29 «وَقالُوا إِنْ هِىَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا وَما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ»
ترجمه :
29. و گفتند: نيست اين زندگانى مگر همين حيات دنيوى و ديگر ما مبعوث نخواهيم شد.
[ اقسام منكران بعث وقيامت ]
اين آيه يكى از مشكلات قرآنى است ، زيرا منكرين بعث فقط منحصر به طبيعى دهرى [است] كه در اخبار به زنديق تعبير مى كنند كه اصلاً وجود حق را منكر هستند، و الاّ ملّيين عالم حتى مشركين مسئله معاد را معترف هستند و عقيده خود را حق مى دانند و در معاد اهل نجات ، و ديگران را بر باطل و اهل عذاب(مى دانند). بنابراين آيات قبل ، از قوله تعالى: «وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ»[1] تمام راجع به اين دسته كفار است و اين مطلب منافى است با آيه بعد كه فرداى قيامت قسم مى خورند در قولشان : «بَلى وَرَبِّنا» كه اعتراف به وجود ربّ دارند.
و حلّ اين اشكال به دو نحو ممكن است : يكى به اينكه منكرين معاد دو دسته هستند : يك دسته همان دهرى طبيعى است كه مى گويد: «وَما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ»[2].
[ اقسام تناسخيه ]
و دسته دوم تناسخيه هستند كه معترف به حق هستند و معاد را هم در اين دنيا مى دانند و مثل دهرى نيستند كه بگويد فات و مات [= از دست رفت و مرد] و اينها هم چهار مذهب دارند : نَسْخ و رَسْخ و مَسْخ و فَسْخ[3] :
1. مى گويند انسان موقعى كه از دنيا رفت روح او تعلق مى گيرد به انسان ديگرى : اگر نيك كردار است به انسان صالح و اگر بد كردار است به انسان طالح و هكذا. الى غير النهاية. و اين دنيا هميشه باقى است و قيامتى و بهشت و جهنمى نيست، ولى خدا را معتقد هستند.
2. مى گويند پس از موت روح تعلق مى گيرد به حيوانات : اگر نيك كردار است به حيوانات خوش الحان زيبا و اگر بد عمل است به حيوانات زشت بدالحان.
3. به نباتات يا طيّبات از مأكولات يا به خبائث.
4. به جمادات يا به جواهرات و معادن يا به احجار و رَماد [= خاكستر] . پس انكار معاد به معناى حق با اعتراف به وجود ربّ منافات ندارد.و ممكن است حل اشكال به نحو ديگرى كه بگوييم طبيعىِ منكرِ الوهيت، فرداى قيامت ، كه تمام مطالب مشهود مى شود ، اعتراف به حق مى كند.
شروع به تفسير [مى كنيم] : «وَقالُوا إِنْ هِىَ» همان كفار سابق الذكر گفتند :
«إن هى» و تعبير به تأنيث براى حيات است؛ يعنى حياتى نيست مگر حيات اين دنيا و ديگر ما زنده نخواهيم شد در قيامت براى حساب و جزا «إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا» و تعبير به دنيا نه مقابل عقبا باشد، زيرا عقبا را اصلاً معتقد نيست،بلكه مراد حيات حاضر است و فنايى هم ندارد.
«وَما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ» بعث و نشر و حساب و ثواب و عقابى و جنّت و نارى نيست ، چنانچه گفتيم.
*=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=**=*
[1] . همين سوره ، آيه 25 .
[2] . و هلاك نمى كند ما را مگر روزگار كه دهر باشد. سوره جاثيه: آيه 24.
[3] . در اصطلاح بعضى از فيلسوفان و حكيمان اسلامى انتقال روح پس از مرگ به پيكر ديگرى ، چهار مرتبه دارد :
نَسْخ : انتقال روح به پيكر انسانى ديگر از نيكوكاران يا بدكاران براى ديدن پاداش يا كيفر ؛
رَسْخ : انتقال روح آدمى پس از مرگ به پيكر درختان و گياهان؛
مَسْخ : انتقال روح به پيكر جاندارانى مانند چهارپايان و درندگان و پرندگان؛
فَسْخ : انتقال روح آدمى به پيكر جانداران پست تر همچون حشرات و گزندگان.
ر.ك : دائرة المعارف تشيع ، ج5 تفصيل ـ چينى، ص95 و تهانوى كشاف اصطلاحات الفنون : ج1 (أ ـ ش) ، ص512