اين بخش از تاريخ اسلام از دردناکترين و تلخترين بخشهاي آن است که دلهاي آگاه و بيدار را سخت به درد ميآورد و ميسوزاند در کتابهاي اهلسنت به صورت کوتاه و فشرده و در کتابهاي شيعه به صورت گسترده بيان شدهاست.
نويسندگان اهل تسنن اتفاق نظر دارند که هنوز مدتي از بيعت سقيفه نگذشته بود که دستگاه خلافت تصميم گرفت که از علي(ع) و عباس و زبير و ساير بنيهاشم نسبت به خلافت ابوبکر أخذ بيعت کند تا خلافت وي رنگ اتحاد و اتفاق به خود بگيرد و در نتيجه هر نوع مانع و مخالف از سر راه خلافت برداشته شود.
پس از حادثه سقيفه، بنيهاشم و گروهي ديگر از مهاجران و علاقهمندان امام علي(ع) به عنوان اعتراض در خانه فاطمه(ع) متحصن شدهبودند. تحصن آنان در خانه فاطمه(س) که در زمان رسول خدا(ص) از احترام خاصّي برخوردار بود، مانع ميشد که دستگاه خلافت انديشه يورش به خانه وحي را در دماغ بپروراند و متحصنان را به زور به مسجد بکشاند و از آنان بيعت بگيرد.
نارضايتي حضرت زهرا(س):
سرانجام علاقه به گسترش قدرت کار خود را کرد و احترام خانه وحي ناديده گرفته شد. خليفه، عمر را با گروهي مأمور کرد تا به هر قيمتي که باشد متحصنان را از خانه فاطمه(س) بيرون بکشند و از همه آنان بيعت بگيرد.( تاريخ طبري ج 3)
در ابتدا مأمور خليفه با صداي بلند فرياد زد که متحصنان خانه را ترک کنند، اما داد و فرياد اثري نبخشيد. در اين هنگام مأمور خليفه هيزم خواست تا خانه را بسوزاند.
در اين موقع فاطمه(س) پشت در قرار گرفت و گفت:
«جمعيّتي را سراغ ندارم که در موقعيّت شما قرار گرفته باشند. شما جنازه رسول خدا(ص) را در ميان ما گذاشتيد و از پيش خود درباره خلافت تصميم گرفتيد. چرا که حکومت خود را بر ما تحميل ميکنيد و خلافت را که حقّ ماست به خود ما بازنميگردانيد؟»
هنگامي که دخت پيامبر اکرم(ص) صداي مهاجمان را شنيد از پشت در با صداي بلند ناله کرد و گفت:
«پدر جان، اي پيامبر خدا، پس از درگذشت تو با چه گرفتاريهايي از جانب ابنخطاب و فرزند ابوقحافه مواجه شدهايم».
نالههاي فاطمه(س) که هنوز در سوگ پدر نشسته بود، چنان جانگداز بود که گروهي از آن جمعيّت را که همراه عمر آمدهبودند از انجام مأموريت حمله به خانه زهرا(س) منصرف کرد و از همانجا گريهکنان بازگشتند.
امّا عمر و گروهي ديگر، که براي گرفتن بيعت از علي(ع) و بنيهاشم اصرار ميورزيدند، او را با زور از خانه بيرون کشيدند و به مسجد آوردند و اصرار کردند که حتماً با ابابکر بيعت کنند. مقاومت سرسختانه علي(ع) در برابر دستگاه خلافت سبب شد که او را به حال خود واگذارند. تشريح و ارزيابي صحيح اين موضوع مستلزم آن است که به اتکاي مصادر مطمئن در صحت يا سقم سه موضوع زير بحث کنيم اين سه موضوع عبارتند از:
1- آيا صحيح است که مأموران خليفه تصميم گرفتند خانه فاطمه(ع) را بسوزانند؟ در اين مورد تا کجا پيش رفتند؟
2- آيا صحيح است که اميرمؤمنان(ع) را به وضع زننده و دلخراشي به مسجد بردند تا از او بيعت بگيرند؟
3- آيا صحيح است که دخت پيامبر اسلام در اين حادثه از ناحيه مهاجمان صدمه ديد و فرزندي که در رحم داشت ساقط کرد؟
از تعاليم ارزنده اسلام اين است که هيچ مسلماني نبايد به خانه کسي وارد شود مگر اينکه قبلاً اذن بگيرد و اگر صاحب خانه معذور بود عذر او را بپذيرد و بدون اينکه برنجد از همانجا بازگردد.
«يا ايّها الذين امنوا لاتَدْخُلوا بيوتاً غير بيوتکم حتّي تستأنسوا...» نور آيه 27 و 28
شکي نيست که خانه فاطمه(س) از جمله بيوت محترم و رفيعي است که در آنجا زهرا و فرزندان وي خدا را تقديس ميکردند.»
«في بيوتٍ أذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ و يُذْکَر فيها اسمه يُسَبِّح فيها بالغدوِّ و الآصال» نور/36
طبري که نسبت به خلفا تعصب دارد فقط مينويسد که عمر با جمعيتي در برابر خانه زهرا(ع) آمد و گفت: به خدا قسم، اين خانه را ميسوزانم يا اينکه متحصنان، براي بيعت خانه را ترک گويند.( أتي عُمَرُبنخطاب منزلَ عليٍّ: لَأَحْرقَنَّ عليکم اَوْ لَتَخْرُجُنَّ اِلَي البيعة.)
و اما در مورد موضوع دوم: اين بخش از تاريخ اسلام همچون بخش پيش تلخ و دردناک است زيرا هرگز تصور نميرفت که شخصيتي مانند علي(ع) را به وضعي به مسجد ببرند که چهل سال بعد معاويه آن را به صورت طعن و انتقاد نقل کند. وي در نامه خود به اميرالمؤمنين(ع) پس از يادآوري مقاومت امام(ع) در برابر دستگاه خلافت چنين مينويسد:
«تا آنجا که دستگاه خلافت تو را مهار کرده و همچون شتر سرکش براي بيعت به طرف مسجد کشاندند»( متن نامه معاويه را ابنابيالحديد در شرح خود ج 15 ص 186 نقل کردهاست.)
امام علي(ع) در پاسخ نامه معاوية تلويحا اصل موضوع را ميپذيرد و آن را نشانه مظلوميت خود دانسته، ميگويد:
«گفتي که من به سان شتر سرکش براي بيعت سوق دادهشدم. به خدا سوگند، خواستي از من انتقاد کني ولي در واقع مرا ستودي و خواستي رسوايم کني اما خود را رسوا کردي. هرگز بر مسلماني ايراد نيست که مظلوم واقع شود»( نهجالبلاغه. نامه 28)
و امّا موضوع سوم: از نظر دانشمندان شيعه پاسخ به اين سؤال ناگوارتر از پاسخ به دو سؤال گذشته است. زيرا هنگامي که ميخواستند علي(ع) را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه(ع) روبرو شدند و فاطمه براي جلوگيري از بردن همسر گراميش صدمههاي روحي و جسمي بسيار ديد که زبان و قلم را ياراي گفتن و نوشتن آن را ندارد.
ولي دانشمندان اهل تسنن براي حفظ موقعيّت خلفا از بازگو کردن اين بخش از تاريخ خودداري کردهاند و حتّي ابنابيالحديد در شرح خود آن را از جمله مسائلي دانسته است که در ميان مسلمانان تنها شيعه آن را نقل کردهاست.
به راستي علّت آن همه اصرار و به اصطلاح فداکاري عمر چه بود؟ آيا به راستي عمر با نيّت پاک در اين ميدان گام نهاد؟ يا اينکه يک نوع توافق و به اصطلاح قرار و مدار ميان او و ابوبکر به عمل آمدهبود؟
اميرمؤمنان(ع) در همان موقع که تحت فشار مأموران دستگاه خلافت قرار گرفته بود و پيوسته تهديد به قتل ميشد رو به عمر کرد و فرمود:
«عمر بدوش که نيمي از آن مال توست و مرکب خلافت را براي ابوبکر محکم ببند تا فردا به تو بازش گرداند»
اگر به راستي اخذ بيعت براي ابوبکر بنابر اصول دموکراسي صورت پذيرفته بود و مصداق «وَ أمرهم شوري بَيْنَهم» بودهاست چرا که وي در آخرين لحظات عمر خود آرزو ميکرد که اي کاش سه کار را انجام نميداد:
1) اي کاش احترام فاطمه را حفظ ميکرد و فرمان حمله را صادر نميکرد. 2) اي کاش در روز سقيفه بار خلافت را به دوش نميکشيد و آن را به عهده عمر و ابوعبيده ميگذاشت و خود مقام معاونت و وزارت را ميپذيرفت. 3) اي کاش اياسبنعبدالله را نميسوزاند.
کشمکشهاي سقيفه در راه انتخاب خليفه به پايان رسيد و ابوبکر زمام خلافت را به دست گرفت و او در حاليکه ميدانست امام علي(ع) به خلافت اولي هستند اما حبّ جاه و مقام مانع از آن شد که حق به حقدار برسد و امام علي(ع) در خطبه شقشقيه ميفرمايند:
«و اللّه لَقَدْ تَقَمَّصها اِبنُ أبيقحافه وَ أِنَّه ليعلمُ أَنَّ مَحَلّي مِنْها مَحَلِّ القُطْب مِنَ الرَّحي»
-----------------------------------------
سوال کننده : احتجاج
منبع : www.alsoal.ir
نحوه بيعت گرفتن از علي(ع)
- بازدید: 2582