[ آغاز جزء هفتم قرآن مجيد ]
82 « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَأَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»
ترجمه :
82. هرآينه مى يابى شديد و سخت ترين مردم را در دشمنى با كسانى كه ايمان آوردند يهود هستند و كسانى كه شرك آوردند، و هر آينه مى يابى نزديك ترين مردم در دوستى با مؤمنين كسانى هستند كه گفتند ما نصارا هستيم و سرّ دوستى آنها اين است كه در ميان آنها كشيشها و رهبانان هستند و آنها تكبر ندارند و بزرگى نمى كنند و متواضع هستند.
[ شأن نزول آيه و شرح قصه نجاشى و مهاجرت مسلمين ]
شأن نزول اين آيه شريفه حديث مفصّل مبسوطى است كه در برهان از قمى روايت مى كند كه خلاصه مفادش اين است كه در مكه معظمه سال پنجم بعثت كه يك عده اى از اهل مكه به شرف اسلام مشرف شده بودند ، مشركين در مقام اذيت آنها برآمدند و مى خواستند آنها را به كيش خود برگردانند و پيغمبر هم مأمور به جهاد نبود، امر فرمود جماعتى از آنها را كه بالغ بر هشتاد نفر بودند به همراهى حضرت جعفر طيّار[1] كه هجرت كنند به حبشه ، نظر به اينكه پادشاه حبشه نجاشى[2] بود، سلطان رئوف و مهربان بود و كسى را نمى رسيد كه در مملكتش به كسى ظلم كند. مشركين دو نفر را كه عمرو بن عاص[3] و عمارة بن وليد[4] بودند فرستادند حبشه و هدايايى براى نجاشى كه مسلمين را از مملكت خود بيرون كند و به مكه برگرداند و اين دو نفر با يكديگر معاندتى داشتند، موقعى كه بر كشتى سوار شدند شراب خوردند و مست شدند. عماره در حال مستى از عمرو بن عاص تقاضا كرد كه عيالش را بفرستد نزد عماره كه او [عماره] را ببوسد و نزديك شود ، عمرو او را انداخت ميان دريا ، خود را به پاره كشتى گرفت اهل كشتى او را نجات دادند تا موقعى كه نزد نجاشى رفتند و تقاضاى ارجاع مسلمين را نمودند. نجاشى فرستاد [در پى] رئيس مسلمين كه حضرت جعفر طيّار بود ، [و] خواست و تقاضاى آنها را به جعفر گفت ، جعفر طيّار به نجاشى گفت : از اينها بپرسيد كه آيا ما از آنها كسى را كشته يا مالى از آنها برده يا غلام آنها بوده ايم و فرار كرده ايم ؟ گفتند : هيچ كدام از اينها نيست ، بلكه مخالف دين ما و سبّ آلهه ما را مى كنند . نجاشى آنها را رد كرد و با مسلمين كمال رأفت و مهربانى و منزل و وسايل زندگانى را فراهم نمود، سپس فرستاد جعفر طيّار را خواست و از او پرسيد : سبب عداوت اينها با شما چه بوده ؟ جعفر فرمود : پيغمبرى در ميان ما مبعوث شده و ما به او ايمان آورده ايم و اينها در اثر دشمنى با پيغمبر به ما اذيت مى كردند ، ما پناه به مملكت شما آورديم . گفت : از پيغمبر چه در دست داريد ؟ جعفر طيّار قدرى از صفات آن حضرت را بيان فرمود و سوره مباركه مريم را تلاوت كرد تا رسيد به آيه شريفه «وهُزِّى إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا»[5] ، نجاشى را بسيار خوش آمد و به دست جعفر به شرف اسلام مشرف شد ، لكن بر اهل مملكتش مخفى داشت و در خلال اين مدت كه اينها در حبشه بودند جماعتى از اهل حبشه هم هدايت شدند و به شرف اسلام مشرف گرديدند ، تا موقعى كه خبر هجرت حضرت رسول صلى الله عليه و آله به مدينه و تشرف اهل مدينه به شرف اسلام به آنها رسيد ، از حبشه به مدينه هجرت نمودند با جماعتى كه از حبشه ايمان آورده بودند و موقعى كه به مدينه وارد شدند موقعى بود كه فتح خيبر به دست حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شده بود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود : براى فتح خيبر بيشتر مسرور باشم يا براى قدوم جعفر .
و عبد اللّه بن جعفر شوهر حضرت زينب در حبشه به دنيا آمد از اسماء بنت عميس. و نجاشى هم پسرى آورد اسم او را محمد گذاشت و سه نفر از قسّسين را فرستاد مدينه از حالات پيغمبر صلى الله عليه و آله مشاهده كنند و آنها آمدند و تماماً به شرف اسلام مشرف شدند و تحف و هداياى زيادى نجاشى براى پيغمبر صلى الله عليه و آله فرستاد از لباس و عطر و فرس. و از جمله امّ حبيبه دختر ابى سفيان در حبشه بود ، پيغمبر صلى الله عليه و آله او را به توسط نجاشى خطبه كرد و او قبول نمود و صداق او را حضرت چهار دينار قرار داد و به اين سبب معاويه را خال المؤمنين گفتند؛ و بالاخره نجاشى هجرت كرد به طرف مدينه براى تشرف خدمت آن حضرت، لكن در طى طريق اجل رسيد و از دنيا رفت. اين است خلاصه حديث شريف [ پيرامون شأن نزول اين آيه [6]]. برگرديم به شرح آيه شريفه.
تفسير :
[ عناد و عصبيت منشأ عداوت يهود با مسلمين ]
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ» ، با اينكه در جوار پيغمبر صلى الله عليه و آله در مدينه بودند و معجزات را مشاهده مى كردند و از تورات خود و اخبار انبياى خود بشارات را معرفت داشتند ، مع ذلك به واسطه حسد و عصبيت و قساوت قلب اعدا عدوّ پيغمبر صلى الله عليه و آله و مسلمين بودند و الآن هم عداوت و بغض آنها ظاهر و مشهود است.
[ تكبّر منشأ عداوت مشركين ]
«وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» ، در درجه دوم براى طرفيت پيغمبر صلى الله عليه و آله با بت هاى آنها و صفات خبيثه آنها و آنچه توانستند دشمنى خود را به منتها رسانيدند ، حتى بعد از مدتى كه از اسلام گذشته در عهد يزيد (لعنه اللّه) كه گفت :
لَعِبَت هاشمُ بالملكِ فلاخبرٌ جاءَ و لا وحيٌ نَزَل[7]
و اما نصاراى نجاشى و قسّيسين و رهبانان از حبشه به شرف اسلام مشرف مى شوند «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصارى»، زيرا آن حسد و عناد و عصبيتى كه در يهود و آن كبر و نخوتى كه در مشركين بود در اينها غالباً نيست، اگر حق را درك كنند و از روى دليل و برهان بر آنها ثابت شود ايمان مى آورند. حتى امروز اگر ما مبلّغ داشتيم و مى فرستاديم در اروپا ، فوج فوج به شرف اسلام مشرف مى شدند، و اما يهود اگر فرض شود گاه گاهى يك يهودى يا يهوديه اظهار اسلام كند ، يا به طمع مالى است يا عاشق زنى يا مردى از مسلمين شده يا سياستى به كار برده. «ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ» كه علماى نصارا باشند كه به زبان ما كشيش مى گوييم .
«وَ رُهْباناً» «راهب» اهل عبادت و كناره گير از اهل دنيا و گوشه نشين و پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «لا رهبانية في الإسلام»[8]. «وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»كه در مشركين كبر و نخوت و تفرعن و تجبر بود.
******************************************************
[1] . جعفر بن ابی طالب ، مشهور به جعفر طيار، از اصحاب شجاع پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، وى برادر امام على عليه السلام و ده سال از ايشان بزرگ تر بود. و پيش از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله به دار الارقم وارد شوند به اسلام گرويد. رهبرى گروه مسلمانان را در جريان هجرت به حبشه در اوايل ظهور اسلام بر عهده داشت و در سال هفتم هجرى هم زمان با فتح خيبر به مدينه بازگشت. در سال هشتم هجرى در جنگ موته دو دستش قطع شد و به شهادت رسيد و پيامبر خبر داد كه دو بال در بهشت به او عطا شد ، از اين رو به جعفر طيار معروف شد . اعلام زركلى : ج2 ، ص125 .
[2] . نام او اصحمة بن ابجر بود كه بر حبشه پادشاهى داشت . نام عربى اش عطيه ولقبش نجاشى بود . در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد ولى به سوى پيامبر هجرت نكرد. وى پشتيبان سودمندى براى مسلمانان بود. داستان نيكى او به مهاجران مسلمان در حبشه در كتب مغازى مشهور است . در زمان پيامبر درگذشت و حضرت به مسلمانان فرمود : « برخيزيد و بر برادرتان نجاشى نماز بگزاريد » . الاصابة : ج1 ، ص166 .
[3] . عمرو بن عاص بن وائل سهمى قرشى 50 ق . ه ـ 43 ه . ق ابوعبداللّه ، از زيركان و كيّاسان و حيله گران معروف عرب به شمار مى رود. در جاهليت از دشمنان سرسخت اسلام بود و در صلح حديبيه اسلام آورد و پيامبر او را بر لشكر «ذات السلاسل» فرماندهى داد. در زمان امام على عليه السلام با معاوية بن ابو سفيان بود و وى عمرو را به سال 83 هجرى فرمانرواى مصر كرد . اعلام زركلى : ج5 ، ص79 .
[4] . عمارة بن وليد بن مغيرة بن عبداللّه بن عمر بن مخذوم ، كافر مرد ، زيرا قريش او را به سوى نجاشى فرستادند و براى او با نجاشى ماجرايى پيش آمد و آسيبى به عقلش رسيد و با وحشى گريخت. او از قريشيانى است كه پيامبر نفرينشان كرده است. اين بدان سبب بود كه عقبة بن ابی معيط شكمبه گوسفند بر پشت پيامبر در حال نماز انداخت. الاصابة: ج4، ص289.
[5] . حركت بده شاخه نخله را ، كه سالهاى دراز خشك بود ، فورى تر و تازه مى شود و رطب مى دهد و رطب هاى او سقوط مى كند. سوره مريم : آيه 25 .
[6] . تفسير البرهان : ج2 ، ص505 ، ح2 و تفسير قمى : ج1 ، ص183 .
[7] . هاشم ، مراد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، با سلطنت بازى كرد بنابراين نه خبرى آمد و نه وحى اى نازل شده است. تاريخ الطبرى : ج8 ، ص187 ؛ روضة الواعظين : ص191 و الاحتجاج : ج2 ، ص122.
[8] . در اسلام رهبانيت و كناره گيرى از دنيا وجود ندارد . الخصال : ص165 ؛ مجمع البيان : ج9 ، ص365 و بحار الأنوار : ج65 ، ص319.