افسوس که رمضان رفت

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

]
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به‌یک‌مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به‌یک‌بار چو اوراق خزان رفت
ماه رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گلّه، شبان رفت
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت
برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه‌کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپرده مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنه که به صائب ز وداع رمضان رفت
محمد طاهرزاده
نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است‌، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هرآن‌کس که در این دفتر شد
ساقی از میمنت عید دهد باده صاف
جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد
مطربا! نغمه عیدانه زن و دست فراز
که زهر پرده نغزت، هله‌ای دیگر شد
صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید
صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد
فرصتی بود که این تیره دلی صاف شود
بر تشنبه‌لبان کوثر شد
آتشی بود که در سردی سوزان وجود
دم گرمی‌شد و در مجمر دل اخگر شد
وای بر ما که از این جام نگیریم لبى
حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد
حالی عید شد و رونق می‌افزون گشت
مستی افزون کند این باده چو پرشکر شد