گذرى كوتاه به رويدادها

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

بنى‏اميّه خاندانى بودند كه نسبشان از طريق اميّة بن حرب، به قريش‏مى‏رسيد. اينان در زمان جاهليّت با بنى هاشم سر ستيز و دشمنى داشتند،تا آنكه پيامبرصلى الله عليه وآله به تبليغ رسالت اسلامى در ميان مردم بر انگيخته شد.اين قبيله، سر سختانه با رسالت پيامبر به مبارزه برخاست، امّا سر انجام‏در برابر امواج نيرومند آن به زانو در آمد و تا مدّتى تسليم آن شد.
پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله و رويدادهاى تكان دهنده و سختى به وقوع‏پيوست. بنى اميّه اميدى به بازگشت به صحنه سياسى نداشتند تا آنكه‏خلافت به عثمان رسيد. آنگاه بود كه آنان بارقه‏اى اميدوار كننده يافتندوبه تعقيب آن پرداختند.
تقدير خواست كه عثمان كشته شود همچنان كه تاريخ مقدّر كرد كه‏پسران عموى او به خونخواهى او برخيزند. از اين لحظه تاريخ بنى اميّه درحكومت اسلامى آشكار مى‏شود.
معاويه با امام على‏عليه السلام، خليفه شرعى، به بهانه گرفتن انتقام خون‏عثمان، به ستيزه برخاست و چون ياران فراوانى به گرد خود جمع كرد،خويشتن را خليفه مردم اعلام كرد و سپس پيشتر رفت و گفت: من‏وفرزندانم پادشاهيم ومردم بندگان ما هستند و پست‏تر از ما.
سلسله بنى‏اميّه بر مردم حكم مى‏راندند. بنابر اين كه صاحب اختيارآنانند ومردم بايد فرمانبردار آنها باشند وگرنه شمشير و انواع و اقسام قتل‏و شكنجه در انتظار آنان است.
انقلابهايى از سوى مردم در مخالفت آشكار با اوضاع تيره زمان‏صورت پذيرفت و اگر چه تمام آنها به شكست انجاميد، ريشه‏هاى آنهاباقى ماندند تا بار ديگر قوّت بگيرند و مردم را در راه انقلاب هدايت‏كنند.
تقريباً تمامى اين انقلابها به انگيزه خونخواهى امام حسين‏عليه السلام فرزنددخت گرامى رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله ، كه براى احياى حقّ، با باطل به ستيزبرخاست و به فجيع‏ترين شكل به شهادت رسيد، صورت مى‏گرفت.
امّا بنى عبّاس فرقه‏اى بود كه خود را به عموى پيامبر منتسب مى‏كرد.اين گروه سوابق غير قابل توجهى در تاريخ مبارزه با سياست حكومت‏بنى‏اميّه داشتند، امّا همين سوابق غير قابل اعتنا، ويژگى و اعتبارى در ميان‏مردم مخالف با سياست امويّان براى آنها به ارمغان آورده بود.
سال انقلاب فرا رسيد و انقلاب نماينده خود را به خراسان يعنى تقريباًآخرين نقطه از ديار اسلام، جايى كه ياران انقلاب حضور داشتند، گسيل‏كرد تا انقلاب را در وقت معين خود، آشكار سازند.
ابو مسلم خراسانى فردى بود كه به ضرورت دگرگون ساختن اوضاع،به هر طريق كه باشد، ايمان داشت و جز اين امر به چيزى ديگر معتقدنبود.
در واقع اين باور او را كور و كر ساخته بود و همين اعتقاد راسخ،موفقيّت وكاميابى بنى عبّاس را در انقلابشان نسبت به ساير مخالفان‏بنى‏اميّه، فراهم مى‏ساخت.
زيرا انقلابيون غالباً از دست يازيدن به‏محرّمات و لو اينكه پيروزى آنها هم منوط به همين محرّمات باشد، خوددارى مى‏ورزيدند در حالى كه ياران و هوا خواهان بنى‏اميّه از هيچ اقدامى‏كه به سلطه آنها كمك مى‏كرد و يا دشمنانشان را طعمه مرگ و نابودى‏مى‏ساخت فرو گذار نمى‏كردند بنابر اين اگر گروهى باهمين شيوه به مبارزه‏با آنها برمى‏خواست، احتمال پيروزى دو طرف در اين نبرد برابر بود.
ابو مسلم در ميان منتسبان به نهضت نوين عبّاسى شخص منحصر به‏فردى نبود بلكه بيشتر رهبران اين نهضت نظير و هم طراز وى بودند آنان‏در راه رسيدن به سرورى و حكومت هيچ مانعى نمى‏شناختند و تمسّك به‏هر كارى را براى رفع موانع، روا و مجاز قلمداد مى‏كردند.
ابو مسلم از كوفه، مركز رهبرى نهضت، دستوراتى را دريافت كرد كه‏در يكى از قسمتهاى آن چنين آمده بود:
همانا تو مردى از ما، اهل بيت، هستى. وصيّت مرا حفظ كن. به اين‏قبيله از يمن توجّه داشته باش و با آنان همراه شو و از پس آنان مسكن‏بگير و ربيعه را در كارشان متّهم ساز، امّا در باره مضر بدان كه آنان‏نخستين دشمنان هستند، پس به هر كس مشكوك شدى او را بكش و اگرمى‏توانى كارى كنى كه در خراسان كسى به عربى سخن نگويد، اين كار راانجام ده و هر جوانى كه )قامتش( به پنج وجب مى‏رسد و به او ظنين‏شدى به قتلش رسان و با اين پير مرد، سليمان بن كيد، مخالفت مكن و ازفرمانش سر متاب و چون كار بر تو دشوار شد از طرف من تنها به او بسنده‏كن. والسلام.
ابو مسلم بخصوص احتياج به دريافت چنين اوامر و وصايايى نداشت،زيرا چنان كه گفته شد وى مردى بى نهايت خونريز بود. وى چه بسيار ازرهبران مخالفان را به خانه خويش مهيمان كرد و آنگاه آنان را به خيانت‏كُشت و يا چه بسيارى مردان صالح و نيكو كار را امان داد، امّا پس از آن‏امان نامه خود را نقض كرد. و به سختى به قتلشان رساند. بى گناهان‏بسيارى به دست ابو مسلم كشته وحرمتهاى بسيارى بدون دليل به دست‏او دريده شدند و... و...
رهبران كوفى نيز در ارتكاب جنايت دست كمى از ابو مسلم نداشتند.آنان با مردى از بنى هاشم به نام محمّد بن عبداللَّه(1) بيعت كردند. چون‏فرصت را مناسب ديدند، انقلاب را به سرقت بردند و آن را به انحصارخويش در آوردند وبه ياران و ياوران خويش و حتّى به مؤسس انديشه‏انقلاب )ابو مسلم( سخت گرفتند و با كسى كه اندكى قبل با وى دست‏بيعت داده بودند، از در خلاف در آمدند و اورا گرفتند و به‏خيانت كشتند.
اين همان ابو مسلم، پايه گذار حكومت عبّاسيان است كه منصور به اوخيانت مى‏كند و او را به بدترين شكل به قتل مى‏رساند.
همچنين وى در حقّ عيسى بن موسى خيانت مى‏كند و او را از منصب‏ولايت عهدى كه روزى به عنوان تقدير از خدمات گرانقدر وى به او اعطاكرده بود، بر كنار مى‏كند.
بنى عبّاس همچنين در حقّ كسانى همچون ابو سلمه خلال، يعقوب بن‏داوود، فضل بن سهل، جعفر برمكى، يحيى حسنى و... كه خدمات‏شايانى براى حكومت آنان انجام داده بودند و مى‏بايست از آنان تقديروسپاسگزارى مى‏شد، خيانت روا داشتند.
---------------------------------------------
1) غالب هاشميها كه سفاح و منصور هم جزو آنان بودند با اين مرد كه شايستگيهاى‏فراوانش او را نامزد رهبرى كرده بود و نزديكانش تماماً او را بر اين مقصود يارى‏مى‏كردند، دست بيعت دادند. تمام اين حوادث در محلى ميان مكّه و مدينه موسم به"ابواء" انجام پذيرفت. )مؤلف(
---------------------------------------
نويسنده: آيت الله حاج سيد محمد تقى مدرسى
مترجم: محمد صادق شريعت