28 «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ»
ترجمه :
28. بلكه ظاهر مى شود براى آنها آنچه كه بودند مخفى كرده بودند از قبل و اگر برگردند به دنيا هر آينه عود مى دهند همان را كه نهى شده بودند از او و اينها هر آينه دروغگويانند.
[ اختلاف مفسران در تفسير اين آيه ]
در تفسير اين آيه بين مفسرين اقوال بسيارى است در كلمه «يُخْفُونَ». بعضى گفتند بر عوام و جهال كفار ظاهر مى شود آنچه را علماى آنها اخفا كردند از علامات و نشانه ها و بشارات كه به وجود مقدس نبى صلى الله عليه و آله انبياى سلف داده بودند. و اين خلاف ظاهر است ، زيرا مرجع ضمير «لَهُمْ» و فاعل «يخفون» يكى است. و بعضى گفتند شدت و عقوبت عذاب. اين هم خلاف ظاهر است ، زيرا انحاى عقوبات بر آنها مخفى بود نه اينكه اخفا كنند. بعضى گفتند اعمال و افعال سيّئه كه اخفا مى كردند. اينهم تمام نيست ، زيرا اولاً ، اين صفت منافقين است نه كفار، زيرا كفار مخفى نمى كردند و سيّئه نمى دانستند.
و ثانياً ، بر فرض اخفا كنند نزد خودشان مخفى نبود ، نسبت به ديگران اخفا مى كردند. و ظاهر آيه اين است كه نزد خود ظاهر شده نه بر ديگران. و تحقيق كلام اين است كه ، حق و نور حق ظاهر است كالشمس في رابعة النهار ، به خصوص مثل توحيد و امر رسالت و معجزات باهرات. و كفر به معنى ستر است كه نور حق را مستور مى كند ؛ مثل كسى كه درب چشمش بسته باشد و نور شمس را مشاهده نكند.
[ اقسام سَِتْر ]
و اين ستر هم دو قسم است:
يك قسم از قصور است ؛ مثل آدمى كه كور شده باشد يا درب چشمش را بسته باشند و گفتيم كافر قاصر استحقاق عذاب ندارد، ولو احكام كفر در دنيا بر او بار است و لياقت ثواب هم ندارد چون ايمان هم ندارد ، و حق بر او مكشوف نشده.
و يك قسم از روى تقصير است ؛ مثل اينكه خود به سوء اختيارِ خود درب چشم خود را بسته باشد و نور شمس را مشاهده نكند. و اين كفار ، كه در آيات قبل اشاره شد ، از اين قسم هستند. پس در واقع خود آنها به سوء اختيار حق را بر خود مخفى نموده و صدق اخفا بر آنها مى كند و در موقع احتضار و موت و عالم برزخ و قيامت پرده ها برطرف مى شود و نور حق ظاهر مى گردد. لذا درست است بگويى : «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ» كه ظاهر مى شود بر آنها به برطرف شدن حجاب ها ، كه بودند بر خود به سوء اختيارِ خود روى چشم قلب را پوشانيده بودند از عصبيت و عناد و لجاج و كبر و امثال اينها در عالم دنيا. لذا تمنّاى رجوع كردند و خدا مى فرمايد: «وَلَوْ رُدُّوا» و اگر بر فرض محال هم برگردند ، باز همان پرده ها را روى چشم قلب خود مى كشند و در همان ظلمت كفر مى افتند و نور حق را مشاهده نمى كنند و «لَعادُوا لِما نُهُواعَنْهُ» از فسق و كفر و شرك و ترك ايمان و ترك اعمال صالحه و ارتكاب معاصى «وَإِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ» ؛ دروغ مى گويند كه اگر برگرديم چه و چه مى كنيم. و اشكال به اينكه كذب از صفات خبر است و وعد از مقوله انشاء است بسيار واهى است ، زيرا صدق و كذب در هر مقامى به مناسبت آن مقام معنايى دارد. در باب وعد وفاى به آن را صدق مى نامند و تخلف از آن را كذب مى گويند. خداوند مى فرمايد: «وَاذْكُرْ فِى الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ...»الآيه[1].
*-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-**-*
[1] . و ياد كن در قرآن مجيد اسماعيل را، محققاً او به وعده هاى خود وفا مى كرد. سوره مريم: آيه 54.