آيت الله العظمى خوئى (ره)
هر كس با تاريخ اسلام و قرآن آشنايى دارد، اين مطلب را به يقين مىداند و بر آن اذعان و ايمان دارد كه محمد (ص) تمام ملل جهان را به سوى اسلام دعوت كرده، با قرآن بر آنان احتجاج و اتمام حجت نموده است
و به وسيله اعجاز قرآن قدم به ميدان مبارزه نهاده، با صداى رسا و بلند به جهانيان اعلام داشته است كه همگان دست به دست هم دهند و كتابى را به مانند اين قرآن عرضه كنند تا او از دعوت و ادعاى خويش دست بردارد.
ولى پس از مدت كمى از اين مرحله تنزل و به آوردن ده سوره به مانند سورههاى قرآن اكتفا نموده، باز هم تنزل كرد و آوردن تنها يك سوره از قرآن را پيشنهاد نمود و بدين گونه به تحدى و مبارزه خود ادامه داد تا به امروز نيز اين تحدى و مبارزه طلبى ادامه داشته، تا دامنه رستاخير همچنان هم ادامه خواهد داشت.
اما براى عرب آن زمان كه در فصاحت و بلاغت و در شعر و ادب، تخصص و بلكه يك نوع نبوغ داشت، بهترين و ساده ترين راه مبارزه با قرآن اين بود كه يكى از سوره هاى كوچك قرآن را بياورد و جوابگوى تحدى و پيشنهاد رسول خدا(ص) گرديده با بلاغت و فصاحت قرآن مجيد، معارضه و مبارزه كند و ادعاى وى را كه رايجترين عقايد و روشنترين سنن و آداب آنان را مىكوبيد، محكوم نمايد و از اين طريق پيروزى خود را ثابت و نام خويش را در تاريخ ماندگار سازد و بر ارزش موقعيت خويش بيفزايد و با اين معارضه و مبارزه ساده، ملت عرب را از جنگهاى كوبنده و صرف هزينههاى سنگين و نثار خون هاى رنگين راحت و آسوده كند و از تحمل سختى ها و فشارها و ترك نمودن خانه ها و اوطانش، آسوده خاطر شود.
ولى عرب فصيح و بليغ آن روز وقتى در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت و بلاغت آيات قرآن دقت و تفكر كرد، هر چه زودتر به معجزه بودن آن اذعان نمود و به اين حقيقت پى برد كه مبارزه با قرآن با شكست قطعى مواجه خواهد شد و جز تسليم و سر فرود آوردن در برابر حق و اظهار عجز و ناتوانى در برابر قرآن چاره و راه ديگر ندارد.
روى همان اذعان و يقين بود كه عدهاى از آنان وحى بودن قرآن را پذيرفته، نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند و در برابر دعوت قرآن سر تسليم فرود آورده، با تشرف به دين اسلام به سعادت ابدى نائل گرديدند. ولى گروه ديگرى راه عناد و لجاجت در پيش گرفته، مبارزه با شمشير را بر مبارزه با سخن ترجيح دادند و به جاى معارضه با بيان، معارضه با نيزه و سنان را انتخاب نمودند.
اين عجز و درماندگى، خود بزرگترين دليل و روشن ترين گواه بر وحى بودن قرآن مىباشد و ثابت مىكند كه آوردن كتابى مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون و از حد امكان او خارج است.
يك اشكال و سه پاسخ
بعضى از مردم بىاطلاع ادعا نمودهاند كه عرب آن زمان، گفتارى مانند قرآن را آورده و با آن به مقام معارضه برآمده است، منتهى در اثر مرور زمان و طول مدت، اين معارضه از بين رفته و براى ما مخفى مانده است.
اين گفتار از جهات مختلفى، سست و غير قابل قبول مىباشد زيرا:
1ـ اگر چنين مبارزه و پيروزى واقعيت داشت، حتماً اعراب، اين جريان را در مجالس خود بازگو مى نمودند، در هر كوچه و برزن و در مراسم رسمى شايع و اعلام مىساختند و دشمنان اسلام كه مىخواستند از هر فرصتى استفاده كنند، اين معارضه و پيروزى را تبليغ نموده، از وجود آن براى پيشبرد مقاصد خويش بهره بردارى مىكردند و به صورت يك حربه سنگين كوبنده اى، محفوظ داشته، بر عليه دشمن خويش به كار مىبردند و گذشتگان، آن را در كتاب هاى تاريخ نقل و براى هميشه ضبط مى نمودند، در صورتى كه از اين معارضه در هيچ كتاب تاريخ و ادب نامى به ميان نيامده، اثرى از آن ديده نشده است.
2ـ از طرف ديگر تحدى قرآن مجيد و مبارزه خواستن آن منحصر به يك عده و يا تنها اعراب نبود، بلكه قرآن تمام جوامع بشرى را در تمام اعصار و قرون به مبارزه فراخوانده، تمام انس و جن را به معارضه دعوت مىكند.
در اين مقام چنين مىگويد:
«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذاالقرآن لا ياتون بمثله و لوكان بعضهم لبعض ظهيراً». (1)
بگو: اگر انسانها و پريان اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نتوانند آورد، هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند.
و در طول تاريخ، دستگاه مسيحيت و دشمنان اسلام هزينه هاى سنگينى را متحمل شده، پول هاى گزافى را صرف كردهاند تا از عظمت اسلام و مسلمانان بكاهند و مقام ارجدار پيامبر اسلام و قرآن مجيد را كوچك جلوه دهند و اين مبارزه ادامه و استمرار داشته، به صورت يك برنامه منظم در دايره وسيع و گستردهاى انجام مىپذيرد بنابراين، اگر معارضه با بلاغت قرآن براى آنان گرچه با آوردن يك سوره امكان داشت از اين راه استفاده مىكردند و با تنظيم سخنى مشابه يكى از سوره هاى كوچك قرآن با بهترين و سهل ترين وجهى به هدف خويش نائل مى آمدند و خود را از صرف هزينه اى سنگين و زحمات فراوان در مبارزه با اسلام راحت مىنمودند.
«يريدون ليطفؤوا نوراللَّه بأفواههم و اللَّه متم نوره و لوكره الكافرون». (2)
3ـ سومين پاسخ اين است كه اگر كسى كلام بليغ و شيرينى را تمرين و بر آن ممارست كند به آسانى مىتواند، كلامى مانند آن و يا لااقل مشابه آن را كه در اسلوب و روش تا حدى قريب به هم باشند، بياورد، اين قانونى است مسلم و كلى و در تمام موارد جريان دارد. ولى قرآن مجيد از اين قانون كلى مستثنى است زيرا انسان هر چه بيشتر با قرآن آشنا گردد و هر چه بيشتر در آن دقت، تمرين و ممارست نمايد تا آن جا كه آيات آن را به مغز خود بسپارد، باز نمىتواند كلامى را تنظيم كند كه كوچكترين شباهت و تناسبى با اسلوب و بلاغت آيات قرآن داشته باشد. اين حقيقت ثابت مىكند كه قرآن اسلوب خاصى را داراست كه از حدود تعليم و تعلم خارج است و نمىتوان با ياد دادن و ياد گرفتن اسلوب آن را فرا گرفت و به كار برد.
از اين جا معلوم مىشود كه اگر قرآن، انشا و گفتار خود رسول اكرم (ص) بود، در خطبه ها و كلمات وى كه نقل شده، يك نوع تشابه به قرآن را احساس مىكرديم و در اسلوب قرآن و اسلوب كلمات رسول خدا تشابه و تناسب خاصى را درك و مشاهده مى نموديم و يا لااقل در لابه لاى گفتار آن حضرت جملاتى پيدا مىشد كه از نظر سبك و اسلوب مشابه و همانند قرآن باشد و قهراً اين جملات در كتابها تدوين و براى ما نقل مىشد و مخصوصاً دشمنان قرآن كه مىخواهند از شكوه و عظمت اسلام بكاهند، اين گونه كلمات را حفظ نموده و به رخ ما مى كشيدند.
به اين نكته نيز بايد توجه نمود: بلاغتى كه در ميان مردم معمول و متعارف است و گاهى در ميان اجتماع، افرادى پيدا مىشوند كه از فن بلاغت برخوردارند ولى بلاغت و سخن سرايى آنان معمولاً محدود به يك قسمت و يا دو قسمت منحصر مىباشد.
مثلاً: يكى در نثر گويى، بلاغت دارد و در شعر سرايى عاجز و زبون، آن ديگرى در حماسه، شعر بليغ مىگويد ولى در مديحه سرايى نه و يا در رثا و نوحه سرايى شعر زيبا و شيوايى مىسرايد ولى در غزليات شعرش نازل و منحط مىباشد. اما قرآن در موضوعات مختلف وارد گرديده به فنون متعدد سخن گفته در تمام آن جهات و ابعاد سخن را به حد اعجاز برده، اعجاز را نيز به حد اعلا و كمالش رسانده است كه ديگران از آوردن مانند آن ناتوان بوده زانوى عجز بر زمين زدهاند اين فصاحت و بلاغت همه جانبه اختصاص به گفتار خدا و قرآن دارد و براى بشر هرگز امكانپذير نيست.
قرآن معجزه جاودان
در صفحات پيش روشن گرديد كه تنها راه شناخت انبيا معجزه مىباشد و چون نبوت پيامبران گذشته به دوران معين و محدودى اختصاص داشت، دوران معجزه آنان نيز طبعاً كوتاه و محدود و تنها براى مردم آن دوران بوده است؛ زيرا براى عده اى از مردم آن عصر و دوران با ديدن اين معجزههاى موقت و محدود اتمام حجت مىگرديد و براى عده ديگر نيز به وسيله نقل پياپى و متواتر اذعان و يقين حاصل و حجت خدا بر آنان تمام مىشد.
ولى يك شريعت و نبوت جاودانى بايد داراى يك معجزه جاويد نيز باشد؛ زيرا معجزه اگر محدود و منحصر به يك زمان گردد، مردم ازمنه و اعصار آينده نمىتوانند آن را با چشم خود درك نمايند و اخبار و نقل هاى متواتر نيز در اثر مرور زمان، ممكن است از بين برود و يا لااقل در اثر عوامل مختلف ترديدهايى به وجود آيد.
در اين صورت براى مردم اعصار و ازمنه آينده كه معجزه را نتوانسته اند ببينند، حجت تمام نمىگردد اذعان و يقين در دل آنان حاصل نمىشود. اگر خداوند چنين افرادى را به تصديق نمودن پيامبر و پذيرفتن شريعتش تكليف كند يك نوع تكليف به محال محسوب مىشود كه از خداوند صادر نمىگردد.
به همين دليل است كه گفتيم: نبوت جاودانى، معجزه جاودانى مىخواهد كه هميشه دليل بر صدق چنين نبوت گردد و خداوند قرآن مجيد را به همين منظور نازل نموده است كه معجزه جاويد براى نبوت جاودانه خاتم پيامبران باشد، همان طور كه حجت و دليل بر گذشتگان بود، بر آيندگان نيز گواه روشن و وسيله اتمام حجت گردد. و از همه آن چه گفته شد، چنين به دست آمد:
1ـ قرآن بر تمام معجزاتى كه پيامبر گذشته و همچنين بر ديگر معجزات خود پيامبر اسلام تفوق و برترى دارد، زيرا قرآن جاودانى است كه اعجاز آن در طول قرنها براى تمام مردم جهان خود را نشان داده، يكّه تاز صحنه مبارزه و مسابقه كرده تا دامنه رستاخير نيز بى رقيب و يكّه تاز خواهد ماند.
2ـ دوران شرايع و قوانين گذشته به پايان رسيده است، به دليل اين كه معجزات آن شرايع كه شاهد و گواه صدق آنها بود، منقطع و زمان آنها پايان رفته است. (3)
ضمناً بايد به اين نكته توجه داشت كه قرآن از يك خصوصيت برجسته و ممتاز ديگرى نيز برخوردار است و با همان خصوصيت هم بر تمام معجزات پيامبران تفوق و برترى دارد و آن خصوصيت كفالت و تضمين نمودن هدايت و رهبرى بشر است (4) و سوق دادن آنها به نهايت كمال و انسانيت است؛ زيرا قرآن همان كتاب آسمانى است كه عرب سركش و جنايت پيشه را راهنمايى نمود، آنان را از بت پرستى و مفاسد اخلاقى نجات بخشيد و جنگ و خون ريزى و افتخارات جاهلى را در مدت خيلى كوتاه در ميان آنان، پايان داد و از چنين افراد جاهل و خونخوار، ملتى به وجود آورد كه از فرهنگ عالى و تاريخ درخشان و از فضايل اخلاقى و اصول انسانى كامل و نمونه برخوردار باشد.
اگر كسى تاريخ پرافتخار اسلام و اصحاب رسول خدا (ص) را كه در برابر او شربت شهادت نوشيدند، مطالعه كند؛ به عظمت رهبرى قرآن پى مىبرد و اهميت هدايت قرآن و اثر حيرتانگيز آن را در رهبرى و هدايت جامعه عرب درك مىكند و روشن مىشود كه اين، تنها قرآن بود كه توانست آنان را از زندگى منحط جاهلى به اعلاترين مرحله علم و كمال و انسانيت برساند و به آنان درس فداكارى و از خودگذشتگى و درس ايثار و فضيلت ياد دهد، به طورى كه در راه دين و اهداف عاليه انسانى كوچكترين اعتناى به از دست دادن مال و جان نكرده، در مرگ فرزندان و همسران كوچكترين اندوه و تأسفى بر خود راه ندهند.
گفتار مقداد به رسول خدا (ص) به هنگامى كه آن حضرت با مسلمانان درباره حركت نمودن به جنگ بدر مشورت مىنمود، مىتواند شاهد صدق و گواه روشنى بر اين حقيقت باشد، آن جا كه عرضه داشت:
يا رسول اللَّه! به سوى آن چه خدايت فرمان داده است حركت كن، ما مسلمانان نيز تا لب مرگ در اين راه با تو پيش خواهيم رفت، به خدا سوگند ما سخنى را نمىگوييم كه بنى اسرائيل به موسى گفتند كه «تو خود برو و با پشتيبانى خدايت جنگ را آغاز كن ما در اين جا به انتظار تو نشستهايم»، ولى ما مىگوييم: تو به يارى خدايت حركت كن و با دشمن بجنگ! ما نيز به دنبال تو و پشتيبان و همراه توايم و با جان و دل با دشمن تو خواهيم جنگيد. به خدايى كه تو را به حق فرستاده است اگر ما را از امواج خروشان و خطرناك دريا عبور داده، به سوى حبشه حركت دهى، در اين راه با تو خواهيم بود تا بدان جا كه فرود آيى. رسول خدا از مقداد تشكر و بر وى دعاى خير نمود. (5)
مقداد به عنوان فردى از مسلمانان و نمونه اى از آنان است كه عقيده و تصميم آهنين خويش را چنين اظهار مىكند و خودگذشتگى و فداكارى خود را در راه احياى حق و آزادى و از بين بردن شرك و بتپرستى اين چنين اعلام مىدارد و در ميان مسلمانان اين گونه افراد سراپا اخلاص و ايمان و داراى چنين عقيده پاك و استوار فراوان وجود داشت.
اين، قرآن بود كه دل تاريك اين افراد بت پرست و خونخوار جاهلى را اين چنين روشن ساخت و از آن مردم بىرحم و وحشى، افرادى بياراست كه در برابر دشمنان و بت پرستان آن چنان سخت و خشن، ولى در برابر اهل توحيد و مسلمانان رئوف و مهربان بودند و به هدايت قرآن بود كه مسلمانان در مدت هشتاد سال به پيروزىهايى نائل آمدند كه ديگران در مدت هشتصد سال به چنين فتوحى نرسيدند.
اگر كسى تاريخ زندگى اصحاب و ياران رسول خدا (ص) را با تاريخ اصحاب پيامبران گذشته مقايسه كند، خواهد دانست كه در اين پيشرفت سريع و پيروزى بىسابقه، سرّ الهى و حقيقت معنوى و مرموزى در ميان بوده است كه منبع آن همان كتاب خدا و قرآن مجيد مىباشد كه دلها را روشن ساخت، قلوب و ارواح را با عقيده به مبدأ و استقامت در راه دين و هدف به هم در آميخت.
مطالعه در تاريخ ياران حضرت عيسى (ع) و اصحاب ساير پيامبران گواه روشنى است كه آنان چگونه پيامبرانشان را در سختىها، تنها و بى ياور گذاشته، در مواقع ترس و احساس خطر، آنان را در برابر دشمن رها كردند. اين بود كه انبياى گذشته در برابر ستمگران زمان خويش آن چنان پيشرفت و پيروزى نداشتند، غلبه و پيروزى معمولاً نصيب دشمنان بود و بيشتر اوقات مجبور بودند، از ميان اجتماع فرار كرده، در بيابانها و غارها به سر برند.
اين يكى ديگر از امتيازات و آثار عجيب و شگفتانگيز قرآن مجيد است. اينك چند نمونه ديگر از معارف قرآنى كه نمودار اعجاز آن است، در فصول آينده مىآوريم تا روشن شود كه اعجاز قرآن در بلاغت و جنبه هاى ادبى آن تمام نمىشود، بلكه در علوم و معارف نيز به حد اعجاز رسيده است.
______________________________________
1 ) بنى اسرائيل/ 88.
2 ) صف/ 8.
3 ) ر. ش: تعليقات، ش 4.
4 ) ر. ش: تعليقات، ش 5.
5 ) تاريخ طبرى، 140/2، چ 2.
ترجمه البيان، ص 65 - 72