى وجود ندارد. اكنون كه حق آنان در ولايت و خلافت بعد از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را دانستيم. عاقلانه نيست كه اين عدد از دايره آنان خارج شود، زيرا كه در كتاب ينابيع الموده قندوزى حنفى باب (ج 3/ ص 398 ح 54)، در مناقب، به سندش از جابر بن عبداللَّه انصارى آمده است كه گفت: «رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى جابر، اوصياى من وامامان امت مسلمان بعد از من، نخستينشان على است و بعد از او حسن و بعد از او حسين و سپس على بن الحسين و بعد محمد بن على معروف به باقر كه تو اى جابر او را خواهى ديد پس هر گاه با او روبرو شدى، از من به وى سلام برسان، سپس جعفر بن محمد و بعد موسى بن جعفر و سپس على بن موسى و بعد محمد بن على و سپس على بن محمد و بعد حسن بن على و سپس قائم است كه نامش نام من و كنيه اش، كنيه من است محمد بن الحسن بن على «مهدى» همان كسى است كه خداوند تبارك و تعالى شرق و غرب زمين را به دست او فتح خواهد كرد».
اما نصوص وارده در اين خصوص از منابع شيعه، از طريق اهل بيت عليهم السلام متواتر و واضح مى باشند و كسى از امت مدعى نشده است كه او يكى از امامان دوازده گانه است، چنانكه اهل بيت عليهم السلام در مورد خودشان گفته اند و تاريخ ما را از سيره آنان آگاه مى سازد و حتى دشمنانشان به منزلت والا و علم فراوان و اخلاق بلندشان، اعتراف نموده اند و آنان همان گونه كه در حديث بيان شده سابق الذكر آمده است عبارتند:
1- على بن ابيطالب.
2- حسن بن على.
3- حسين بن على.
4- على بن الحسين ملقب به زين العابدين و سجاد.
5- و سپس فرزندش محمد بن على ملقب به باقر.
6- و بعد فرزندش جعفر بن محمد ملقب به صادق.
7- و سپس فرزندش، موسى بن جعفر، ملقب به كاظم.
8- و سپس فرزندش، على بن موسى ملقب به رضا.
9- و سپس فرزندش، محمد بن على، ملقب به جواد.
10- و سپس فرزندش على بن محمد، ملقب به هادى.
11- و سپس فرزندش حسن بن على، ملقب به عسكرى.
12- و سپس فرزندش محمد بن حسن، كه مهدى و قائم و حجت ناميده مى شود.
اينان همان اولى الامر هستند كه خداوند در قرآن اطاعت از آنان را بر ما واجب ساخته است: (يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم) (7) و مقام و منزلت آنان را به ما معرفى نمود: (ذريه بعضها من بعض و اللَّه سميع عليم) يعنى: «ذريه اى كه برخى از برخى ديگرند و خداوند شنواى داناست». (8)
----------------------------------------------
1. سوره هود، آيه: 43.
2. سوره آل عمران، آيه: 61.
3. تفسير كبير رازى ج 8 ص 85.
4. سوره نساء، آيه: 59.
5. نامى كه بعضى از مخالفان اهل بيت عليهم السلام بر خود نهاده اند. م.
6. سوره ى اعراف، آيه: 160.
7. سوره نساء، آيه: 59.
8. سوره آل عمران، آيه: 34.
-------------------------------------
نویسنده: عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سيد حسين محفوظى موسوى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page