101 «بَدِیعُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ أَنّی يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ»
ترجمه :
101. ابداع كننده آسمانها و زمین است. چگونه و از كجا باشد برای او ولد! و حال آن كه نیست برای او زوجه و زنی. و خلق فرمود هر چیزی را. و اوست به هر چیزی دانا.
[ در معنای بدیع ]
«بَدِیعُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ» « بدیع » به معنی ایجاد چیزی است بدون نقشه و بدون سابقه ، نظیر اختراع ، یعنی ایجاد بدون اسباب و مُعِدّات . و ممكن است در بشر بسا ابداع صنعتی كند كه سابقه نداشته باشد ؛ مثل طيّاره [و هواپیما] یا تلفن و امثال اینها ، اگر چه اینها هم بدون نقشه نیست ، ولی اختراع كه بدون اسباب و معدات باشد جز خدا احدی قدرت ندارد. و سماوات این كرات جويّه و منظومه های شمسیه و سيّاره ها و كواكب علویه و فضای وسیعی كه اینها در آن سیر منظم دارند و ارض ، این كره زمین كه مركب از كره آب و خاك و هوا و نار است و سایر عناصر. و ذكر « السموات و الأرض » از باب این است كه محسوس انسان است و الاّ عجایب قدرت غیر متناهی است، از عالم مجردات و خلقت ملائكه و لوح و قلم و عرش و كرسی و بهشت و جهنم و ماورای طبیعت و خلقت جن و جواهرات و اعراض و غیرها ، إلی ماشاء اللّه.
[ محال بودن فرزند برای خداوند ]
«أَنّی يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ» با اینكه تولید و تناسل احتیاج به اموری دارد: اولاً ، باید ماده جسمانی باشد كه از او خارج شود.
و ثانیاً ، قوه و استعدادی در او باشد كه به مقام فعلیت برسد. و ثالثاً ، جفتی لازم دارد كه از طرف فاعل در محلّ قابل قرار گیرد . لذا میفرماید: «وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ» ، زیرا ولد انتسابش به پدر منوط به این است . بلكه جمیع موجودات امكانیه نسبتش به خداوند علی السواء است از ثَری تا ثریا از ذرّه تا دُرَّه [= مروارید درشت و قیمتی]، از فرش تا عرش، از مادیات تا مجردات كلاًّ و طرّاً [= همگی] تمام مصنوع و مخلوق اوست و او خالق و صانع آنهاست . لذا میفرماید: «وَخَلَقَ كُلَّ شَىْءٍ» .
و خلقت او مثل تولید و تناسل طبیعی عادم الشعور نیست ، زیرا پدر فقط رفتن نزد مادر به اختیار اوست كه یكی از اسباب و معدات است ، ولی ایجاد نطفه در صلب او و استخراج از اعضای او و استقرار در رحم و تبدلات و تغیرات و خلع و لبسِ[1] نطفه به علقه و مضغه و لحم و عظم و صورت و اعضا و افاضه روح و تنمیه و تغذیه و غیر اینها تمام بدون اختیار و بدون علم است. و خداوند عالم تمام مخلوقات و اشیاء را از روی علم و قدرت ایجاد میفرماید.
«وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِیمٌ» و مراد از « شیء » ، ما یشیء وجوده است و به عبارت دیگر ماهیت ، كه لباس وجود پوشیده باشد و وجودش غیر ماهیت اوست . و این ، خاص ممكنات است كه گفتند: « الممكن زوج تركیبی »[2] . و اطلاق شیء بر خداوند غلط است ، زیرا صرف وجود و محض وجود و بَحْت [= خالص] وجود است :
« الحق ماهیته إنّيّته
إذ مقتضی العروض معلولیته »[3]
و اینكه گفتند : « شیء لا كالأشیاء »[4] نوع عنایت است ؛ یعنی وجودی است نه مثل سایر موجودات.
+&++&++&++&++&++&++&++&++&++&++&++&++&++&+
[1] . خَلْع : كندن . لَبْس : پوشیدن . از نظر فلسفه اسلامی ، یعنی تجدد و نو شدن دایمی كهنه ها . ر.ك : دائرة المعارف تشیع ، ج7 خاتم ـ دیه ، ص218 ، مدخل « خلع و لبس » .
[2] . جامع السعادات : ج1 ، ص247 .
[3] . حق ، ماهیت او ، وجودش است ، زیرا مقتضای عروض و عارض شدن ، معلول بودن حق است. این بیت از منظومه مرحوم ملا هادی سبزواری است . نهایة الحكمة : ص66 ؛ شرح اصول الكافی : ج3 ، ص74 و ج4 ، ص194 .
[4] . تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل : ص222 ؛ عمدة القارئ : ج25 ، ص125 .