نحوه بيعت گرفتن از علي(ع)

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

اين بخش از تاريخ اسلام از دردناکترين و تلخترين بخشهاي آن است که دلهاي آگاه و بيدار را سخت به درد مي‏آورد و مي‏سوزاند در کتابهاي اهل‏سنت به صورت کوتاه و فشرده و در کتابهاي شيعه به صورت گسترده بيان شده‏است.
نويسندگان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که هنوز مدتي از بيعت سقيفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصميم گرفت که از علي(ع) و عباس و زبير و ساير بني‏هاشم نسبت به خلافت ابوبکر أخذ بيعت کند تا خلافت وي رنگ اتحاد و اتفاق به خود بگيرد و در نتيجه هر نوع مانع و مخالف از سر راه خلافت برداشته شود.
پس از حادثه سقيفه، بني‏هاشم و گروهي ديگر از مهاجران و علاقه‏مندان امام علي(ع) به عنوان اعتراض در خانه فاطمه(ع) متحصن شده‏بودند. تحصن آنان در خانه فاطمه(س) که در زمان رسول خدا(ص) از احترام خاصّي برخوردار بود، مانع مي‏شد که دستگاه خلافت انديشه يورش به خانه وحي را در دماغ بپروراند و متحصنان را به زور به مسجد بکشاند و از آنان بيعت بگيرد.
نارضايتي حضرت زهرا(س):
سرانجام علاقه به گسترش قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحي ناديده گرفته شد. خليفه، عمر را با گروهي مأمور کرد تا به هر قيمتي که باشد متحصنان را از خانه فاطمه(س) بيرون بکشند و از همه آنان بيعت بگيرد.( تاريخ طبري ج 3)
در ابتدا مأمور خليفه با صداي بلند فرياد زد که متحصنان خانه را ترک کنند، اما داد و فرياد اثري نبخشيد. در اين هنگام مأمور خليفه هيزم خواست تا خانه را بسوزاند.
در اين موقع فاطمه(س) پشت در قرار گرفت و گفت:
«جمعيّتي را سراغ ندارم که در موقعيّت شما قرار گرفته باشند. شما جنازه رسول خدا(ص) را در ميان ما گذاشتيد و از پيش خود درباره خلافت تصميم گرفتيد. چرا که حکومت خود را بر ما تحميل مي‏کنيد و خلافت را که حقّ ماست به خود ما بازنمي‏گردانيد؟»
هنگامي که دخت پيامبر اکرم(ص) صداي مهاجمان را شنيد از پشت در با صداي بلند ناله کرد و گفت:
«پدر جان، اي پيامبر خدا، پس از درگذشت تو با چه گرفتاريهايي از جانب ابن‏خطاب و فرزند ابوقحافه مواجه شده‏ايم».
ناله‏هاي فاطمه(س) که هنوز در سوگ پدر نشسته بود، چنان جانگداز بود که گروهي از آن جمعيّت را که همراه عمر آمده‏بودند از انجام مأموريت حمله به خانه زهرا(س) منصرف کرد و از همانجا گريه‏کنان بازگشتند.
امّا عمر و گروهي ديگر، که براي گرفتن بيعت از علي(ع) و بني‏هاشم اصرار مي‏ورزيدند، او را با زور از خانه بيرون کشيدند و به مسجد آوردند و اصرار کردند که حتماً با ابابکر بيعت کنند. مقاومت سرسختانه علي(ع) در برابر دستگاه خلافت سبب شد که او را به حال خود واگذارند. تشريح و ارزيابي صحيح اين موضوع مستلزم آن است که به اتکاي مصادر مطمئن در صحت يا سقم سه موضوع زير بحث کنيم اين سه موضوع عبارتند از:
1- آيا صحيح است که مأموران خليفه تصميم گرفتند خانه فاطمه(ع) را بسوزانند؟ در اين مورد تا کجا پيش رفتند؟
2- آيا صحيح است که اميرمؤمنان(ع) را به وضع زننده و دلخراشي به مسجد بردند تا از او بيعت بگيرند؟
3- آيا صحيح است که دخت پيامبر اسلام در اين حادثه از ناحيه مهاجمان صدمه ديد و فرزندي که در رحم داشت ساقط کرد؟
از تعاليم ارزنده اسلام اين است که هيچ مسلماني نبايد به خانه کسي وارد شود مگر اينکه قبلاً اذن بگيرد و اگر صاحب خانه معذور بود عذر او را بپذيرد و بدون اينکه برنجد از همانجا بازگردد.
«يا ايّها الذين امنوا لاتَدْخُلوا بيوتاً غير بيوتکم حتّي‏ تستأنسوا...» نور آيه 27 و 28
شکي نيست که خانه فاطمه(س) از جمله بيوت محترم و رفيعي است که در آنجا زهرا و فرزندان وي خدا را تقديس مي‏کردند.»
«في بيوتٍ أذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ و يُذْکَر فيها اسمه يُسَبِّح فيها بالغدوِّ و الآصال» نور/36
طبري که نسبت به خلفا تعصب دارد فقط مي‏نويسد که عمر با جمعيتي در برابر خانه زهرا(ع) آمد و گفت: به خدا قسم، اين خانه را مي‏سوزانم يا اينکه متحصنان، براي بيعت خانه را ترک گويند.( أتي عُمَرُبن‏خطاب منزلَ عليٍّ: لَأَحْرقَنَّ عليکم اَوْ لَتَخْرُجُنَّ اِلَي البيعة.)
و اما در مورد موضوع دوم: اين بخش از تاريخ اسلام همچون بخش پيش تلخ و دردناک است زيرا هرگز تصور نمي‏رفت که شخصيتي مانند علي(ع) را به وضعي به مسجد ببرند که چهل سال بعد معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل کند. وي در نامه خود به اميرالمؤمنين(ع) پس از يادآوري مقاومت امام(ع) در برابر دستگاه خلافت چنين مي‏نويسد:
«تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و همچون شتر سرکش براي بيعت به طرف مسجد کشاندند»( متن نامه معاويه را ابن‏ابي‏الحديد در شرح خود ج 15 ص 186 نقل کرده‏است.)
امام علي(ع) در پاسخ نامه معاوية تلويحا اصل موضوع را مي‏پذيرد و آن را نشانه مظلوميت خود دانسته، مي‏گويد:
«گفتي که من به سان شتر سرکش براي بيعت سوق داده‏شدم. به خدا سوگند، خواستي از من انتقاد کني ولي در واقع مرا ستودي و خواستي رسوايم کني اما خود را رسوا کردي. هرگز بر مسلماني ايراد نيست که مظلوم واقع شود»( نهج‏البلاغه. نامه 28)
و امّا موضوع سوم: از نظر دانشمندان شيعه پاسخ به اين سؤال ناگوارتر از پاسخ به دو سؤال گذشته است. زيرا هنگامي که مي‏خواستند علي(ع) را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه(ع) روبرو شدند و فاطمه براي جلوگيري از بردن همسر گراميش صدمه‏هاي روحي و جسمي بسيار ديد که زبان و قلم را ياراي گفتن و نوشتن آن را ندارد.
ولي دانشمندان اهل تسنن براي حفظ موقعيّت خلفا از بازگو کردن اين بخش از تاريخ خودداري کرده‏اند و حتّي ابن‏ابي‏الحديد در شرح خود آن را از جمله مسائلي دانسته است که در ميان مسلمانان تنها شيعه آن را نقل کرده‏است.
به راستي علّت آن همه اصرار و به اصطلاح فداکاري عمر چه بود؟ آيا به راستي عمر با نيّت پاک در اين ميدان گام نهاد؟ يا اينکه يک نوع توافق و به اصطلاح قرار و مدار ميان او و ابوبکر به عمل آمده‏بود؟
اميرمؤمنان(ع) در همان موقع که تحت فشار مأموران دستگاه خلافت قرار گرفته بود و پيوسته تهديد به قتل مي‏شد رو به عمر کرد و فرمود:
«عمر بدوش که نيمي از آن مال توست و مرکب خلافت را براي ابوبکر محکم ببند تا فردا به تو بازش گرداند»
اگر به راستي اخذ بيعت براي ابوبکر بنابر اصول دموکراسي صورت پذيرفته بود و مصداق «وَ أمرهم شوري‏ بَيْنَهم» بوده‏است چرا که وي در آخرين لحظات عمر خود آرزو مي‏کرد که اي کاش سه کار را انجام نمي‏داد:
1) اي کاش احترام فاطمه را حفظ مي‏کرد و فرمان حمله را صادر نمي‏کرد. 2) اي کاش در روز سقيفه بار خلافت را به دوش نمي‏کشيد و آن را به عهده عمر و ابوعبيده مي‏گذاشت و خود مقام معاونت و وزارت را مي‏پذيرفت. 3) اي کاش اياس‏بن‏عبدالله را نمي‏سوزاند.
کشمکشهاي سقيفه در راه انتخاب خليفه به پايان رسيد و ابوبکر زمام خلافت را به دست گرفت و او در حاليکه مي‏دانست امام علي(ع) به خلافت اولي‏ هستند اما حبّ جاه و مقام مانع از آن شد که حق به حقدار برسد و امام علي(ع) در خطبه شقشقيه مي‏فرمايند:
«و اللّه لَقَدْ تَقَمَّصها اِبنُ أبي‏قحافه وَ أِنَّه ليعلمُ أَنَّ مَحَلّي مِنْها مَحَلِّ القُطْب مِنَ الرَّحي‏»
-----------------------------------------
سوال کننده : احتجاج
منبع : www.alsoal.ir