50 « أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»
ترجمه :
50. آيا حكم جاهليت را طالب هستند با اينكه بهتر از خدا كيست در حكم نمودن و اين براى قومى است كه داراى مقام يقين باشند.
[ لزوم كنار گذاردن احكام جاهليت و اجراى قوانين و احكام الهى ]
«أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ» « جهل » دو معنى دارد : يكى مقابل علم به معنى نادانى و يكى مقابل عقل به معنى حماقت و خريتى ، كه باب مفصلى در جنود عقل و جهل داريم در كافى[1]. و «جاهلية» در اين مقام به معنى دوم است ، و لذا جهل را تعبير به شيطان كردند، چون شيطان نادان نبود، ولى احمق بود كه سجده به آدم نكرد و تقاضاى بقا تا قيامت را نمود و روز به روز بر عذاب خود افزود. و جهل به معنى اول عدم ملكه است نسبت به علم، و به معنى دوم امر وجودى است و مخلوق است و ضد عقل است، و نيز حمق غير از جنون است كه آن هم مقابل عقل است و تقابل عدم و ملكه دارد و رافع تكليف است. و بالجمله ، حماقت رأسِ صفاتِ ذميمه و منشأ ارتكاب اعمال سيئه است و شرك و كفر و فسق و فجور تمام از روى حمق است و همين است معناى حديث منسوب به اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمود: «العقل ما عُبِدَ به الرحمن ، و اكتُسب به الجنان»[2].
عرض كردند : پس آنچه در معاويه بود چه بود ؟ فرمود : نكرى كه منشأ آن حماقت است، و از اين جمله استفاده مى شود كه هر قانونى و حكمى كه بر خلاف قوانين و احكام الهى است «حكم جاهليت» است ؛ زيرا اگر قانونى يا حكمى بهتر و اصلح بود مسلّماً او را خداوند جعل مى فرمود ؛ «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ»[3] .
لذا مى فرمايد: «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً» كه عالم به جميع «حكم» و مصالح نوعيه و شخصيه است، عزيز است، حكيم است، بصير است.
«لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» ، نه اينكه جعل احكام براى «موقنين» باشد دون غيرهم ، بلكه موقنين مى دانند كه احكام و قوانين و كليه افعال الهيه ، تكوينيه و تشريعيه ، احسن و اكمل و اتم و اصلح است و هر چه خلاف اوست از روى جاهليت است، و لكن اهل يقين بسيار بسيار كمند. در كافى يك باب راجع به اين موضوع از اخبار نقل مى فرمايد به عبارات مختلفه: «و ما من شيء أعزّ من اليقين»[4].
«و ما قسّم في الناس شيء أقلّ من اليقين»[5].
«فما اُوتي الناس أقلّ من اليقين»[6].
«و لم يقسّم بين الناس شيء أقلّ من اليقين»[7].
«و لم يقسّم بين العباد شيء أقلّ من اليقين»[8].
و يقين بالاترين مقام ايمان است ، و علامت و آثار يقين در بعض اخبار چهار چيز ذكر شده :
«التوكّل على اللّه ، و الرضا بقضاء اللّه ، و تفويض الأمر إلى اللّه ، و التسليم لأمر اللّه»[9].
و حديث حارثة بن مالك بن نعمان الانصارى[10] با حضرت رسول صلى الله عليه و آله معروف و در كتب مسطور است كه عرض كرد : « أصبحت موقناً » ، حضرت فرمود: «ما علامة يقينك ؟»[11] ، عرض كرد : دستگاه حساب و بهشت و جهنم و اهل بهشت و اهل جهنم را مى بينم و صداهاى آنها را مى شنوم[12] . و قضيه اصحاب ابى عبداللّه عليه السلام هم معروف است كه: «لا يمسّون ألم الحديد»[13] ، و بر يكديگر سبقت مى گرفتند در شهادت.
*************************************
[1] . ر . ك : كافى ، ج1 ، ص10 ـ 29 .
[2] . عقل آن چيزى است كه به وسيله آن خداوند عبادت شده و بهشت به دست مى آيد .
المحاسن : ج1 ، ص310 ، ح613 ؛ كافى : ج1 ، ص11 ، ح3 ؛ معانى الأخبار : ص240 ، ح1 ؛ و بحار الأنوار : ج1 ، ص116 ، ح8 .
[3] . محققاً اين قرآن مجيد راهنمايى مى كند راهى را كه آن راه محكم ترين راه هاست . سوره اسراء: آيه 9.
[4] . هيچ چيزى كمياب تر از يقين نيست. كافى : ج2 ، ص51 ، ح1 .
[5] . هيچ چيزى كمتر از يقين در بين مردم تقسيم نشده است. همان : ح2 .
[6] . هيچ چيزى كمتر از يقين به مردم داده نشده است . همان : ص52 ، ح4 .
[7] . هيچ چيزى كمتر از يقين در بين مردم تقسيم نشده است . همان : ح5 .
[8] . كمترين چيزى كه بين بندگان تقسيم شده ، يقين است . همان : ح6 .
[9] . توكل بر خدا ، خشنودى و رضايت به قضاى الهى، واگذارى كارها به خدا و تسليم شدن به امر و كار خدا . همان : ح5.
[10] . وى يكى از صحابى پيامبر خدا بوده كه در كتب رجالى به جز جريان فوق ، هيچ توضيحى درباره او نيامده و با عنوان «مجهول» از او ياد شده است .
[11] . نشانه يقين تو چيست ؟
[12] . كافى : ج2 ، ص54 ، ح3 ، و تفصيل آن در همين تفسير ، ج1 ، ص279 گذشت.
[13] . درد شمشير و خنجر را احساس نمى كردند . الخرائج والجرائح : ج2 ، ص848 ، ح63 ، با اندكى اختلاف ؛ بحار الأنوار : ج45 ، ص80 ، ح6 .
آیه ٥٠ « أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ ... »
- بازدید: 2973