كوفه ، در روزهاى بيعت

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

صعصعه بن صوحان عبدى ( 1 ) كوفه را چنين توصيف ميكند :
( مركز وپايگاه اسلام است و فرازگاه سخن و جايگاه پرچمداران و رهبران مگر كه در آن جمعى مردم درشتخوى و خشك زيست مى كنند كه از اطاعت صاحبان امر ، سر باز مى زنند و به وحدت ، شكست مىآورند .
و اين خلق و خوى از آن مردمى آراسته صورت و اهل قناعت است) .
مسلمانان در سال 17 هجرى پس از فتح عراق ، اين شهر را بدست خود بنا كردند (2 ) در ابتدا ساختمان آن از نى بود ، حريقى بدان آسيب رسانيد و پس از آن با خشت بنا شد خيابانهاى عمومى آن به پهناى بيست ذراع - به ذراع دست - و كوچه هاى فرعى آن هفت ذراع بود در فاصله ى ميان خيابانها ، جايگاه براى ساختمان به وسعت 40 ذراع و زمينهاى خاص سران و بزرگان ( 3 ) به وسعت 60 ذراع قرار داشت .
نخستين جائيكه در آن ، مرز بندى در نظر گرفته شد مسجد بود : مردى سخت كمان در وسط منطقه اي كه براى شهر سازى در نظر بود ، ايستاد و از هر سو تيرى پرتاب كرد ،ديوارها و پايه ها را در پشت فرودگاه تيرها بپا داشتند و آن ميان را براى مسجد گذاشتند در پيشخان مسجد ، شبستانى بنا كردند بر پايه هاي از سنگ رخام كه پادشاهان ايران از ويرانه هاى حيره آورده بودند ، در اطراف مسجد خندقى حفر كردند تا كسى در ساخت مسجد براى خود خانه نسازد .
هنگاميكه امير المؤمنين عليه السلام - پس از جنگ جمل در سال 36 هجرى - به كوفه هجرت كرد و آنجا را مقر حكومت خود قرار داد ، كوفه بسرعت بيسابقه اي رو به آبادى رفت و ورود على عليه السلام به ايرانشهر در 12 ماه رجب بود .
يكى از موجبات اين هجرت ، كمى محصول حجاز و احتياج آن به ديگر مناطق بود و براى يك دولت هيچ چيز زيانبخش تر از اين نيست كه در محصول و ارزاق محتاج و متكى باشد اما كوفه و شهرهاى سواد ( عراق ) باندازه ى خود و زيادتر داشت بعلاوه آنكه عراق در آن اوقات مركز امنى براى شورشهاى مسلحانه اي شده بود كه سرزمين دجله و فرات را ميدان عمليات عدوانى خود قرار داده بودند و اين وضع ، در پيش گرفتن سياست نظامى خاصى را ايجاب مى كرد .
هنگامي كه كوفه ، مركز خلافت شد ، بزرگان مسلمان از تمامى آفاق اسلامى بدان روى آوردند و قبائل عربى از يمن و حجاز و مهاجران پارسى از مدائن و ايران در آن سكنى گزيدند بازارهاى تجارتى آن ، آباد شد و تحصيل علم در آن ، رونق يافت در اطراف آن ، باغها و بوستانها و چراگاهها و روستاها احداث شد و تا روزگارى دراز مدت ، بزرگان تاريخ و ادب و علوم را در دامان خود پروراند.
در سايه ى حكومت هاشمى ، مذهب و مسلك تشيع و پيروى آل محمد در اين شهر رواج يافت و هميشه ، همچون نشانه اي ثابت براى آن باقى ماند با اينحال ، بحكم آنكه ساكنين شهر جديد ، بر اثر اختلاف عنصرى ، آنجا را ميدان تمايلات و خواسته هاى مختلف ساخته بودند ، پس از دورانى كوتاه ، اين ناهماهنگى وسيله ى بر افروختن آتش فتنه و آشوب شد و بيشتر حوادث تلخ تاريخى و هرج و مرج هاي را كه گاه به سود و گاه به زيان اين شهر بود ، پديد آورد .
آنروزى كه كوفه با امام حسن بيعت كرد ، تمامى عناصر موجود در آن - كه در كمتر موضوعى وحدت نظر مى يافتند - در موضوع بيعت با آنحضرت ، متفق و هماهنگ شدند .
روش زندگى حسن بن على در دوران اقامتش در اين شهر چنان بود كه او را قبله ى نظر و محبوب دل و مايه ى اميد كسان ساخته و فضاى شهر جديد و ( مقر حكومت پدرش) را با برجسته ترين خصال پسنديده ى موروثى آل محمد يعنى ، بخشنده دستى ، نيكخواي ، بلندراي ، خوشرواي ، گذشت و بردبارى ، دانشورى و برتر انديشى ، زهد و پارساي آراسته و پر ساخته بود .
منبر خلافت - در بحران غمى كه بر امام در گذشته داشت - بشادى تبسم كرد ، زيرا در آغوش خود مظهرى از صفات موروث انبيا را ميديد .
در آنروز پرهيزگارتر و پارساتر و همه ى خصال نيك را دارنده تر از حسن بن على كسى يافت نمى شد از اين رو وى تنها شخصيتى بود كه همه ى آراء مختلف از روى رضا و رغبت بر او قرار ميگرفت و تمامى عناصر رهبرى ، همانطوريكه در رهبر ملتى و پيشواى قومى لازم است ، در او مجتمع ميگشت .
اگر حوادث غير قابل پيش بينى و نامطلوب نمى بود ، جشن هاى بيعت در كوفه با همان قدرت و هيجان و آمادگى كه انتظار مى رفت پايان مى يافت ولى فضاى سياسى اين شهر بزرگ - كه در تاريخ خود براى اولين بار ، جشن نصب خليفه اي را مى گرفت - بدنبال جنگهاى كوبنده ى جمل و صفين و نهروان كه هر سه در نزديكى آن بوقوع پيوسته بود ، همچنان گرفته و ابر آلود و آغشته به وسوسه ها و دلواپسى هاى ترديد انگيز بود در آنروز عده ى زيادى از كسان و ياران مقتولين اين جنگها از دو طرف ، در كوفه مى زيستند كه با كشتگان خود همراى و همعقيده بودند و آرزو ميكردند كه روزى بتوانند انتقام آنان را بگيرند و براى رسيدن به اين هدف تا آنجا كه ميتوانستند ، فعاليت ميكردند .
در اين ميان ، هم غرض هاى شايسته و موافق وجود داشت و هم غرض هاى فاسد با هدفهاى پنهان كه پيوسته موجبات اختلاف و نفاق را ايجاد مى كرد .
حسن بن على كه در طليعه ى خلافت بسر ميبرد ، همه ى دلها را با خود همراه داشت زيرا اولا فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و دوستى او يكى از شرائط ايمان ، ديگر آنكه لازمه ى بيعت اين بود كه از او فرمانبردارى كنند .
ابن كثير مى نويسد : ( مردم به او بيش از پدرش محبت مى ورزيدند( 4 ) ) .
و يقينا تا وقتى حسن بن على به كار مثبتى كه با اغراض و منافع گروهى و با رگ حساس تعصب هاى گروهى ديگر اصطكاك داشته باشد ، دست نمى زد همچنان محبوب و از آسيب اين و آن در امان مى ماند چه اينكه وسائلى كه اسلام در آنروز بدانها زندگى مى كرد ، در ميان آنچنان مسلمانانى ، يا در اختيار هدف هاى شخصى بود و يا پيرو عصبيت ها .
بسيارى از آن مردم كه خود پرستى و سود جواي حتى به مرز عقيده ى آنان نيز تجاوز كرده بود ، مى پنداشتند كه با بيعت كردن با حسن بن على - كه داراى خلق و خواي بنهايت خوش و ياد آور خلق و خوى پيغمبر بود - راهى به اشباع خواسته ها و ارضاء هوسها و طمعهاى خود خواهند يافت .
ولى واقع اين است كه آنها اين خلق و خوى عظيم را ، آنچنانكه بود نفهميده بودند .
بسيارى از كسانى كه در هيچ رأى و فكرى با امام حسن همعقيده نبودند نيز همين اشتباه را داشتند و لذا مانند مؤمنان مخلص ، از روى ميل و رغبت با او بيعت كردند و سپس همينها بعد از زمانى كوتاه ، اولين كسانى بودند كه از ميدان گريختند بى آنكه حتى به پشت سر خود بنگرند .
اينها هنگاميكه آن نر مخواي را در مقابله با مطامع خود در معرض آزمايش در آوردند ، او را پس از قبول حكومت و مسئوليت ، از پولاد محكمتر و غير قابل نفوذتر يافتند ، بطوريكه حتى برادر و پسر عمويش - كه هر دو به او نزديكترين و در ديده ى او با منزلت ترين افراد بودند - نيز نمى توانستند او را از رأى و نظر خود عدول دهند و او با اتكاء به رأى و تصميم قاطع خود ، بى هيچ تكلف و دغدغه قدم بر ميداشت و عمل ميكرد .
بنابراين جاى شگفتى نيست اگر روح دشمنى و معارضه در ميان سران و رياست طلبان ماجراجوى كوفه بطور نامراي رشد كند و كوفيان تدريجا رفتارى را كه با امام پيشين خود داشتند - همان رفتارى كه ( دل او را از خشم آكنده و جام اندوه در كام او فرو ريخته بود) - مجددا در پيش گيرند و بدين ترتيب در محيط و بازده ى آن اجتماع ، جبهه بندى ها و باند بازى هاي كه چندان بى اتكاء بقدرت خارجى هم نبود سر گرفت و بر اثر آن مشكلات داخلى به رنگهاى گوناگون پديد آمد .
از روزى كه خلافت اسلامى به مركز جديد خود در عراق انتقال يافت ، بر اثر صراحتى كه در حكم و قاطعيتى كه در اجراى عدالت ابراز ميداشت ، اين قبيل مرد نماها روش ناپسند فتنه انگيزى و اخلالگرى و تفرقه افكنى را در پيش گرفته و در اين كارها آزموده شده بودند علت اصلى اخلال و كارشكنى اين عده ، فقط اين بود كه از سود مادى اين رژيم مأيوس شده و بدان اميدى نداشتند چه اينكه ، خلافت هاشمى ، حكومت دينى بود نه رياست دنيوى و مادى اينها دانسته بودند كه اين رژيم به آنان اجازه نخواهد داد كه وضع پيشين خود و اختيارات وسيعى را كه در مورد دخالت در كارهاى عمومى و بهره برداريهاى نامشروع داشتند ، ادامه بدهند و راه رسيدن به اميدهاى خام و كارهاى خام و كارهاى غير قانونى را بر آنان خواهد گرفت .
پيدايش و رشد خلافت جديد در كوفه و ادامه ى عصيان معاويه در شام ، براى اين عده موقعيت مناسبى پيش آورد كه نيروى خود را به كار گرفته و اخلالگريهاى خود را آغاز كنند و هر اندازه كه ممكن است - ولو از راه ببازى گرفتن هر دو جبهه - خود را به منافع آنى و نزديك برسانند براى آنان دو راه بيشتر وجود نداشت :
در صورت امكان ، بدست آوردن پست ها و شغلهاي در حكومت جديد كه بتواند حرص و آز آنان را اشباع كند ، و در غير اين صورت ، كار شكنى و خرابكارى و توطئه بر ضد اين حكومت خزائن شام پيوسته جلوه ى دلپذير پول و وعده را در برابر چشمشان قرار ميداد و دل از كفشان مى ربود و اساسا هميشه براترين سلاح حكومت شام در همه ى برخوردهايش با كوفه ، پول و وعده بود .
بدين ترتيب و بدين دليل بود كه كوفه ى حسن بن على ، دستخوش دگرگونى تمايلات و تشتت آراء و اختلاف و دو دستگى و بر ملا شدن كينه و دشمنى ميان بخش بزرگى از مردم ، گشته بود .
مردمى كه در روزهاى بيعت حسن عليه السلام كه سلسله جنبان و بانى اين فسادها بودند ، به چند دسته تقسيم مى شدند :
1 - باند اموى
بزرگترين وابستگان اين باند عبارت بودند از : عمر و بن حريث ، عماره بن الوليد ، حجربن عمرو ، عمر بن سعد ، ابو برده پسر ابو موسى اشعرى ، اسمعيل و اسحاق دو پسر طلحه بن عبيدالله و كسان ديگرى از اين رديف .
در اين باند ، عناصر نيرومند و با نفوذ و داراى اتباع نيز وجود داشتند كه در بوجود آوردن موجبات شكست امام حسن مانند : شايعه افكنى ها و توطئه ها و ايجاد نفاق و دوئيت ، تأثير بسزاي داشتند .
( اينها در خفا ، مراتب فرمانبرى و همراهى خود را به معاويه نوشتند و او را به حركت به سوى كوفه تحريك و تشويق نمودند و ضمانت كردند كه هر گاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على نزديك شود ، حسن را دست بسته تسليم او كنند يا ناگهان او را بكشند) ( 5 ) .
و بنا به گفته ى مسعودى در تاريخش ( 6 ) ( اكثر آنان نهانى با معاويه مكاتبه كردند ، به او وعده ها دادند و بدينوسيله خود را به او مقرب ساختند) .
( معاويه با عمرو بن حريث و اشعث بن قيس و حجاربن ابجر و شبث بن ربعى در خفا قرار داد بست و بوسيله ى جاسوسانش براى هر يك از ايشان چنين پيغامى فرستاد : اگر حسن را بكشى پاداش تو صد هزار درهم است با فرماندهى يكى از لشكرهاى شام و زناشواي با يكى از دخترانم و حسن عليه السلام پس از آنكه از اين قرار نهانى خبر يافت هميشه در زير لباسش زره بر تن ميكرد و با پرهيز و احتياط رفتار مى نمود و حتى به نماز نيز با اينحال حاضر ميگشت نوبتى يكنفر از دشمنان در نماز تيرى بسوى او افكند ولى چون زره داشت بدو آسيب نرسانيد) ( 7 ) .
و يك نمونه از اين متون تاريخى براى نشان دادن وضعيت ، كافى است .
بدين قرار اين دسته ، زشت ترين جنايتى را كه يك خائن فرصت طلب انجام ميدهد ، مرتكب مى شدند فعاليتهاى پليد آنان ديرى در زير پوششى از دروغ و نفاق باقى نمى ماند و درست بهنگام نداى وظيفه ، خباثت آنان آشكار مى گشت .
در تمام اين مدت ، گروه مزبور پيشروان هر ناخشنودى و كمكگاران هر بلوار و آشوب و انگشتان خيانتكار دشمن در قلمرو حكومت هاشمى امام حسن بودند .
( خوارج) نيز بحكم وحدت نظرى كه با امويان در دشمنى با حكومت هاشمى داشتند ، در پى ريزى توطئه هاى بزرگ با آنان همكارى ميكردند و دليل بارز اين ادعا اينست كه نام دو تن از سران خوارج يعنى اشعث بن قيص و شبث بن ربعى در يكى از نمونه هاى تاريخى مزبور ، برده شده است .
2 - خوارج
اينها كسانى بودند كه پس از حادثه ى حكميت كمر به دشمنى على و معاويه - هر دو - بسته بودند رؤساى اين گروه در كوفه عبارت بودند از : عبدالله بن وهب الراسبى ، شبث بن ربعى ، عبدالله بن الكواء ، اشعث بن قيس ، شمربن ذى الجوشن .
خوارج از اولين روزهاى بيعت ، از همه ى مردم كوفه نسبت به جنگ با معاويه بيشتر اصرار مى ورزيدند و همينها بودند كه هنگام بيعت با حسن بن على شرط كردند كه با متجاوزان و گمراهان - يعنى مردم شام - بجنگند و آنحضرت دست از بيعت آنان كشيد و گفت بايد بشرط ( اطلاعات كامل و پيروى بى قيد و شرط در جنگ و صلح ) بيعت كنند آنگاه آنان نزد برادرش حسين آمدند و گفتند : دست بگشا تا با تو بيعت كنيم همانطور كه با پدرت بيعت كرديم و به اين شرط كه با متجاوزان و گمراهان شامى جنگ كنى آنحضرت در پاسخ آنان گفت : ( معاذالله كه تا حسن زنده است بيعت شما را بپذيرم) و آنها چون چنين ديدند ناچار نزد حسن آمده و همانگونه كه او مى گفت با وى بيعت كردند ( 8 ) .
البته شرطى كه اين دسته در هنگام بيعت با حسن بن على ميكردند و همچنين اصرارشان بر جنگ ، به دليل دشمنى آنان با امام نبود چه ، در ميان پيروان خاص و شيعيان آنحضرت نيز كسانى بودند كه همين اندازه براى شروع جنگ ، پافشارى ميكردند ولى در آينده با مطالعه بخشهاي از ماجراى امام حسن روشن خواهد شد كه در بحرانى ترين و وخيم ترين لحظات ، همين عده عامل و ابزار بروز حوادث ناگوار محسوب مى شدند و چنانكه اندكى پيش از اين گفتيم ، دو تن از سران و بزرگان آنها در پليدترين و زشت ترين توطئه ى اموى در كوفه ، شركت داشتند .
اينها براى تشويق مردم به اخلالگرى و ايجاد فتنه و آشوب ، از مؤثرترين و مخوفترين روشها استفاده ميكردند و به وسائل گوناگون ، ايمان بسيارى از مردم را متزلزل مى ساختند و سر اصلى تجديد حيات آنان پس از شكست سخت و كوبنده اي كه در سواحل نهروان ديدند ، همين موضوع بود .
زياد بن ابيه تبليغات خوارج را اينگونه توصيف ميكرد : ( سخن ايشان در دل ، گيرنده تر است از آتش درنى) و مغيره بن شعبه درباره ى آنان مى گفت : ( اگر دو روز در شهرى بمانند هر كس را كه با آنان معاشرت كند ، فاسد مى سازند) ( 9 ) .
خارجى سخن باطل مى گفت و آنرا حق مى پنداشت ، كار زشت مى كرد و آنرا خوب مى دانست و به خدا اتكاء داشت اما هيچگونه ارتباطى از راههاى مشروع و دين پسند ، باخدا نداشت .
و ما به مناسبت ديگرى ، آنجا كه از ( عناصر سپاه) سخن بگوئيم ، از آنان ياد خواهيم كرد .
3- شكاك ها
مفيد ( عليه الرحمه ) در آنجا كه از عناصر سپاه حسن بن على بحث كرده ، از اين گروه نام برده است ، گمان قوى آن است كه نامگذارى آنان به ( شكاكها) بدين جهت است كه اينها تحت تأثير تبليغات خوارج قرار گرفته بودند بدون اينكه جزء آنان شده باشند و پيوسته در حال ترديد و دودلى بسر ميبردند .
سيد مرتضى نيز در كتاب امالى ( ج 3 ص 93 ) بتقريبى از شكاكان نام برده و به اشاره ، آنان را كافر شمرده است گويا به نظر وى ، اين عده در اصل دين ، ترديد و تزلزل داشته اند .
به هر حال ، اينها جمعى از ساكنان كوفه و فرومايگان آن اجتماع بودند كه خود بخود نه قصد نيكى داشتند و نه تواناي بدى با اين وصف ، وجود آنان خود مايه ى شر و وسيله ى فساد و آلت بى اراده اي در دست اخلالگران و فتنه جويان بود .
4 - الحمراء
اين گروه - به گفته ى طبرى در تاريخ - بيست هزار مرد مسلح كوفى بودند كه در هنگام تقسيم بندى كوفه ، در قسمتى قرار گرفتند كه هم پيمانان آنها از طايفه ى ( بنى عبدالقيس) در آنجا واقع شده بودند اين عده در اصل ، نه از ( بنى القيس) بودند و نه حتى از عرب بلكه داراى نژادى مخلوط و اولاد بردگان و موالى بودند و شايد بيشتر آنان اولاد كنيزكان پارسى اي بودند كه در سالهاى 12 تا 17 در ( عين التمر) و ( جلولاء) اسير شده بودند .
و همين ها در سال 41 و هم در سال 61 - يعنى در دو بحران مربوط به امام حسن و امام حسين - مردمى صاحب سلاح و جنگجو بشمار مى رفتند - دقت كنيد .
و باز همين ها پاسبانان ( زياد بن ابيه) بودند كه در حدود سال 51 هجرى آن فجايع را نسبت به شيعه مرتكب شدند و خلاصه ، اينها از افرادى محسوب مى شدند كه در برابر مزد ، به هر جنايتى تن در ميدهند و غالبا اتباع و اطرافيان مردم صاحب قدرت و شمشير برنده اي در دست جباران مقتدر بشمار مى رفتند .
بر اثر استقبالى كه اين عده از فتنه ها و حوادث مختلف كوفه در قرن اول هجرى كرده بودند ، بتدريج بر قدرت و شوكت آنان افزوده شده و كارشان چنان بالا گرفته بود كه شهر كوفه را به آنان نسبت ميدادند و مى گفتند : ( كوفه ى الحمراء) .
در بصره نيز عده اي از اولاد بردگان و موالى سكونت داشتند زياد - كه در آن هنگام حاكم بصره بود - از قدرت آنان بيمناك شد و در صدد قلع و قمع آنان بر آمد ولى ( احنف بن قيس) او را از اين كار باز داشت .
برخى از نويسندگان معاصر ، بغلط اين عده را از شيعه دانسته اند حال آنكه ايشان نه تنها كوچكترين شباهتى به شيعيان نمى داشتند ، كه از خطر ناكترين دشمنان شيعه و پيشوايانشان بودند نميتوان انكار كرد كه ممكن است در ميان آنها افرادى معتقد به مرام شيعه وجود داشته اند ولى همه را نميتوان به عده ى ناچيزى قياس كرد .
در كنار اين عناصر مخالف ، شيعيان حسن قرار داشتند كه از لحاظ تعداد ، در مركز حكومت على از ديگر گروهها بيشتر بودند در ميان اين عده ، جمعى از بقاياى مهاجرين و انصار نيز وجود داشتند كه به تبع على عليه السلام در كوفه مسكن گزيده بودند و مصاحبت آنان با رسول خدا ( صلى الله عليه و آله ) به آنان مكانت و منزلت شامخى در ميان مردم داده بود .
بزرگمردان كوفه ، اخلاص و صميميت خود را نسبت به اهل بيت - چه در آغاز خلافت حسن بن على و چه در هنگاميكه آنحضرت پس از بيعت ، فرمان جهاد داد و چه در مراحل ديگرى كه بعدها پيش آمد - ثابت و مدلل ساختند بيگمان اگر اين شيعيان با اخلاص در آنروز از دسيسه هاى ساير همشهريان خود مصون مى ماندند ، براى مقابله با خطرهاي كه از شام بسوى كوفه سرازير بود ، عده اي كافى و شايسته ميبودند در اين جمع فرخنده ، چنان آمادگى و شور و نشاطى وجود داشت كه براى هيچكس قابل انكار نبود و به آن اندازه كه هر مشكلى را براى آنان هضم و قابل درك مى ساخت و معرفتى كه زمينه و شرط ورود در مشكلات است به آنان مى بخشيد .
براستى درباره ى كسانى همچون : قيس بن سعد بن عباده ، حجر بن عدى ، عمر و بن الحمق خزاعى ، سعيد بن قيس همدانى ، حبيب مظاهر اسدى ، عدى بن حاتم ، مسيب بن نجيبه ، زياد بن صعصعه و ديگرانى از اين طراز ، چگونه ميتوان انديشيد ؟ .
البته جريانهاى تند و مخالف و دستهاى مزدور و خائن نيز براى دگرگون ساختن اين زمينه هاى مساعد و تغيير سرنوشت ، پيوسته مشغول فعاليت بودند .
در اين محيطى كه سراسر آنرا تمايلات گوناگون و متضاد فرا گرفته و فتنه گريها و تبليغات رنگارنگ آنرا به هيجان در آورده بود ، براى حسن بن على آينده ى كار و مولود اين شبان آبستن حوادث ، پوشيده و مستور نبود و چون در طليعه ى حكومت بود ، ناگزير ميبايد برنامه ى كار و هدف خود را براى مردم بيان كند و ضمنا روش و خط مشى خود را از شرائط و مقتضيات گوناگونى كه در داخل و خارج او را احاطه كرده است ، الهام بگيرد.
معاويه دشمن بيرون از مرزى بود كه با مكر و فريب خود و با وسائل قدرتى كه در اختيار داشت و با پايگاه مستحكمى كه در صفحات حكومتش از آن برخوردار بود ، خاطر كوفه را سخت مشوش و مشغول داشته بود معاويه آنچنان دشمن حقيرى نبود كه حسن بن على بتواند در مورد او خونسرد و بى تفاوت بماند و يا در صورت چشم پوشى و خونسردى ، از حملات سخت او مصون باشد و در حقيقت امام حسن بيش از هر كس ديگر ، علاقمند بود كه در صورت مساعد بودن شرائط ، قدرت شيطانى معاويه را در هم كوبيده و سزاي در خور او ، به او بچشاند .
و اما در داخل قلمرو حكومت حسن بن على ، آنچه بيش از همه توجه و اهتمام او را جلب كرده بود ، دشمنيهاى مردمى بود كه هر چند بظاهر در كنار او مى زيستند اما از لحاظ معنى و روح و هدف ، فرسنگها از او دور بودند .
براى آن حضرت بسى ناگوار بود كه در مركز حكومتش مردمى زندگى كنند كه غرائز بر آنان چيره شده و حرص و آزدست تطاول بر آنان گشوده و هرزه گراي ايشان را به هر سو كشانيده است ، نه از وفا مفهومى مى شناسند و نه دين را حرمتى مى نهند و نه همسايگى را حقى قائلند ، بيگانگى و دورى از خود انسانى ، آنان را به آلت و ابزارى براى مكر و فساد و نفاق مبدل ساخته است ، با هر آوازى هم صدا مى شوند و در هر وادى براه مى افتند ، نه صحنه ى سياست به آنان رونقى مى گيرد و نه ميدان جنگ با آنان سامان مى يابد وجود اينچنين نامردمانى كافى است كه اجتماعى را دستخوش اضطراب و هرج و مرج ساخته و در خطر فتنه و معرض انواع بلاها و خطرات قرار دهد.
حسن بن على در مواجهه با اين اوضاع و احوال ، آنچنان نبوغى از خود نشان داد كه اگر آن حوادث و مصائب ناگهانى و غير قابل محاسبه پيش نمىآمد ، يقينا پيروزى درخشانى بدست مىآورد .
بسيارى از حوادث را پيشگواي ميكرد ولى مراعات احتياط ، مانع از آن بود كه پيش بينى هاى خود را ابراز كند و بدين جهت فقط به اشاره اي بدان ، اكتفا ميكرد ، جمله ى ابهام آميز و شيواي كه از آيه ى كريمه ى قرآن اقتباس كرده و در نخستين خطبه اش در روز بيعت بيان فرمود از اين قبيل بود آن جمله اين بود : ( انى ارى ما لاترون ) ( من مى بينم آنچه را شما نمى بينيد ) .
در آن روزى كه اين جمله را ادا كرد در پيش روى او بجز جشنهاى سرشار از شور و نشاط كه بيش از همه چيز ، نمايشگر صميميت توده ى مردم با خليفه ى جديد مى توانست باشد ، چيز ديگرى وجود نداشت پس چگونه است كه او چيزى در آنان مشاهده مى كند كه آنان خود از ديدن آن عاجزند ؟ .
اين همان دور انديشى و دور بينى ويژه ى حسن بن على بود كه در جنگ و صلح و در هر گامى كه با دشمنان يا دوستانش برداشته ، نشانه ى آنرا ميتوان يافت . اگر چه مجموعه هاى تاريخى در آن مقام بر نيامده اند كه نمونه هاى فراوانى را كه ميتوان بعنوان نمودارهاى تاريخى از سياست حسن بن على ارائه داد - مخصوصا آنچه را كه مربوط به بخش اول از دوران حكومت وى يعنى پيش از اعلان جهاد مى باشد - نشان دهند ، با اينحال همان موارد نادرى كه از سيره ى زندگى وى بدست مىآيد ، بيننده را به سياست ماهرانه ى وى مؤمن و مطمئن مى سازد چه ، او در وضعى آنچنان نا متعادل و بحرانى ، بقدرى حكيمانه و مدبرانه فرماندهى كرد كه بهتر از آن در چنان وضعى امكان پذير نيست .
اينك مثالى چند از روشهاى سياستمدارانه ى او در اداره ى اوضاع پيش از آغاز جنگ :
براى بيعت ، عبارت مخصوصى وضع كرد و از قبول هر گونه قيد و شرطى در بيعت استنكاف كرد از همه به شرط : شنواي و فرمانبرى ( اطاعت كامل ) در جنگ و صلح ،بيعت گرفت سخندانى مدبرانه ى او در اين جمله ، همانطورى بود كه حدس زده مى شد چه ، از جنگ و صلح هر دو نام آورد ، هم طرفداران جنگ و هم مخالفين آن را قانع ساخت و البته آشناي او به اوضاع عمومى كوفه ، چندان بود كه ميتوانست در چنين اوضاعى راهبر او به چنين آگاهى حكيمانه گردد .
عطاى جنگجويان را صد ، صد افزايش داد ( 10 ) و اين نخستين چيزى بود كه پس از آغاز خلافت پديد آورد و پس از وى خلفاء همه از او پيروى كردند ( 11 ) .
بديهى است كه تغيير وضع بصورت افزودن مزاياى خاص سپاهيان ، موجب افزايش قدرت و محبوبيت بود ، بعلاوه در گرد آوردن تعداد زيادترى از مردم براى جنگ ، تأثير بسزاي داشت .
اين پديده اي بود كه هر چند ميتوانست دليل آمادگى براى جنگ باشد ، با اينحال بطور قاطع ، تصميم وى را بر جنگ اعلام نميكرد چه ، همچنين ميتوانست فقط نمونه اي از تغيير وضع هاى يك دوران جديد باشد .
اين كار با اين روش ، در عين آنكه يكنوع پيشگيرى عاقلانه و مدبرانه براى آينده اي بود كه اى بسا شروع جنگ را ضرورى مى ساخت ، با اينحال موجب تفرقه و اختلاف كلمه هم نبود .
دستور داد دو نفرى را كه براى معاويه جاسوسى ميكردند ، اعدام كنند و با اجراى اين حكم ، روح فتنه جواي و بلواگرى را - كه عناصر زيادى از مردم بصره و كوفه بدان گرائيده بودند - سركوب ساخت .
مفيد مى نويسد : ( چون خبر وفات اميرالمؤمنين و بيعت مردمان با حسن بن على به معاويه رسيد ، پنهانى مردى از قبيله ى حميرا به كوفه و مردى از بنى القين را به بصره فرستاد تا اخبار را براى او بنويسند و در كارهاى امام حسن ايجاد اختلال كنند ، حسن از اين موضوع اطلاع يافت ، دستور داد تا جاسوس ( حميرى) را در كوفه از خانه ى گوشت فروشى بيرون آورده گردن زدند و به بصره نوشت تا جاسوس ( قينى) را در ميان قبيله ى ( بنى سليم) جستجو كنند و او را يافته و اعدام نمايند) .
ابوالفرج اصفهانى نيز شبيه به همين روايت كرده و سپس گفته است : ( حسن به معاويه نوشت : اما بعد ! جاسوسانت را فرستادى ، گويا مايلى ديدار كنيم ! در اين ترديد ندارم پس منتظر باش كه آن روز دور نيست شنيده ام كه زبان شماتت گشوده اي به آنچه شيوه ى خردمندان نيست كه بدان شماتت كنند ( اشاره به شادى كردن معاويه به وفات على عليه السلام ) .
حال تو مناسب اين شعر است :
( به آنكس كه در پى مخالفت با آن در گذشته است ، بگو :
تو نيز آماده ى آنچنان پيشامدى باش كه گواي هم اكنون خواهد شد .
ما آن چنانيم كه هر كه از ما بميرد ، همچون كسى است كه شب را در جايگاه شبانه به انتظار صبح بسر ميبرد) .
با وجود اصرار زيادى كه بيشتر اطرافيان و نزديكان وى از نخستين روز حكومتش بر شروع جنگ داشتند ، جنگ را بتأخير انداخت ما در فصل( 5 ) وضع سياسى آنروز را تحليل خواهيم كرد و آشكار خواهد شد كه در آن شرائط ، اين يگانه تدبير صحيح و موافق مصلحت بود .
بوسيله ى تبادل نامه و پيغام ، موقعيت متزلزل معاويه را كه با ادعاهاى پوچ خود او قابل تحكيم نبود ، از ياد او برد و پرونده اي از مغلطه كاريهاى او - كه همان نامه هاى او به امام حسن بود - فراهم آورد و همين پرونده ى سياه بود كه معاويه ى ماسكدار و ناشناخته را به مردم شناسانيد و براى امام حسن در برابر آراء و افكار عمومى ، بهانه ى معقولى براى جنگ با معاويه ، درست كرد در نتيجه ، جبهه ى معاويه در منطق خردمندان براى هميشه مغلوب شد اگر چه پس از آن در منطق زور ، غالب بشمار آمد .
هر يك نمونه از اين تدبيرهاى خردمندانه كه حسن بن على بوسيله ى آنها روش سياسى خود را در فاصله ى كوتاه ميان وفات على تا تصميم بر شروع جنگ ، معرفى كرده است ، ميتواند ما را از ذكر همه ى نمونه ها بى نياز سازد
------------------------------------------------
1- شرح حال او را در فصل : ( رهبران برگزيده ى شيعه) در همين كتاب خواهيد خواند جمله ى بالا را مسعودى از وى نقل كرده است : ( حاشيه ى تاريخ ابن اثير ، ج 6 ص 118 )
2- ( بلاذرى) در فتوح البلدان و ( براقى) در تاريخ الكوفه ( حموى) نيز در المعجم همين را گفته ولى در ماده ى ( بصره) به خلاف آن رأى داده و گفته :( شهر سازى بصره در سال 14 هجرى 6 ماه پيش از بناى كوفه بود) ! .
3- كلمه ى ( قطايع) را پس از مراجعه به لغت و هم به خبرگان زبان عرب ، با تأمل و ترديد فراوان به اين صورت ترجمه كردم بايد ياد آور شوم كه اين معنى علاوه بر آنكه با معناى مصطلح لغتهاى ( اقطاع) و ( قطيع) و ( قطيعه) متناسب است ، با عبارت زير كه در ( اقرب الموارد) پس از ذكر چند معنى براى كلمه ى ( قطيعه) آمده ، كاملا تاييد مى شود : ( و - مواضع فى بغداد اقطعها الملك المنصور اناسا من اعيان دولته ليعمروها و يسكنوها و هى قطيعه فلان و فلان) به هر صورت از فضلاي كه با مراجعه به متون تاريخ به معناى قطعى ترى رسيده باشند ، اميد راهنماي دارم ( مترجم ) .
4- البدايه و النهايه ( ج 8 ص 41 )
5- ( مفيد) در كتاب ارشاد ( ص 170 ) و ( طبرسى) در كتاب اعلام الورى
6- حاشيه ى تاريخ ابن اثير ( ج 6 ص 42 ) مؤلف : چه ميدانيم ! شايد بسيارى از مردم شام نيز نامه هاي همانند نامه هاى كوفيان به معاويه ، براى حسن بن على نوشته باشند چه اينكه دانستيم كه هر دو گروه - هم كوفيان و هم شاميان - در فقر اخلاقى كه موجب فريفتگى به جلوه هاى مادى و خيانت است ، شريك بودند رجوع كنيد به كتاب ( المحاسن و المساوى) ( ج 2 ص 200 ) تأليف ( بيهقى) براى اطلاع از نامه ى ياران معاويه به على عليه السلام و به تاريخ يعقوبى ( ج 3 ص 12 ) براى مطالعه ى نامه ى همه ى ياران عبدالملك بن مروان به مصعب بن زبير كه از وى امان طلبيده و جائزه خواسته اند اى بسا كه نامه هاى نزديكان معاويه به حسن بن على از اين جهت بر ما پوشيده مانده كه آن حضرت مراعات امانت را كرده و راز نامه نگاران را افشاء نساخته و يا اينكه مورخان خواسته اند اين موضوع را هم مانند بسى موضوعات ديگر ، نديده بگيرند !.
7- علل الشرايع ( ص 84 ) .
8- رجوع كنيد به : الامامه و السياسه ( ص 150 ).
9- تاريخ طبرى ( ج 6 ص 109 ) .
10- ترجمه ى اين جمله : ( زاد المقاتله مأه مأه) و گويا بدين معنى كه بر سهميه ى هر سپاهى صد در هم مثلا افزود ، يعنى به آنكه سهميه اش پانصد بود ، ششصد و به آنكه نه صد بود ، هزار درهم عطا كرد يا اينكه به هر سپاهى نخست صد در هم اضافه حقوق داد و اگر ديد وظيفه اش را به نيكى انجام ميدهد ، بر حقوق او صد ديگر افزود و همچنين و آنچه گويا جاى ترديد نيست آنست كه در اين عبارت ، سخن از افزايش سهميه ى مالى و حقوق است و نه چيز ديگر ( مترجم ) .
11- شرح النهج - ابن ابى الحديد ( ج 4 ص 12 ) .
----------------------------------------------
مولف :امام سيد عبدالحسين شرف الدين
مترجم : حضرت آيت الله سيد على خامنه اى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page