1. روح
الف) حقیقت روح
بهدلیل پیچیدگی و ابهامی که در مسئله روح وجود دارد، بیان تعریفی کامل از روح، بسیار دشوار و شاید ناممکن است. یکی از دلایل این پیچیدگى، انس ما با عالم مادی و موجودات محسوس است. بنابراین، شاید بهتر باشد برای شناخت روح به آثار آن توجه کنیم. روح مرکز ادراکات، عواطف و امیال آدمی است. همچنین تفکر، اراده، تصمیمگیری و انتخاب، از جمله افعال روح یا نفس است.
فلاسفه، یکی از ویژگیهای اصلی روح را مجرد بودن آن میدانند. به باور آنها غیرمادی بودن روح پیآمدهای بسیاری دارد، از جمله اینکه شناخت روح، ابزار و روش خاص خود را میطلبد. نقل است عدهای نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و از حقیقت روح پرسیدند. آیهای نازل شد و خداوند چنین پاسخ داد: «درباره روح از تو میپرسند، بگو روح از سنخ پروردگار من است و به شما از دانش، جز اندکی داده نشده است.» (اسراء: 85)
از دیدگاه دینى، روح نزدیکترین و پیچیدهترین و در عین حال گوهر گرانبهایی است که ترکیب یا اتحاد آن با جسم، زمینه مناسبی برای تکامل انسان فراهم میسازد. امام علی(ع) میفرماید: «بهراستی که نفس (روح) گوهری گرانبهاست».[1]
ب) دلایل وجود و استقلال روح
یکی از دلایل وجود زندگی ابدی در جهان آخرت، وجود روح و استقلال آن از بدن جسمی و مادی است. دلایلی که در زمینه استقلال روح، جدا از بدن خاکی بیان شده، عبارتند از:
یک دلیل قرآنى
بسیاری از آیات قرآن بر دو بعدی بودن انسان و منحصر نشدنش به بدن مادی دلالت دارند که به سه دسته از آنها اشاره میشود:
اول آیاتی که به مراحل آفرینش انسان اشاره میکند و در پایان مراحل تکوین جسمانی انسان، مرحله جدیدی را معرفی میکند که با مراحل پیشین به کلی متفاوت است. این مرحله جدید، همان دمیدن روح در کالبد انسان است که گاه به اشاره و گاه به صراحت معرفی شده است. برای نمونه، در آیه 14 سوره مؤمنون پس از اشاره به مراحل آفرینش انسان از گِل به نطفه و سپس علقه (خون بسته شده) و پس از آن استخوان و رویش گوشت بر آن، میفرماید: «آنگاه آفرینش دیگر پدید آوردیم. آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است!»
روشن است که مرحله «آفرینش دیگر» از مراحل پیشین جدا شده و از نظر لفظی نیز با مراحل پیش متفاوت بوده است و پس از آن نیز خداوند، خود را «احسنالخالقین» معرفی میکند.[2] در آیات دیگر نیز دمیدن روح به صراحت بیان شده است، آنجا که میخوانیم:
همان کسی که هر چیزی را که آفریده است، نیکو آفریده و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس ]تداوم[ نسل او را از چکیده آبی پست مقرر فرمود. آنگاه او را درست اندام کرد و از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و دیدگان و دلها قرار داد. چه اندک سپاس میگزارید. (سجده: 7 9)
یا در آیهای دیگر آمده است: «پس وقتی آن ]انسان[ را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید!» (حجر: 29)
دوم آیاتی که درباره مرگ و چگونگی گرفتن جان انسانها آمده است، مانند:«خدا روح را هنگام مرگشان به تمامی بازمیستاند.» (زمر: 42) علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید: «از آیه استفاده میشود که نَفْس، موجود و مغایر با بدن است، بهگونهای که از آن جدا میشود و مستقلاً به حیات خود ادامه میدهد».[3]
سوم آیات مربوط به وجود عالم برزخ و عذاب یا پاداش الهی در این عالم که بر وجود نفس یا روح دلالت دارد.[4] در این دنیا جسم انسان میپوسد و از بین میرود، ولی روحش در جهان میان دنیا و آخرت وجود دارد و از نعمتهای آن برخوردار یا در عذابش گرفتار است. آیاتی که بر زنده بودن شهدا و مرزوق بودن آنها نزد پروردگار دلالت دارند[5] نیز از همین دسته آیات بهشمار میآیند.
دو دلایل عقلی روح
از دلایل اثبات وجود نَفْس یا روح، ثبات شخصیت است. بدن انسان بهگونهای است که همواره تعدادی از سلولهایش میمیرند و تعدادی سلول دیگر جای آنها را میگیرند، بهگونهای که پس از گذشت چند سال میتوان گفت بیشتر یا همه سلولها عوض شدهاند. اگر وجود انسان همان بدن مادیاش باشد، پس از چند سال باید احساس کند فرد دیگری است، در حالیکه هرگز چنین احساسی نمیکند. بر این اساس، آشکار میشود انسان افزون بر بدن مادى، نَفْس و روح نیز دارد که موجب ثبات شخصیت او میشود.
از دیگر دلایل عقلى، نسبت دادن اعضای بدن به خود است، به این معنا که انسان بهطور فطری درک میکند که افزون بر بدن مادى، دارای نَفْس و روح است و حقیقت خود را همان روح میداند. ازاینرو، اجزا یا کل بدن را به خود نسبت میدهد، برای مثال میگوید:دست من، پای من، چشم من و مغز من.
دلیل دیگر برای اثبات نفس یا روح، غیرمادی بودن برخی امور مربوط به انسان است. اموری مانند علم، میل و اشتیاق، احساس درد، لذت، افسردگی و نگرانی از این دستهاند. گرچه علوم طبیعی برای دستیابی به این حالتها منشأ فیزیولوژیک را تعریف میکنند، ولی دگرگونیهای فیزیکی در بدن، فقط زمینهساز احساس لذت یا درد است، نه خود آنها!
فلوطین، بنیانگذار مکتب نو افلاطونى، میگوید: وقتی میگوییم در انگشت پایش احساس درد میکند، درست است که محل درد، انگشت پاست، ولی احساسکننده درد، بخش حاکم بر تمام بدن است. ازاینرو، وقتی درد به عضوی روی میآورد، همه روح، آن درد را احساس میکند.[6]
سه شواهد تجربى
پدیدههای روحی و فرامادی که تفسیر مادی آنها گاه ناممکن است، همواره در زندگی انسان وجود داشته و ذهن وی را به خود مشغول کرده است. امروزه آیین روحگرایی همچنان در حال پیشرفت است، بهگونهای که در کشورهای گوناگون، انجمنهای بیشماری با عنوان روحشناسی فعالیت میکنند و کتابهای بسیاری نیز در اینباره نگاشته شده است. مهمترین پدیدههایی که در این علوم بررسی میشوند، عبارتند از:
اول تلهپاتى
تلهپاتى، نوعی ادراک فراحسی است که فردی با توانایی خاص، اندیشه خود را بدون هیچ واسطه حسى، به دیگری منتقل میکند. ارتباط فکر برای دو نفر، هم از راه دور ممکن است و هم از راه نزدیک. کیفیت ارتباط از راه نزدیک به اینگونه است که دو نفر در برابر یکدیگر قرار میگیرند و بیآنکه لب به سخن بگشایند یا با اشاره مطلبی را ابراز کنند، افکار خویش را برای یکدیگر میفرستند.
با تلهپاتى، در ارتباط از راه دور که بُعد مسافت نیز به کلی مطرح نیست، در ساعتهای تعیین شده، با تمرکز فکر روی یک نقطه، جریانهای فکری منتقل و پیام فرستاده میشود. این پدیدهها که متخصصان فن در نقاط مختلف جهان آنها را آزمایش و درستی آنها را تأیید کردهاند، از جلوههای شگفتانگیز روح هستند که بهطور مستقل به فعالیت میپردازند.[7]
دوم قرار گرفتن در آستانه مرگ[8]
تاکنون بسیاری از مردم از راه همراهی با افرادی که لحظههای نزدیک به مرگ را احساس یا تجربه کردهاند، با ادراکات لحظههای احتضار آشنا شدهاند. پزشکان و پرستاران براساس تجربههای شغلی خویش، بیش از دیگران با این مطالب آشنا هستند. نمونههای فراوانی از این تجربهها را دکتر میلوین مورس، فارغالتحصیل دانشکده پزشکی جرج واشینگتن و استادیار بیماریهای کودکان در دانشگاه ایالت واشینگتن در شهر سیاتل، در کتاب تحول یافته به وسیله نور بیان کرده است که مترجم، این کتاب را ادراکات لحظات نزدیک مرگ و تحولات روحی آن نام نهاده است. در اینجا چند نمونه از این تجربهها را بیان میکنیم:
«به نظر میآمد رشتههایی که مرا به جهان متصل کرده بودند، گسسته شدهاند. از آن به بعد نه احساس ترس داشتم و نه اصلاً بدنم را احساس میکردم. به همین دلیل، درد و ناراحتی خاصی را هم احساس نمیکردم. من سر و صداهای پزشکان و پرستاران را میشنیدم که اطراف من مشغول کار بودند، ولی همه اینها برای من بیمعنا و بیاهمیت بود».
یک بانوی خانهدار ساکن ایالت جورجیا که پس از تصادف از نظر پزشکی مرده بود.
«من میتوانستم به پایین و به کالبدم نگاه کنم که روی تخت بیمارستان قرار داشت. دکترها و پرستارها با عجله در کنار بستر من به فعالیت مشغول بودند. من به خوبی عدهای را دیدم که با عجله و به زور، دستگاه بزرگی را بر روی چرخهایش حرکت میدادند تا به پایین تخت من برسانند... . در این لحظه، من از فضای بالای اتاق به سمت پایین تخت حرکت کردم تا بهتر بتوانم کارهایی را که آنان بر روی کالبدم انجام میدادند، ببینم. من مانند ناظری بودم که با دقت و علاقه مراسمی را میبیند... . پس از آن ناگهان وارد جسمم شدم، خوب به یاد میآورم، پس از اینکه بیدار شدم، به پایین تخت نگاه میکردم تا خود را در آنجا پیدا کنم».
یک بانوی اهل ایالت آریزونا که پس از شوک دارویی به ادراک لحظات احتضار رسیده بود.
«برای مدتی تاریکی همه جا را فرا گرفت و در این شرایط احساس کردم درون چیزی حرکت میکنم. بعدها به این نتیجه رسیدم که درون دهلیزی حرکت میکردهام. پس از مدتی متوجه شدم از سوی دیگر این دهلیز خارج شدم. در این زمان بهسوی نور سفیدی جذب یا کشیده شدم که در زیبایی و جذابیت بینظیر بود. در محیط اطراف من آنقدر طراوت و شادابی وجود داشت که گویا وارد باغ مینو یا پردیس شدم... . از نقطهای در بالا به بدنم نگاه میکردم که دکتر داشت آن را تکان میداد. چهره آنان چنان واضح و روشن بود که هنوز پس از سالیان دراز آنها را به خاطر دارم...».
خانم دارلا، 45 ساله که در 6 سالگی هنگام عمل جراحی برای لحظاتی قلب او از کار افتاد.
«من مشغول بازی گلف بودم که ناگهان توفانی برخاست و گلولهای از نور به کالبد من اصابت کرد. برای مدتی احساس میکردم بر بالای کالبدم بهصورت سرگردان قرار گرفتهام. پس از مدتی احساس کردم، بدنم بهسوی تونلی کشیده یا مکیده شد که بر بالای جسمم قرار داشت. من به خوبی میتوانستم تمام چیزهایی را که در اطراف من قرار گرفته بودند، ببینم، ولی در عین حال احساس میکردم به سرعت به طرف جلو حرکت میکنم. به خوبی احساس میکردم داخل تونلی قرار دارم و شاهد نوری در قسمت دیگر یا دهانه خارجی آن بودم که لحظه به لحظه بزرگ و بزرگتر میشد».
یک دلال اتومبیل در ایالت جنوبی امریکا که دچار صاعقه شده بود.
«زمانی که ده ساله بودم، بر اثر سقوط از اسب بیهوش شدم و چند ساعت در این شرایط به سر میبردم. پزشکی که به بالین من آمده بود، اظهار میکرد ممکن است هرگز از حالت اغما خارج نشوم. من این پزشک را میدیدم. پس از مدتی متوجه شدم از جسمم خارج و در شرایط، معلق و در فضا غوطهورم. میتوانستم به همه جا نگاه کنم، از جمله به تن خودم که روی زمین افتاده بود».
یک مرد 90 ساله
سوم ارتباط با ارواح
از دیگر پدیدههای روحى، ارتباط با ارواح مردگان از راه واسطه است. این مسئله که در اواخر قرن 19 به اوج شکوفایی رسید و امروزه جنبه علمی یافته و شخصیتهای بسیاری در جهان و در مجامع گوناگون، خود، ناظر ارتباط با ارواح بودهاند، از دلایل زنده استقلال و جاودانگی روح پس از مرگ است. در این تماس، انسان توانسته است با ارواح مردگان گفتوگو کند و از آنها بخواهد در حل مجهولاتش وی را یاری کنند و بسیار دیده شده است مسائل پیچیده و خاصی به دست کسانی که هیچگونه آمادگی برای حل چنین مسائلی نداشتهاند، از این طریق حل شده است.
از مجموع تجربهها و دانستههایی که در جلسههای احضار ارواح برای پژوهشگران روشن شده است، نتیجه میگیریم انسان، نیرو و شخصیت جداگانهای دارد که با مرگ نابود نمیشود و بدون نیاز به جسم خاکى، میتواند به فعالیت و تلاش مستقل بپردازد.
چهارم تصرف در عالم طبیعت
حرکت دادن اشیا بدون هیچگونه ابزار مادى، از موضوعهای در خور توجه دانشمندان روحشناس است و جالبتر از آن، انجام عملهای جراحی بدون هیچگونه تماس است. اصل این مسئله که انسان با تقویت اراده و قوای درونی میتواند، به مرتبهای برسد که در بدن خود یا عالم طبیعت تصرف غیرعادی داشتهباشد،انکارناپذیر بوده و در آثار اندیشمندان اسلامی نیز به آن توجه شده است.[9]
ابنسینا در اشارات میگوید:
اگر شنیدی عارفی میتواند با نیروی خود، کاری انجام دهد یا چیزی را حرکت دهد یا خود حرکتی کند که دیگران توانایی آن را ندارند، آن را انکار نکن؛ چون از راه طبیعی هم میتوانی به چنین چیزهایی برسى.[10]
استاد مرتضی مطهری نیز پس از اشاره به اینکه انسان از راه بندگی خالصانه و انجام امور عبادی میتواند به چنین مراحلی برسد، درباره تصرف در بدن چنین میگوید: «انسان به مرحلهای میرسد که هر تصرفی که میخواهد در بدن خودش بکند، میکند. حتی این قدرت را پیدا میکند که جلوی حرکت قلب خودش را یک ساعت بگیرد و نمیرد».[11]
پنجم هیپنوتیزم
پیشرفت دیگری که در عرصه پژوهش، به درک استقلال روح و بقای آن کمک کرد،هیپنوتیزم بود. در این روش، بر اثر توجه کامل به موضعی یا تمرکز نگاه یکنواخت و طولانی به نقطهای روشن و نورانی همراه با تلقینهای پیوسته، انسان به خوابی مصنوعی فرو میرود که با خوابهای طبیعی تفاوت بسیار دارد. در هیپنوتیزم، خوابکننده میتواند خوابرونده را تسلیم اراده خود سازد، بهگونهای که فرمان او را بیدرنگ و بدون شک اجرا کند. در این خواب، حواس شخص خوابیده از کار میافتد و چنان سست میشود که هر فشاری را که بر بدنش وارد آید، احساس نمیکند. سخنگفتن انسان در خواب مغناطیسی به زبانهایی که با آن آشنایی ندارد و آگاهی از امور خارج از حدود معلوماتش و نیز مسافرت روح به مناطق دوردست، وجود حقیقت دیگری را در آدمی ثابت میکند.[12]
ششم الهام در عالم خواب
فلاسفه، مجموعه خواب و رؤیا را تقسیمبندی کردهاند. بخش مهمی از خوابهای انسان در حیطه عمل و آرزوها تحقق مییابد یا از حوادث گذشته اثر میپذیرد. بخش دیگر، خوابهای درهمریخته و پریشان است که بازتاب خیالپردازیها و توهمهای گوناگون است. دسته دیگری از خوابها براساس عنصر الهام شکل میگیرند و حوادث آینده را پیشبینی میکنند. چنین خوابهایی گاه واقعیتهای پنهانی را به صورت حقیقت خودش نشان میدهند و گاه این حقیقتها را به شکل نماد، در قالبهای دیگری میریزند و کسانی که از فن تعبیر آگاهی دارند، میتوانند آنها را تفسیر کنند.
چون روح بشر با عالم ماوراء طبیعت سنخیت دارد، به طبع، زمان خواب که به ادراکات حسی مشغول نیست، رهسپار عالم گستردهتری میشود که با آن سنخیت دارد و براساس ظرفیت و استعدادش، حقایقی از آن جهان را میبیند و میتواند معلومات دریافتی خود را بهگونهای به ذهن بسپارد که پس از بیداری به خاطر بیاورد. اینگونه خوابها چنان زیادند که هرگز نمیتوان آنها را انکار کرد. این نوع خوابها ثابت میکنند رابطه انسان با جهان خارج از طبیعت هنوز قطع نشده است. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «رؤیای صادقانه، بخشی از آگاهی انسان از جهان خارج از طبیعت است».[13]
به نمونهای از این خوابها اشاره میکنیم.
شیخ مفید میگوید:
در عالم رؤیا دیدم در مسجد بغداد هستم و دختر پیامبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه(س)، بر من وارد شد و حسنین(ع) به صورت دو کودک همراه او بودند. دختر پیامبر(ص) به من گفت: «به این دو کودکم علم فقه بیاموز!» من ناگهان از خواب بیدار شدم و از خواب خویش در تعجب فرو ماندم. فردا در محل تدریس خود نشسته بودم، ناگهان فاطمه، مادر سید مرتضی و سید رضی که دو فرزند خود را همراه داشت، وارد شد و به من گفت: به این دو فرزندم علم فقه بیاموز! ...
علامه طباطبایی نیز خود، این ماجرا را برای نویسنده تعریف کرده است. ایشان میفرماید:
در یکی از روزهای زمستان قم، یکی از فرزندانم که آن روز کودک نابالغی بود، به خواب عمیقی رفته بود. گفت: مأمور پست آمده و دو نامه آورده است، بروید هر دو را بگیرید. ما سخنان او را جدی نگرفتیم، ولی چیزی نگذشت، ناگهان در خانه زده شد و مأمور پست آمد و دو تا نامه داد و رفت.[14]
ج) روح و رسانه
روح، حقیقتی انکارناشدنی در عالم کائنات است که امروزه به ابزار طنز و خنده یا وسیلهای برای ایجاد دلهره برای مخاطب رسانه مبدل شده است.
تمسخر و تحقیر کردن و حتی مستهجن نشان دادن روح بهویژه در فیلمهای کمدى، برای همه سطوح سنی از جمله کودکان، در قالب انیمیشن، در جهت تخلیه نمادهای دینی و قداستزدایی غرب در رسانههای دنیا بهگونهای تأثیرگذار بوده که حتی امروزه از روح بهعنوان یک توهم یاد میشود.
برنامهسازان با شناخت درست حقیقت روح، به اندازه عقول یا دستکم رعایت خطوط قرمزی که روح در مکتب اسلام را از روح در مکاتب الحادی یا ادیان تحریفشده متمایز میکند، میتوانند با به تصویر کشیدن آسیبهای جدی که دیگر مکاتب از راه رسانه به معادباوری وارد میسازند، افقی را فراروی مخاطبانشان ایجاد کنند.
الف) مرگ، دریچهای برای زندگی نو
مرگ، آخرین مرحله زندگی دنیوی و سرآغاز زندگی جدید انسان بهشمار میرود. مَثَل مرگ انسان، مَثَل تولد طفل است. دنیا نیز با همه گستردگى، حسن و زیباییاش در مقایسه با جهان آخرت چون شکم مادر است؛ همانگونه که تا وقتی کودک پا به جهان نگذارد، از حقیقت جهان خارج آگاه نمیشود، انسان نیز تا هنگام مرگ با جهان آخرت بیگانه است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «و برای نیل به آمرزش از جانب پروردگار خود و بهشتی که پهنایش بهقدر آسمانها و زمین است و برای پرهیزکاران آماده شده است، بشتابید!». (حدید: 21)
همانگونه که به کودکِ در شکم، نمیتوان حقیقت دنیا را فهماند،تفهیم حقیقت آخرت و بهشت و دوزخ نیز برای انسان ممکن نیست و فقط دورنمایی از آن را میتوان تصور کرد.
ب) مرگ، سنتی الهی و قطعى
از دیدگاه قرآن و احادیث اسلامى، مرگ سنّتی قطعی و قانونی همگانی است که هیچکس را از آن گریز نیست. خداوند در آیاتی از قرآن کریم در اینباره میفرماید:
«هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید و همانا در روز رستاخیز، پاداشهایتان بهطور کامل به شما داده میشود». (آلعمران: 185)
«هر کجا باشید، مرگ شما را درمییابد، هر چند در دژهای مستحکمی باشید». (نساء:)
«ما برای هیچ فردی پیش از تو ]پیامبر[، حیات دنیویجاویدان قرار ندادیم. پس اگر تو بمیرى، آیا آنان جاودان خواهند بود؟» (انبیاء:)
امیرمؤمنان علی(ع) نیز میفرماید:
اگر کسی میتوانست راهی بهسوی حیات جاودان دنیوی بیابد و مرگ را از خود دور سازد، سزاوارتر از همه، حضرت سلیمان بود که جن و انس مسخر وی بودند.[15]
ج) دلایل ترس از مرگ
ترس از مرگ در فرهنگ قرآنی و روایى، به اعتبار تفاوت انسانها دلایل گوناگونی دارد. در یک دیدگاه کلی میتوان انسانها را از این نظر به سه گروه ناقصان، متوسطان و کاملان تقسیم کرد. دلیل وحشت از مرگ در انسانهای ناقص، این نکته ظریف است که میل به جاودانگی در انسان فطری است و وی از نیستی و نابودی بیزار است.
چون چنین افرادی به عالم آخرت ایمان ندارند و به حیات ازلی و بقای سرمدی اطمینان نیافتهاند، به این دنیا علاقهمند و به تبع آن فطرت، از مرگ هراسان و گریزانند. خداوند متعال در آیهای از قرآن کریم عقیده این گروه از انسانها را چنین بیان میکند: «جز این زندگانی دنیای ما چیزی نیست، میمیریم و زندگی میکنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد». (مؤمنون: 37)
ترس از مرگ در انسانهای متوسط، دلیل دیگری دارد. متوسطان که ایمانشان به جهان آخرت و قیامت کامل نیست، به دلیل غفلت از آخرت و عالم برتر و بالاتر و توجه به امور دنیایی و تلاش در آبادانی این دنیا، از مرگ میترسند.
اما گروه سوم؛ یعنی انسانهای کامل و مؤمن از مرگ کراهت ندارند، ولی از آن وحشت دارند و ترس آنان ترسی مثبت و ارزشی است و در نگاهی عمیقتر، ترس آنها از عظمت خداوند متعال است، نه مانند وحشت وابستگان به دنیای مادی و دلدادگان به تعلقات آن؛ چرا که حضرت حق در قلب اولیای الهی تجلی کرده است و موجب هیبت همراه با شوق آنان میشود. بنابراین، هر ترسی از مرگ، بد و منفی و هر ترسی نیز خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیتِ نظر و اندیشه به دنیای مادی باشد، وحشتی منفی و نابخردانه است و اگر وحشت از مرگ براساس ترس از عظمت حقتعالی و چگونگی رویارویی با خدا باشد، ترسی مثبت و از سر شوق و عشق است.
د) با ترس از مرگ چه کنیم؟
برای رهایی از ترس از مرگ باید عوامل ترس را از بین برد. برخی راهکارهای مقابله با ترس از مرگ با توجه به عوامل مختلف عبارتند از:
یک اگر ریشه ترس از مرگ، ندانستن معنای آن و تعبیر کردن آن به نابودی و سقوط است، باید بپذیریم مرگ به معنای نیستی نیست و از این راه، باید با عامل اول ترس از مرگ مبارزه کنیم، چنانکه در آموزههای قرآنی نیز بر آن تأکید شده است.
دو اگر عامل ترس، جدایی از مال و فرزند و همسر و امور مادی است که دل ما به آنها خو گرفته، باید بدانیم خداوندی که با مرگ، ما را از مال و خانه و فرزند جدا میکند، در عوض، نعمتهای دیگری به ما خواهد داد که با نعمتهای دنیا قیاسپذیر نیست.
سه اگر ترس به دلیل ورود به یک موقعیت ناشناخته و تاریک است، باید بدانیم راه مرگ تاریک نیست، بلکه پا گذاشتن به مرحلهای از مراحل تکاملی انسان است و در جای خود، لازم و زیباست.
چهار اگر دلیل ترس از مرگ، کمیِ توشه راه ایمان و عمل صالح است، باید خودمان را به توشه پرهیزکاری مجهز کنیم. اگر انسان، مؤمن و پرهیزکار باشد و رهتوشه مناسبی برای آخرت خویش برگیرد، نه از جان دادن هولى دارد و نه از قیامت ترس و نگرانى، چنانکه امام حسین(ع) میفرماید: «مرگ، بزرگترین شادمانی است که بر مؤمنان وارد میشود».[16]
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم از پی جانان بروم
بر هوای لب او ذرهصفت رقصکنان
تا لب چشمه خورشیدِدرخشان بروم
پنج و اگر ترس از مرگ به دلیل گناهان بسیاری است که مرتکب شدهایم، بدانیم خداوند، رحیم و رحمان است و در توبه را بهسوی بندگانش گشوده است. پس باید تا فرصت زندگی در این دنیا را داریم، از گناهان و نافرمانیهای گذشته توبه کنیم و درصدد اصلاح گذشته برآییم.
3. برزخ
الف) برزخ چیست؟
برزخ، در لغت به معنای فاصلهای است که میان دو چیز قرار گرفته است و مانع آمیخته شدن آنها شده و آن دو را از یکدیگر جدا میسازد.[17] خداوند در قرآن کریم میفرماید: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ؛ دو دریا را [بهگونهاى] روان کرد [که] باهم برخورد کنند. میان آن دو حد فاصلی است که به هم تجاوز نمیکنند.» (الرحمن: 19 و 20) و نیز در آیهای دیگر میفرماید: «... وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ و پیشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد». (مؤمنون: 100)
در اصطلاح، برزخ گذرگاهی است که خداوند میان زندگی دنیا و آخرت قرار داده یا عالمی میان دنیا و آخرت است و گاه از آن به عالم قبر یا عالم ارواح تعبیر میشود.
امام صادق(ع) در تعریف برزخ میفرماید:
برزخ، همان عالم قبر است که پاداش و کیفر میان دنیا و آخرت است... . به خدا ما بر شما نمیترسیم مگر از برزخ.[18]
ابیبصیر نیز میگوید:
از امام صادق(ع) درباره ارواح مؤمنان پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود:
در حجرههای بهشت مستقرند، از غذای بهشتی میخورند، از مایع بهشتی مینوشند و از خدا میخواهند هر چه زودتر قیامت را برپا کند تا به پاداشهای نهایی خود دست یابند. [19]
آن حضرت در حدیثی دیگر میفرماید:
عذاب صبح و شب که در آیه «پس خدا او را از عواقب بد آنچه نیرنگ میکردند، حمایت فرمود و فرعونیان را عذاب سخت فروگرفت. [اینک هر] صبح و شام بر آتش عرضه میشوند و روزی که رستاخیز بر پا شود، [فریاد میرسد:] فرعونیان را در سختترین [انواع] عذاب درآورید!».[20] آمده است، ناظر به عذاب پیش از قیامت است [که گناهکاران در عالم برزخ میبینند]؛ زیرا در آتش قیامت صبح و شبی نیست.[21]
با توجه به این روایتها، معلوم میشود که ارواح در عالم برزخ به حیات خویش ادامه میدهند و این حقیقتی مسلّم است. اگر صاحب روح از گروه پاکان و نیکان باشد، از پاداش اعمال خوب در آن عالم بهرهمند است و اگر از گروه بدان و گناهکاران باشد، به کیفر کارهای ناپسند خویش گرفتار خواهد شد و این وضع همچنان باقی است تا وقتی قیامت برپا گردد.
ب) چگونگی بدن برزخى
در این بخش این پرسش مطرح است که بدن برزخی چگونه است و از چه چیزی ساخته میشود؟ آیا مادی است یا غیرمادی یا مابین این دو؟ با توجه به آیات و روایات و تحلیلهای عقلى، میتوان دورنمایی از کم و کیف بدن برزخی را تصور کرد. در اینباره توجه به سه مطلب ضروری است:
یک در تمام عوالم هستی (عالم مادى، برزخ و قیامت)، انسان دارای جسم است و در هیچ عالمی بیجسم نیست؛ زیرا روح انسان حقیقتی است که در متن و ذات آن، تعلق به جسم نهفته است.
دو هر یک از عوالم هستی نظام، احکام، آثار و قوانین ویژه خود را دارد؛ یعنی قوانینی بر عالم طبیعت حاکم است که غیر از سنن حاکم بر عالم برزخ است. در عالم برزخ نیز نظامی وجود دارد که در عالم قیامت نیست و در عالم قیامت، آثاری است که در دو عالم برزخ و ماده وجود ندارد. ازاینرو، بدنی که در عالم طبیعت است، همسنخ با قوانین حاکم بر این دنیاست و این بدن غیر از بدن برزخی است. بدن برزخی نیز همسنخ با احکام و آثار عالم برزخ است.
همچنین، بدن در قیامت، همسنخ با سنن ویژه عالم قیامت و آماده پذیرش آن قوانین مخصوص است. برای مثال، بدن قیامتى، یک فرد گناهکار بدنی است که در عین سوختن مدام از بین نمیرود. بدن قیامتى یک فرد بهشتی نیز بهصورتی است که در عین خوردن و آشامیدن به تخلیه مواد از بدن نیاز ندارد. بنابراین، نباید تصور کرد که بدنهای مادى،برزخی و قیامتی یکسانند.
سه عالم قیامت، عالم بالاتر و نزدیکتر به مبدأ حق است. ازاینرو، موجودات آن مراتب بالاتر و کاملتری دارند. عالم جسم یا نظام مادى، دورترین عالم از مبدأ حق است. ازاینرو، موجودات آن نیز مراتب ضعیفتر و ناقصتری دارند. در مقابل، موجودات عالم برزخ از موجودات عالم مادی کاملتر؛ولی در مقایسه با موجودات عالم قیامت و تجرّد ناقصترند.
بنابراین، مشخص میشود که بدن برزخی غیر از بدن مادی و غیر از بدن قیامتى است؛ بدن برزخی با احکام و آثار و قوانین عالم برزخ متناسب، و از بدن مادی کاملتر و بالاتر و از بدن قیامتى ناقصتر و پایینتر است. بدن برزخی ازآنجاکه از بدن مادی بالاتر است، از سنخ ماده و جسم طبیعی نیست که احکام ماده بر آن غالب باشد، ولى از آنجا که از بدن قیامتى پایینتر است، برخی لوازم ماده چون شکل، اندازه و مقدار را دارد.[22]
ج) تکامل در عالم برزخ
برای ورود به هر عالمى، باید روح و جسم متحول شود و توان و شایستگی ورود به نظام بعدی را کسب کند. این تحول باید بهگونهاى باشد که روح و جسم، سنخیتپذیرش احکام، آثار و قوانین آن نظام را پیدا کند. با توجه به آیات و روایات، روح پس از ورود به عالم برزخ، براساس نظام برزخی و مسیری که در نظام دنیایی داشته است، به سیر و حرکت خود ادامه میدهد.
البته تحمل فشارها و سختیها در نظام برزخى، موجب تزکیه و طهارت روح مؤمن است و تا آنجا که عالم برزخی اقتضا میکند، بخش مهمی از حجابها از چهره روح کنار زده میشود و این همان تکامل روح است. برای مثال، مؤمنی که در دنیا برای رضای خداوند گام برمیدارد، ولى سخنچینی نیز میکند، صفت ناپسند سخنچینى، در نظام برزخی برایش تمثل مییابد و بر او مسلط میشود؛ چرا که این عمل ناروا در دنیا بر روح، عقل و فکر او مسلط بوده و انسانیت او را تحقیر میکرده است. بنابراین، باطن این کردار در برزخ ظاهر میشود، آن هم به گونهای خاص که همواره انسان را تهدید میکند.
انسان برای رهایی از این صفت بد، باید در «نظام برزخی» در حد آن عالم و به اقتضای احکام و آثار آن نظام، فشارها و سختیها را تحمل کند تا پاک شود. عالم برزخ برای کافر معاند نیز فرورفتن بیشتر در گمراهى، عناد و طرد و دوری از خداوند است.[23]
د) برزخ در قرآن
بهرهمندی شهیدان از هرگونه آسایش و زندگی در عالم برزخ:
هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند، شادی میکنند که نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین میشوند. (آلعمران: 169 و 170)
آغاز زندگی برزخی انسانها پس از مرگ آنان
تا آنگاه که مرگ یکی از ایشان فرا رسد، میگوید:پروردگارا! مرا بازگردان، شاید من در آنچه وا نهادهام، کار نیکی انجام دهم، نه چنین است، این سخنی است که او گوینده آن است و پیشاپیش آنان، برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد. (مؤمنون:99 و 100)
زنده شدن انسان در عالم برزخ پس از مرگ:
میگویند:پروردگارا! دو بار ما را به مرگ رسانیدی و دو بار ما را زنده گردانیدى. به گناهانمان اعتراف کردیم. پس آیا راه بیرون شدنی [از آتش] هست؟ (غافر: 11)
لزوم توجه به حیات برزخی و پرهیز از انکار آن:
و کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مرده نخوانید، بلکه زندهاند، ولی شما نمیدانید. (بقره: 154)
روز و شب در عالم برزخ:
پس خدا او را از پیآمد بد آنچه نیرنگ میکردند، حمایت کرد و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت. [اینک هر] صبح و شام بر آتش عرضه میشوند و روزی که رستاخیز برپا شود، [فریاد میرسد:] فرعونیان را در سختترین [انواع] عذاب درآورید. (غافر: 45 و 46)
زنده شدن کافران در عالم برزخ، پس از مرگ در دنیا:
چگونه خدا را انکار میکنید با آنکه مردگانی بودید و شما را زنده کرد، باز شما را میمیراند [و] باز زنده میکند [و] آنگاه بهسوی او بازگردانده میشوید. (بقره: 28)
کافران، تحت ولایت شیطان در عالم برزخ:
سوگند به خدا که بهسوی امتهای پیشاز تو [رسولانى] فرستادیم، [ولى] شیطان، اعمالشان را برایشان آراست و امروز [نیز] سرپرستشان هموست و برایشان عذابی دردناک است. (نحل: 63)
پندار کافران درباره زندگی بسیار کوتاه خود در عالم دنیا و برزخ، پس از دیدن قیامت:
و روزی که کافران بر آتش عرضه میشوند، [از آنان میپرسند:] «آیا این راست نیست؟» میگویند: سوگند به پروردگارمان، آرى! میفرماید: «پس به [سزاى] آنچه انکار میکردید، عذاب را بچشید. پس همانگونه که پیامبران نستوه صبر کردند، صبر کن و برای آنان شتابزدگی به خرج مده! روزی که آنچه را وعده داده میشوند، بنگرند، گویی آنان جز ساعتی از روز را [در دنیا] نماندهاند. [این] ابلاغی است. پس آیا جز مردم نافرمان هلاک خواهند شد؟ (احقاف:و 35)
تهدید الهی منافقان با عذاب برزخى:
و برخی از بادیهنشینانی که پیرامون شما هستند، منافقند و از ساکنان مدینه [نیز عدهای] بر نفاق خو گرفتهاند. تو آنان را نمیشناسى، ما آنان را میشناسیم. به زودی آنان را دوباره عذاب میکنیم. سپس به عذابی بزرگ بازگردانیده میشوند. (توبه:101)
الف) اسامی و اوصاف قیامت در قرآن
السّاعة؛ زمان وقوع قیامت (اعراف: 187)
الآزِفَة؛ نزدیکشونده (نجم: )
اَلْحاقّة؛ رخ دهنده (حاقّه:13)
الرّاجِفَة؛ لرزنده (نازعات: 6)
اَلْواجِفَة؛ هراسان (نازعات: 8)
الرّادِفَة؛ پس لرزه (نازعات: 7)
اَلصّاخَّة؛ فریاد گوشخراش (عبس: 33 و 34)
اَلْغاشیة؛ آیا قصه غاشیه به تو نرسید. (غاشیه:)
اَلقارعة؛ درهمکوبنده (القارعه: 1 و 2)
المیعاد؛ روز وعده (آلعمران: 9)
الواقِعَة؛ واقع شونده (واقعه: 1)
یَوْم لابَیْعٌ فِیهِ وَ لاخُلَّةٌ؛ روزی که نه معامله در آن سودمند است و نه دوستی (بقره: 254)
لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ؛ روزی که شکی در آن نیست (آلعمران: 9)
یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ؛ روزی که هر کس آنچه از خوبیها انجام داده است، درمییابد. (آلعمران:30)
یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ؛ روزی که چهرهها سفید و سیاه میشوند (آلعمران: 6)
یَوْمَ الْجَمْع؛ روزی که همه جمع میشوند (هود: )
یَوْمٌ مَشْهودٌ؛ روزی که همه حاضر میشوند (هود:103)
یَوْمُ الحِساب؛ روز حساب (ص: 26)
یَوْمُ التَّلاقِ؛ روز دیدار (مؤمن: 15)
یَوْمُ التّناد؛ روز فریاد (غافر:32)
یَوْمُ التّغابُنِ؛ روز خسارت (تغابن: 9)
یَوْمُ الحَسْرَة؛ روز حسرت (مریم: 39)
یَوْمُ الفَصل؛ ا روز جدایی (مرسلات: 13)
طامّهالکُبرى؛ هنگامه بزرگ (نازعات: 34)
یَوْمُ المَوْعود؛ روز وعده داده شده (بروج:2)
یَوْمٍ الیمٍ؛ روز دردناک (هود: 26)
یَوْمَ الوقتِ المعلومِ؛ روز و وقت معلوم (حجر:38)
یَوْمَ نُسیِّر الجِبالَ؛ روز حرکت کوهها (کهف: 47)
یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاءَ؛ روز درهم پیچیدن آسمان (انبیاء: 104)
یَوْمٍ عَقیمٍ؛ روز بد فرجام (حج: )
یَوْم الشّهادة؛ روز گواهی دادن (نور: )
یَوْمُ الرُّجوع؛ روز بازگشت (نور:)
یَوْمَ رویة الملائکة؛ روز دیدن ملائک (فرقان: 22)
یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ؛ روزی که ستمکار [از شدت حسرت] دستش را به دندان میگزد (فرقان: 27)
یَوْمَ الظُّلَّةِ؛ روز تیرگی (شعرا:189)
یَوْمَ الفَزَع؛ روز هراس (نمل:)
یَوْمٌ لامَرَدَّ لَهُ مِنَ الله؛ روزی که راه فراری از خدا نیست (روم: )
یَوْمَ کانَمِقدارُهُ أَلْفَ سَنَة؛ روزی که اندازه او به مقدار هزار سال است (سجده: 5)
یوم الامتیاز؛ روز جدا شدن (یس: 59)
یَوْمَ الْبَطشة؛ روز خشم (دخان: )
یَوْمُ الوَعید؛ روزی که وعدهاش داده شده است (ق: 20)
یَوْمُ الخُلود؛ روز جاودانگی (ق: 34)
یَوْمُ الخٌروج؛ روز خروج (ق: )
یَوْمُ الْعُسر؛ روز دشواری (قمر:8)
یَوْمُ الحقِّ؛ روز حق (نبأ:)
یَوْمُ التَّوفَى؛ روز دریافت کامل جزاء (نور: 25)
یَوْمُ المُلک؛ روز پادشاهی خدا (حج: )
یَوْمُ الصّدع؛ روز دسته دسته شدن مردم (روم: 43)
یَوْمُ العُدْوان؛ روز دشمنی دوستان (زخرف: 67)
یَوْم صُدور النّاسِ اشتاتاً؛ روز دسته دسته برخاستن مردم از قبرها (زلزله:6)
لَتَسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ؛ روزی سؤال از نعمتها (تکاثر: )
یَوْمُ النَّدامة؛ روز پشیمانی (یونس:)
ب) حوادث فرهنگی اجتماعی پیش از قیامت
حدیثی از پیامبر اکرم(ص) خطاب به سلمان فارسی نقل شده است که در آن نشانههای فرهنگی و اجتماعی قیامت بهگونهاى گسترده بیان شده، فرازهایی از آن بدین شرح است:
«از نشانههای قیامت، ضایعسازی نماز، پیروی از خواستههای نفسانى، گرامی داشتن ثروتمندان و فروختن دین به دنیاست.
در آن زمان زمامدارانی ستمگر و فاسق بر مردم حکومت میکنند.
زشتیها زیبا و زیباییها زشت میشود، امانت به خیانتکار سپرده میشود و امانتدار خیانت میکند.
دروغگو را تصدیق میکنند و راستگو را تکذیب.
مردم به پدر و مادر خود بدی میکنند و به دوستان نیکى.
در آن هنگام بازارهای خرید و فروش به هم نزدیک میشود. یکی میگوید: چیزی نفروختم و دیگری میگوید: سودی نبردم و همه زبان به شکایت و نکوهش پروردگار میگشایند.
در آن زمان اقوامی به حکومت میرسند که اگر مردم سخن بگویند، آنان را میکشند و اگر سکوت کنند، همه چیزشان را مباح میشمرند، اموال آنان را غارت میکنند، احترامشان را پایمال میسازند و خونهایشان را میریزند.
در آن هنگام چیزی از مشرق و چیزی از مغرب میآورند و امت من به آن مشغول میشوند.
در آن روز نه بر کوچک رحم میکنند و نه به بزرگ احترام میگذارند و نه گنهکاری را میبخشند. بدنهایشان چون آدمیان است، ولى دلهایشان دلهای شیاطین.
در آن زمان به تزئین مساجد میپردازند، قرآنها را میآرایند، منارههای مساجد طولانی و صفوف نمازگزاران فراوان، ولى دلها دشمن یکدیگر و زبانها مختلف است.
در آن هنگام پسران امت و مردان آنان با طلا زینت میکنند و لباسهای ابریشمین و دیباج میپوشند.
در آن هنگام طلاق فزونی میگیرد، ثروتمندان امتم برای تفریح و طبقه متوسط برای تجارت و فقرای آنان برای ریا و تظاهر به حج میروند.
در آن زمان پردههای حرمت دریده، بدان بر نیکان مسلط، دروغ، زیاد و لجاجت آشکار میشود، فقر فزونی مییابد و مردم با انواع لباسها بر یکدیگر فخر میفروشند.
در آن هنگام بارانهای بیموقع میبارد، مردم قمار و آلات موسیقی را جالب میشمرند و امر به معروف و نهی از منکر را زشت میدانند. مؤمن از همه مردم خوارتر است و عبادتکنندگان و قاریان قرآن پیوسته از یکدیگر بدگویی میکنند. پس آنان را در ملکوت آسمانها افرادی پلید و آلوده میخوانند».[24]
ج) تحولات آسمان و زمین هنگام برپایی قیامت
در قرآن کریم درباره حوادث مهم کیهانی سخن به میان آمده است که از پایان عمر جهان و برپایی رستاخیز خبر میدهد. این حوادث مهم و مهیب، آسمان و زمین، دریاها، کوهها، انسانها، خورشید و ستارگان را در بر میگیرد و در یک کلام نظام کیهانی فرو میریزد و رستاخیز موعود برپا میگردد که در این قسمت به بررسی این رخدادها و حوادث مهیب میپردازیم.
وضع آسمان
از آیات قرآن[25] درمییابیم که هنگام رستاخیز، وضع آسمان دگرگون و از جای برکنده میشود و دچار نوعی تموج و حرکت مضطرب میگردد، پارهپاره و شکافته، چون گل سرخ یا روغن و فلز مذاب میشود و سرانجام به شکل دود در هم میپیچد.
وضع زمین
وضعیتی را که آیات قرآن[26] برای زمین در لحظه برپایی قیامت ترسیم کردهاند، اینگونه است: لرزش سختی زمین را فرا میگیرد؛ آنچه بر روی زمین پدیدار شده است، اعم از پدیدههای طبیعی و بشری فرو میپاشد؛ زمین شکافته میشود و مردگان از آن بیرون میآیند و در سرای قیامت محشور میگردند.
خورشید و ماه
هنگام برپایی رستاخیز، خورشید به تاریکی میگراید و دامن نورانی و گستردهاش چون طومار و پارچهای در هم میپیچد.[27] ماه نیز تاریک میگردد و خورشید و ماه جمع میشوند؛[28] یعنی نظم حاکم بر حرکت خورشید و ماه در لحظه برپایی رستاخیز به هم میخورد و خورشید، ماه را درک میکند؛یعنی به هم میرسند.
ستارگان
در لحظه رستاخیز، ستارگانی که در دنیا زینتبخش آسمانها بودند[29] و در جادهها و دریاها وسیله هدایت و راهیابی و تشخیص قبله و جهت قرار میگرفتند[30] و در مدار مخصوص خود در حال حرکت بودند، از مدار خود بیرون میآیند و پراکنده میشوند.[31] در لحظه رستاخیز، ستارگان خاموش و تاریک و بهسوی زمین پرتاب میشوند.
دریاها
براساس آیات قرآن کریم، در آخرین لحظههای عمر دنیا دریاها شکافته و آبهای شیرین و شور با یکدیگر آمیخته میشوند[32] و زندگی موجودات که به جدا بودن این دو نوع آب بستگی دارد، از بین میرود.
کوهها
در آخرین لحظات عمر دنیا، کوهها به شدت از جا کنده میشوند[33] و به حرکت درمیآیند؛[34] مانند تلی از خاک درآمده[35] و مانند پشمزده شده، نرم و انعطافپذیر میگردند[36] و چون ذرات غبار پراکنده میشوند[37] و جز سرابی از آنها باقی نخواهد بود.[38]
با فرارسیدن رستاخیز، همه دستگاههای نظام این جهان از کار باز میایستد و در یک لحظه جهان در تاریکی موحش و سردی و فسردگی غمانگیزی فرو میرود و به این ترتیب، طومار حیات دنیوی نظام آفرینش در هم پیچیده میشود و این آغازی است برای فرا رسیدن حیات جدید و زندگی ابدی.
د) نفخ صور و صحرای محشر
یک نفخ صور چیست و چه زمانی به وقوع میپیوندد؟
نفخ صور، به معنای دمیدن در شیپور یا شاخ حیوانات است که در گذشته از آن برای ایجاد صدای بلند استفاده میکردند و منظور از آن در هنگام برپایی رستاخیز این است که صدای مهیب و هولناکی به گوش همه موجودات خواهد رسید. این صدا موجب مرگ همه جانداران میشود و به واسطه آن نظام کیهانی به هم میخورد. آنگاه نفخ صور دوم تحقق مییابد و همه موجودات در صحنه محشر حاضر میشوند.
پیش از برپا شدن رستاخیز، مرگ همه اهل زمین و آسمانها فرا میرسد. خداوند در آیهای از قرآن، این حقیقت را چنین بیان میکند:
وَ نُفِخَ فِی الصّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ إِلّا مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ. (زمر: 68)
در صور دمیده میشود. پس آنچه در آسمانها و زمین است، از شدت ترس جان میسپارد مگر آن کس که خدا بخواهد. سپس بار دیگر در آن دمیده میشود. ناگهان همه مردم از [خواب مرگ] برمیخیزند و در صحنه محشر در انتظار سرنوشت خود خواهند بود.
این آیه به روشنی، گواهی میدهد که نفخ صور در دو مرحله صورت میگیرد و به معنای اعلان مرگ عمومی و آغاز حیات جدید است. همچنین نقل است وقتی قیامت برپا میشود که مردم سرگرم کار و زندگی خودند و بساط کار و کسب خود را چیدهاند ولى پیش از آنکه بساط خود را جمع کنند، قیامت شده است و ای بسا که اشخاص لقمه را برداشته، به طرف دهان میبرند و قیامت در این مدت کوتاه فرا میرسد و از رسیدن لقمه به دهانشان جلوگیری میکند و ای بسا آدمی در همان حالی که مشغول پرکردن حوض است تا دامهای خود را آب دهد، پیش از آب دادن، قیامت برپا میشود.[39]
مولوی در اینباره چنین سروده است:
نفخ صور، امر است از یزدان پاک
که بر آرىد ای ذرایر[40] سَر ز خاک
باز آید جانِ هر یک در بدن
همچو وقت صبح، هوش اندر به تن
جان، تنِ خود را شناسد وقت روز
در خرابِخود درآید چون کنوز
جسمِ خود بشناسد و در وی رود
جانِ زرگر سوی درزی کی شود
جانِ عالِم سوی عالِم میرود
روح ظالم سوی ظالم میدود
دو صحرای محشر چگونه مکانی است؟
با نفخ صور دوم، هر انسانی ناگهان خود را در مکانی میبیند که نه کوهی دارد، نه دره و دریایى، نه درختى، نه گیاهى، نه خانه و نه آشیانى؛ صحرایی بیکران که از انسان و حیوان موج میزند و تا چشم کار میکند، انسان است. آیات قرآن این صحرای عجیب را اینگونه تصویر میکنند:
«روزی که این زمین غیر از این زمین و آسمان خواهد شد و همه در پیشگاه خداى واحد قهار حاضر میشوند». (ابراهیم: 48)
«در این روز، در صحرای محشر فرد فرد شما نزد ما میآیید، همانگونه که اول بار شما را فرد فرد آفریدیم». (انعام: 94)
«مردم را میبینی [به حالت] مستى، درحالیکه در حقیقت مست نیستند». (حج: 2)
«روزی که تمام مردم گروه گروه از قبرهایشان برانگیخته میشوند تا اعمالشان را ببینند». (زلزال: )
درباره چگونگی این صحرا در روایات نیز آمده ا ست:
«سرزمینی است که بر آن کوهی نیست».[41]
«جنس این صحرا از آتش است، به جز محلی که مؤمن ایستاده است».[42]
«این صحرا تاریک و ظلمانی است».[43]
«حرارت و گرمای شدید این صحرا موجب ریزش شدید عرق و در نتیجه، آزار و اذیت حاضران در آنجا میشود».[44]
«آتشی از عمق صحرای عَدَن (در یمن)، شعلهکشان و نورافشان خارج میشود و شرارههای آن، چنان بلند و مهیب است که گویی [شرارههای آتش] گردنهای شترند. این آتش، مردم را بهسوی محشر سوق میدهد».[45]
«همه انسانها پابرهنه و عریانند،[46] جز مؤمنان که بدنهایشان با نورشان پوشیده میشود».[47]
«در صحرای محشر ازدحام چنان زیاد است که فقط جای ایستادن برای هر کس وجود دارد. مَثَل انسانها در صحرای محشر، مثل تیرهای به هم چسبیده در تیردان است».[48]
یک مقصود از حساب چیست؟
ازآنجاکه خداوند از همه چیز آگاه است، مقصود از حساب در روز قیامت، این نیست که خداوند با طرح پرسشهایی از بندگان خود، وضعیت آنان را از نظر استحقاق پاداش و کیفر بهدست آورد، بلکه مقصود از محاسبه و بررسی اعمال بندگان، این است که عدل و حکمت الهی برای همگان روشن شود و حتی آنان که در دنیا در اینباره شک داشتهاند یا آن را جدی نمیپنداشتند، آشکارا عدل و رحمت الهی را ببینند و جای اعتراض برای کسی باقی نماند.
دو از چه اعمالی سؤال میشود؟
آیاتی از قرآن بیانکننده آن است که از تمام کارهایی که انسان انجام داده است،سؤال میشود، چنانکه در آیهای آمده است: « وَ لَتُسْئَلُنّ عَمّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ بیشک، از شما درباره کارهایی که انجام دادهاید، سؤال میشود.» (نحل: 93) برخی روایات نیز مضمون حساب و سؤال را، اعمال و فرایضی الهی مانند عمر انسان؛ دوران جوانى؛ مال و ثروت؛محبت اهلبیت(ع)؛توحید، و نبوت و ولایت؛ نماز و قرآن بیان کردهاند.[49]
سه میزان
یکی از مسائل قیامت، مسئله میزان است. میزان در قیامت وسیله سنجش اعمال مردم است و براساس آیات قرآن کریم، میزان در آن روز حق است، چنانکه در آیهای میخوانیم: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقّ؛ و در آن روز سنجش [اعمال] درست است». (اعراف: 8)
در روایات نیز آمده است میزان اعمال ما پیامبران و امامان معصوم (ع) هستند؛[50] زیرا آن بزرگواران به مقام والای انسانی رسیدهاند و کارهایشان الگوست و حق عمل را از نظر اخلاص و نوع و روش بهجا آوردهاند. برایناساس اعمال مردم با اعمال آن بزرگواران سنجیده میشود.
چهار تجسم اعمال
مقصود از «تجسم» یا «تمثل» اعمال، این است که آنچه انسان در این جهان انجام داده است، در جهان دیگر بهصورتی متناسب با آن جهان نمودار شود. به عبارت دیگر، پاداشها و کیفرها، نعمتها و نقمتها، فرح و سرور و درد و شکنجههمان حقایق اعمال دنیوی انسانها هستند که خود را در حیات اخروی نشان میدهند. هر کاری که انسان انجام میدهد،خواه خوب باشد، خواه بد، یک صورت دنیوی دارد که ما آن را میبینیم و یک صورت اخروی که در دل عمل نهفته است و روز رستاخیز پس از تحولاتی که در آن رخ میدهد، شکل دنیایی خود را از دست میدهد و با حقیقت اخروی خود جلوه میکند. مولوی به خوبی آیات قرآنی مربوط به تجسم اعمال را به نظم درآورده و چنین سروده است:
ای دریده پوستین یوسفان
گرگ برخیزی از آن خواب گران
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
میدرانند از غضب اعضای تو
زآنچه میبافی همه روزه بپوش
زانکه میکاری همه ساله بنوش
گر نه خاری جستهاى، خود کشتهاى
ور حریر و قزدرى، خود رشتهاى
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست
آن درختی گشت، زان زقوم رست
آن سخنهای چو مار و گژدمت
مار کژدم گشت و میگیرد دمت
پنج شاهدان دادگاهعدل الهى
خداوند؛ «و خداوند بر همه چیز گواه است». (حج: 17)
پیامبران الهی؛ «]ای پیامبر![ ما تو را در قیامت درحالیکه گواه مردم هستی، حاضر میکنیم.» (نساء: 41) و «روزی که از میان هر قوم و امتی شاهدی از خودشان برمیانگیزیم». (نحل: 89)
امامان معصوم(ع)؛ «اینگونه ما شما را امتی معتدل و میانه ] وسط[[51] قرار دادیم تا شاهد بر مردم باشید...». (بقره: 143)
فرشتگان؛ «روز قیامت هر انسانی در پیشگاه عدل الهی حاضر میشود، درحالیکه در کنار او فرشتهای است که او را به محشر سوق میدهد و شاهد کارهای انجام شده اوست». (ق: 21)
زمین؛ «زمین در قیامت خبرهایش را بازگو میکند». (زلزال : 4)
وجدان؛ «نامه عمل خود را بخوان؛ امروز روح و روان تو برای اینکه علیه تو گواهی دهند، کافی است». (اسراء: 14)
اعضای بدن؛ «روزی که زبانها و دستها و پاهای مردم بر ضدشان گواهی میدهند.» (نور: 24) و «روزی که بر لبهای آنان مهر میزنیم و تنها دست آنان با ما حرف میزند و پاهایشان گواهی میدهد که چه کردهاند». (یس: 65)
زمان؛ «هر روز در قیامت گواه اعمالی است که ما در آن روز انجام میدهیم».[52]
خود عمل؛ «روزی که هر کس آنچه کار نیک انجام داده است، در برابر خود حاضر میبیند». (آلعمران: 29)
شش پل صراط
با توجه به آیات قرآنى،[53] منظور از «صراط» راهی است که بر روی دوزخ کشیده شده است تا همه مردم از آن عبور کنند که البته خداوند کسانی را که پرهیزکارند، نجات میدهد و ستمکاران را در آن میاندازد.[54]
هر که ایمان و عمل صالح بیشتری داشته باشد، با سرعت بیشتری عبور میکند[55]، ولى برای گنهکاران و کسانی که در دنیا از راه راست منحرف شدهاند، پل صراط از شمشیر تیزتر و از مو باریکتر است و در همان گام اول از صراط میلغزند و به دوزخ میافتند.
ملامحسن فیض کاشانی عبور از پل صراط را اینگونه ترسیم میکند:
... اکنون بیندیش که چه بیم و هراسی به دلت خواهد رسید، هنگامی که صراط و باریکی آن را مشاهده کنی و چشمت بر سیاهی جهنم که در زیر آن است، بیفتد. سپس صدای شعلهور شدن دوزخ به گوشت رسد و تو را مکلّف کنند که با وجود ضعف حال و تپش دل و لرزش پاها و بار سنگین گناهان که بر پشت توست و مانع حرکت بر روی زمین هموار است، چه رسد به حدت و تیزی صراط، از روی آن بگذری و چگونه خواهی بود، هرگاه یک پای خود را روی آن بگذاری و تیزی آن را احساس کنی و ناچار باشی که پای دیگر را از زمین برداری و در جلو خود مردمانی را مشاهده کنی که میلغزند و به زیر میافتند.. . پس اکنون عقل خویش را در برابر این خطرهایی که در پیش رو داری، چگونه میبینى؟ ... [56]
در حقیقت، شاید مراد از پل صراط این باشد که کسانی که در دنیا توانستهاند از روی پلی که بر روی نفس اماره قرار دارد، بگذرند و به مقام والای انسانی برسند، در آن دنیا نیز خواهند توانست از روی پلی که بر روی دوزخ است، بگذرند و به اعلا علیین برسند، ولى آنان که در آتش سوزاننده نفس اماره افتادهاند، بیشک، از پل صراط نیز نمیتوانند عبور کنند.[57]
عبور از صراط برای مؤمنان چون برق و برای گروهی دیگر چون باد و برای بعضیمانند حرکت اسب و در روایاتی از پیامبر اکرم(ص) میخوانیم: «جواز عبور از صراط در قیامت، علاقه و اطاعت از علی(ع) است».[58]
هفت وضعیت گروههای مختلف انسانها در قیامت[59]
اول سعادتمندان در قیامت
پیامبر و مؤمنان
خداوند در آن روز پیامبر را عزیز و گرامی خواهد داشت و مؤمنان را با ایشان همراه خواهد کرد. نور ]ایمان و عمل صالح[ پیش رو و در کنار آنان در حرکت است. آنان ]مؤمنان[ میگویند: پروردگارا، نور ما را برای ما کامل گردان و بر ما ببخشا! که تو بر هر چیز توانایى. (تحریم: 8)
پرهیزکاران
جایگاه پرهیزکاران در آیات قرآن اینگونه بیان شده است:
«خداوند، همیشه با پرهیزکاران است». (توبه : 123)
«در امنیت کامل خواهند بود». (دخان: 51)
«در باغها، چشمهها و سایهها به سر میبرند». (مرسلات: 41 و حجر: 45)
«به نعمتهای الهی شادمانند». (طور: 17)
«هیچگونه حسادت و کینهای به یکدیگر ندارند». (حجر: 47)
«احساس رنج نمیکنند و از بهشت خارج نمیشوند». (حجر: 48)
صابران
فرشتگان رحمت، با درود و سلام ازآنان استقبال میکنند؛ «درود بر شما به خاطر صبر و پایداریتان، منزل ابدی جایگاه خوبی است». (رعد: 24)
خداوند به آنان پاداش مضاعف خواهد داد؛ «آنان دو مرتبه پاداش داده میشوند؛ زیرا بر ادای تکالیف الهی صبر کردهاند». (قصص: 54)
پاداشی بهتر و برتر به آنان داده میشود؛ «بیشک، صابران را بهتر از آنچه انجام دادهاند، پاداش خواهیم داد.» (نحل: 96) و «پاداش آنان بهخاطر صبرشان در راه اطاعت خدا، غرفههای بهشتی است و فرشتگان الهی با تحیت و سلام به دیدار آنان میروند». (فرقان: 75)
نمازگزاران
خداوند در قرآن، نمازگزاران را ستایش کرده است و آنها در قیامت در باغهای بهشتی گرامی و عزیز خواهند بود.[60]
qپیشیگیرندگان در خیر و نیکى
مقربان در بهشتِنعمتها وارد میشوند.
بر تختهای استوار، روبهروی یکدیگر تکیه میزنند.
نوجوانانی زیبا که حسن و زیبایی آنان پیوسته و جاودانی است، با جامهایی پر از نوشیدنی دور آنان میچرخند و هر نوع میوهای که بخواهند، به آنان داده میشود.
برای آنان حوریههای بهشتی است که در زیبایی اندام مانند لؤلؤ محفوظ در صدف و بسیار شفاف هستند.
آنان از یکدیگر سخن بیهوده و ناروا نمیشنوند و تنها سخنی که میان آنان ردوبدل میشود، درود و سلام پیاپی است.
ابرار و نیکوکاران
«از هول و هراس قیامت در امان خواهند بود». (دهر: 11)
«جایگاه ]یا نامه عمل آنان[ در علیین است». (مطففین: 18)
«در بهشت بر تختهایی نشستهاند و نعمتهای الهی را نظاره میکنند». (مطففین: 22 و 23)
«نشاط و شادمانی در رخسارشان نمایان است». (مطففین: 24)
«نوشیدنیهای ناب و خوشبو مینوشند». (مطففین: 25 و 26 و دهر: 5، 17 و 21)
«درختان بهشتی بر بالای سر آنان سایه افکنده است و نه از گرما رنج میبرند، نه از سرما». (دهر: )
«هر میوهای که بخواهند، بدون تحمل هیچ رنج و زحمتی برای آنان فراهم و آماده است». (دهر: 14)
«خدمتگزارانی زیبارو با اندامی بس لطیف و درخشان برگرد آنان میچرخند و جامهای نقره از نوشیدنی گوارا به آنان میدهند». (دهر: 19)
«جامههایی از حریر بر تن پوشیدهاند». (دهر: 15 و 16)
دوم شقاوتمندان در قیامت
اصحاب شمال
«آنگاه که نامه عمل خود را مینگرند، آرزو میکنند ای کاش هرگز آن را به او نمیدادند و از حساب اعمال خود آگاه نمیشدند». (حاقه: 25 و 26)
«آرزو میکند ای کاش پس از مرگ به کلی نابود شده بود و دیگر باره زنده نمیشد». (حاقه: 27)
«برای او روشن میشود که مال و ثروت او به حالش سودی ندارد و قدرت و توانایی او به کلی در هم شکسته و ناتوان شده است». (حاقه: 28 و 29)
«او را در غل و زنجیر وارد دوزخ میکنند». (حاقه: 30 32)
«بادی گرم و سوزان (یا آتشی سوزان) بر آنان مستولى خواهد بود». (واقعه: 42)
«دودی غلیظ و سیاه که نه خنککننده است و نه مایه آسایش و آرامش، بر آنان سایه میافکند». (واقعه 43 و 44)
«از درخت زقوم و آب جوشان دوزخ میخورند و مینوشند». (واقعه: 5254)
ستمگران
«کسی از آنان حمایت و شفاعت نخواهد کرد». (بقره: 192 و غافر: 18)
«عذابی دردناک خواهند داشت». (فرقان: 37 و ابراهیم: 22)
«عاقبت و جایگاهی بد دارند». (آل عمران: 151 و غافر: 52)
«از رحمت الهی ناامید خواهند شد». (اعراف: 44)
«آتش دوزخ از هر طرف، آنان را احاطه خواهد کرد». (کهف: 29)
«از شدت حسرت و اندوه دست خود را به دندان میگزند». (فرقان: 27)
«از شدت هول و هراس قیامت قدرت سخن گفتن ندارند». (نمل: 85)
«ستمگران و همفکران و معبودانشان روانه دوزخ خواهند شد». (صافات: 22 و 23)
کافران و مشرکان
«آن گروه از اهل کتاب که به توحید و نبوت پیامبر اسلام کفر ورزیدند و نیز کسانی که به خدا شرک ورزیدند، در دوزخ جاویدان خواهند بود و آنان بدترین مخلوقاتند». (بینه: 6)
«کافران در قیامت کر و کور و لال محشور میشوند و پیوسته بر عذاب آنان افزوده میشود». (اسرا: 97 و 98)
«غلها و زنجیرهای عذاب بر دست و گردن آنان افکنده میشود». (سباء: 33 و یس: 8)
«لباسهایی از آتش بر بدن آنان پوشانیده میشود». (حج: 19)
«روز قیامت برای کافران بسیار سخت و ناگوار است». (فرقان: 26 و مدثر: 9 و 10)
«عذاب آنان خوارکننده و شدید است». (نساء: 37؛فاطر: 7 و جاثیه: 11)
تکذیبکنندگان حقایق دینى
«به آنان اجازه سخن گفتن و عذرخواهی داده نمیشود». (مرسلات: 35 و 36)
«به آنان گفته میشود به دوزخی که آن را انکار میکردید، روانه شوید». (مرسلات: 29)
«در پوششی از دود که سایه ندارد و از حرارت آتش دوزخ آنان را حفظ نخواهد کرد، جای داده میشوند». (مرسلات: 30 و 31)
«شرارههای آتش برافراشته چون قصر و مانند شتران زردفام است». (مرسلات: 32 و 33)
«شکمهایشان از میوه زقوم و آب جوشان دوزخ پر میشود». (واقعه: 53 و 54)
فاجران و مجرمان
«مجرمان، در روز قیامت از رحمت الهی ناامید میشوند». (روم: )
«با چهرههایی گرفته و غمزده وارد محشر میشوند». (عبس: 40 42)
«با قیافههای خاص وارد محشر میشوند که به خوبی شناخته میشوند». (الرحمان:41 و طه: 102)
«از دیدن نامه اعمال خود به شدت اندوهگین میشوند و فریاد برمیآورند و میگویند: این چه کتابی است که هیچ گناه کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده است». (کهف: 49)
«با خواری و سرافکندگی در پیشگاه خدا حاضر میشوند». (سجده: 82)
«با صورتهایشان بهسوی دوزخ کشانده میشوند». (قمر: )
«وضع مجرمان بهقدری نگرانکننده است که حاضرند برای نجات خود از نزدیکترین بستگان خود هم بگذرند». (معارج: 11 14)
«بر دستها و گردنهایشان غل و زنجیر میافکنند». (ابراهیم: 49)
«آتش دوزخ صورتهای آنان را فرا میگیرد». (ابراهیم: 5)
«مجرمان را در مکانی از دوزخ به نام سقر میافکنند». (مدثر: 41)
«در دوزخ جاودان خواهند بود». (زخرف: 74)
منافقان
«جایگاه منافقان و کافران در دوزخ خواهد بود». (نساء:)
«آتش دوزخ برای منافقان و کافران وعده داده شده است». (توبه: 68)
«پایینترین درجه دوزخ جایگاه منافقان است». (نساء: 145)
«عذاب دردناکی به منافقان بشارت داده شده است». (نساء: 138)
سوم گروههایی که در قیامت به شکل حیوان محشور میشوند
روزی معاذ بن جبل درباره معنای آیه «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجًا؛ در روز قیامت که صور دمیده میشود، دسته دسته میآیید» (نباء: 18)، از رسول خدا(ص) پرسید. حضرت فرمود: «ای معاذ! درباره مطلب بزرگی پرسیدى.» آنگاه اشک در چشم مبارک حضرت حلقه زد و افزود: «امت من در روز قیامت ده گروه میشوند که البته خداوند این ده گروه را از گروه مسلمانان جدا میکند و صورتشان را تغییر میدهد. عدهای به شکل میمون، بعضی به صورت خوک، پارهای دست و پا بریده، برخی کور و گروهی گنگ و کرند و طایفهای وارد محشر میشوند، درحالیکه زبانشان را میجوند و چرک از دهان آنها بیرون میآید و اهل محشر از گند و بوی آنها در عذابند. برخی نیز برعکس و وارونه و سرنگون وارد محشر میشوند و به همان حال آنها را بهسوی عذاب میبرند و عدهای به شاخهای از آتش آویخته شدهاند و بوی بد گروهی دیگر از مردار بیشتر است و دسته دیگر لباسهایی برآنها پوشانیدهاند که به پوستهایشان چسبیده است».
معاذ پرسید: اینها چه کسانی هستند؟ پیامبر(ص) فرمود: «آنکه به صورت میمون وارد محشر میشود، نمام؛ یعنی سخنچین است که میان دو نفر را به هم میزند. آنکه به شکل خوک میآید، خورنده حرام است، مانند کسی که در کسبش کمفروشی و در معامله خیانت کرده یا مال مردم را خورده است.
آنکه سرنگون است، کسی است که رباخواری کرده و آنکه زبانش را میجود و چرک از دهانش بیرون میآید، عالم بیعمل است؛ عالمی که کردارش غیر از گفتارش است، خوب موعظه میکند، ولى در عمل به گِل فرو رفته است و دیگران از سخنانش بهره بردهاند، ولى خود وی هیچ بهرهای از آن نبرده است. ازاینروست که زبانش را میجود و حسرت میخورد.
آنکه دست و پا بریده وارد محشر میشود، آزار رساننده به همسایه است. آنکه کور وارد محشر میشود، حاکم جور و ستمکار است که به ناحق حکم کرده، آنانکه گنگ و کر وارد بهشت میشوند، خودپسند و خودخواه هستند و آن را که به شاخهای از آتش میبندند، فردی است که در دنیا نزد پادشاهان سخنچینی میکرده و موجب زحمت مردم و آزار رساندن به آنها میشده است.
آنهایی که از مردار بدبوترند، کسانی هستند که در شهوتها و لذتهای حرام غوطهور شده و حق واجب الهی را که در مال آنها بوده، ادا نکردهاند.
و کسانی که پیراهنهای آتشین بر آنها پوشانده میشود، تکبرکنندگان و فخرکنندگان هستند».[61]
5. شفاعت
«شَفع» به معنای زیادی و نیز تقویت کردن و امداد رساندن و نیرو بخشیدن به چیزی یا کسی است که ضعیف و نیازمند به کمک و یاری باشد.[62]
الف) شرایط شفاعت[63]
از آیات و روایات معصومان(ع) روشن میشود که شفاعت حد و مرزی دارد و بیحساب و بدون قید و شرط نیست. برخی عوامل و شرایط شفاعت عبارتند از:
یک ایمان
نخستین شرطی که برای شفاعت بیان شده، ایمان است. بنابراین، کفر در همه اقسامش مانع از شفاعت میگردد. انکار ذات باری تعالی و شرک، انکار رسالت و انکار معاد و روز جزا سه مسئله اساسی است که موجب کفر میشود. هر چیزی که به کفر برگردد، موجب میشود قابلیت مغفرت و شفاعت از انسان سلب شود.
برایناساس، باید میان انسان و خدا رابطهای باشد و از قلب انسان دریچهای به عالم غیب باز شود که باز بودن دریچه قلب آدمی به عالم غیب، همان ایمان است. البته ایمان مراتب گوناگونی دارد. گاه در دل فرد فقط روزنهای به عالم غیب باز است، گاه نیز این روزنه قدری گستردهتر است و ازاینرو، ایمان او قویتر و مرتبه اعتقاد و یقینش اندکی بالاتر است. گاه نیز دل شخص به خوبی با عالم غیب آشناست و به مرحله یقین رسیده، مانند امیرمؤمنان علی(ع) که میفرماید: «اگر پردههای غیب کنار رود و همه چیز آشکار شود، به یقین من چیزی افزوده نمیشود.»[64] البته این مرحله مربوط به اولىای خدا و رسولالله(ص) و مولا علی(ع) و خاندان و فرزندان پاک آنان است. افرادی نیز در مراحل و مراتب بعدی آنها قرار دارند که درجات و مراتب ایمان آنها متفاوت است.
برای ضعف ایمان نیز مراتب گوناگونی وجود دارد، بهگونهاى که گاه به مرتبهای میرسد که دل و قلب بسته میشود و هیچ روزنهای از آن به عالم غیب باز نیست و دل، تاریک و ظلمانی است. بیشک، چنین شخصی برای دریافت آمرزش الهی و شفاعت پیامبران و اولىای الهی قابلیت ندارد، مانند ظرف دربستهای که اگر آن را در دریا بیندازند و به قعر دریا فرو رود، باز هم یک قطره آب به داخل آن نفوذ نمیکند.
برخی از آیات که بر لزوم و اعتبار ایمان در امر شفاعت دلالت دارد، عبارتند از:
خداوند، شرک به خویش را نمیآمرزد و فروتر از آن را بر هر که بخواهد، میبخشاید و هرکه به خدا شرک ورزد، بیشک، دچار گمراهی دور و درازی شده است. (نساء: 116)
با توجه به این آیه، مغفرت خداوند شامل مشرکان نمیشود.
[یاد کن] روزی را که پرهیزکاران را بهسوی [خداى] رحمان گروه گروه محشور میکنیم و مجرمان را با حال تشنگی بهسوی دوزخ میرانیم! [آنان] اختیار شفاعت ندارند، جز آنکه از جانب [خداى] رحمان پیمانی گرفته است. (مریم : 85 87)
این آیه مجرمان را محروم از شفاعت معرفی میکند. مجرم گاهی کافر و زمانی مؤمن است، همانگونه که کافر گناه میکند، مؤمن نیز گاه مرتکب گناه میشود. البته داشتن ایمان شرط لازم برای قابلیت شفاعت است، ولى کافی نیست. بنابراین، بر فرض داشتن ایمان نمیتوان بهطور یقین و حتم ادعا کرد شفاعت شامل حال شخص میشود؛ زیرا ممکن است فرد شرایط دیگر را نداشته باشد. هیچکس نمیتواند یقین کند از شفاعت بهرهمند میگردد، اگرچه احتمالش را بدهد که اگر خداوند بخواهد، شفاعت شامل حالش میشود.
و دوزخیان، بهشتیان را آواز میدهند: «از آن آب یا از آنچه خدا روزی شما کرده است، بر ما فرو ریزید.» میگویند: «خدا آنها را بر کافران حرام کرده است.» همانان که دین خود را سرگرمی و بازی پنداشتند و زندگی دنیا مغرورشان کرد. پس همانگونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند و آیات ما را انکار میکردند، ما [نیز] امروز آنان را از یاد میبریم. (اعراف: 50 و 51)
خداوند پس از این آیات که درباره کفار و محرومیت آنان از نعمتهای الهی در روز قیامت است، میفرماید:
و در حقیقت، ما برای آنان کتابی آوردیم که آن را از روی دانش، روشن و شیوا ساختهایم و برای گروهی که ایمان میآورند، هدایت و رحمتی است. آیا [آنان] جز در انتظار تأویل آنند؟ روزی که تأویلش فرا رسد، کسانی که آن را پیش از آن به فراموشی سپردهاند، میگویند: «به حق، فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند. پس آیا [امروز] ما را شفاعتگرانی است که برای ما شفاعت کنند یا [ممکن است به دنیا] بازگردانیده شویم تا غیر از آنچه انجام میدادیم، انجام دهیم؟ به راستی که [آنان] به خویشتن زیان زدند و آنچه را به دروغ میساختند، از دست دادند. (اعراف: 52 و53)
کسانی که کتاب و شریعت را در دنیا فراموش کردند، در آخرت به خود میآیند و افسوس میخورند و میگویند: ای کاش! شفیعی بود و برای ما شفاعت میکرد، یا ما به دنیا باز میگشتیم و عمل صالح انجام میدادیم و خداوند در پاسخ آنان میفرماید: «چنین آرزویی محال است و اینان خودشان نفوس خود را دچار زیان و خسران کردند.» که این آیه نیز وجود شفیع را برای چنین افرادی نفی میکند:
دوزخ برای گمراهان نمودار میشود و به آنان گفته میشود: آنچه را جز خدا میپرستیدید، کجایند؟ آیا یاریتان میکنند یا خود را یاری میدهند؟ پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افکنده میشوند و [نیز] همه سپاهیان ابلیس. آنها در آنجا با یکدیگر ستیزه میکنند [و] میگویند: سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم، آنگاه که شما را با پروردگار جهانیان برابر میکردیم و جز تبهکاران، ما را گمراه نکردند. در نتیجه، شفاعتگرانی نداریم و نه دوستی نزدیک. (شعرا: 93 101)
این آیات نیز مربوط به کسانی است که غیر خدا را عبادت میکردند و اینک در دوزخ با خداىان دروغینی که در دنیا میپرستیدند، جدل میکنند. کفار در دوزخ به اشتباه و کفر و شرک خود پی میبرند، ولى همچنان میکوشند تقصیر را به گردن دیگران بیندازند و میگویند: مجرمان، ما را گمراه کردند و در نهایت، اعتراف میکنند که ما در اینجا نه شفیعی داریم و نه دوستی مهربان که ما را از عذاب نجات بخشد.
در روایات نیز به کسانی که از شفاعت بهرهمند میشوند یا از آن محروم میگردند، اشاره شده است. رسول اکرم(ص) در اینباره میفرماید:
شفاعت من اگر خدا بخواهد به کسی میرسد که هنگام مرگ ذرهای به خدا شرک نداشته باشد.[65]
در روایت دیگری از آن حضرت آمده است:
شفاعت من شامل حال کسی میشود که با اخلاص، به توحید شهادت دهد و قلب او زبانش را تصدیق و زبانش نیز قلبش را تصدیق کند.[66]
با توجه به این روایتها شرک و کفر و ایمان نداشتن به خدا و رسولالله(ص) و روز جزا، مانع از شمول شفاعت است و قابلیت را از انسان سلب میکند.
دو عدالت
از دیگر شرایط شفاعت این است که شخص، گناهکار و ستمگر نباشد. خداوند در قرآن میفرماید: «برای ستمگران دوست و شفاعتکنندهای که شفاعتشان پذیرفته شود، وجود ندارد.» (غافر: 18)
سه رضایتمندی خداوند
از دیگر شرایط شفاعت این است، شخصی که شفاعت میشود، مورد پسند و رضایت خداوند باشد که خداوند در اینباره میفرماید: «شفیعان، شفاعت نمیکنند جز برای کسی که [خدا] رضایت دهد.» (انبیاء: 28) و در آیهای دیگر میخوانیم: «در روز قیامت، شفاعت [به کسى] سودی نبخشد، مگر کسی را که [خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید.» (طه: 109) با توجه به این آیه، رضایت خداوند از شخص گناهکار، جزو شرایط شفاعت است.
ب) فلسفه شفاعت
چرا خداوند بهطور مستقیم انسانها را عفو نمیکند تا نیازی به شفاعت دیگران نباشد؟
برای این پرسش، پاسخهایی وجود دارد که عبارتند از:
یک شاید دلیل آن فروتنی در برابر بندگان صالح خدا باشد تا روح تکبر سرکوب شود، همانگونه که به شیطان امر شد در برابر آدم سجده کند. خداوند در قرآن، درباره گروهی میفرماید: همینکه به آنان گفته میشد بیایید تا رسولخدا(ص) برای شما استغفار و دعا کند، سرهای خود را به طرف دیگر برمیگرداندند و با تکبر مخصوصی بیاعتنایی میکردند.
دو مقام شفاعت از پاداشهایی است که خدا برای عبادت و بندگی به اولىای خود داده، نه اینکه در عفو خدا کمبودی است تا با واسطه شدن مردان خدا جبران شود.
سه انسان همینکه بداند اولىای خدا مانند پیامبران، امامان، شهدا، علما، صالحان و قرآن در قیامت میتوانند شفاعت وی را بکنند، میکوشد در دنیا خود را به آنان نزدیک و از پرتو رهنمودهای آنان استفاده کند و این خود یکی از آثار مهم شفاعت است. افزون بر این، عطا کردن مقام شفاعت جاذبهای در افراد به وجود میآورد تا آنان نیز اگر به مقام نبوت و امامت نمیرسند، خود را به مقام شهدا و صالحان و علما برسانند.[67]
ج) دلایل محرومیت از شفاعت
دلیل محرومیت از شفاعت عبارتند از:
تعصب و پافشاری در کفر و حقستیزى:
همانان که دین خود را سرگرمی و بازی پنداشتند و زندگی دنیا مغرورشان کرد. پس همانگونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند و آیات ما را انکار میکردند، ما [نیز] امروز آنان را از یاد میبریم. (اعراف: 51)
نفاق و جهادگریزى:
شما را چه شده است که درباره منافقان دو دسته شدهاید؟ با اینکه خدا آنان را به [سزاى]آنچه انجام دادهاند، سرنگون کرده است، آیا میخواهید کسی را که خدا در گمراهیاش وانهاده است، به راه آورید؟ و حال آنکه هر که را خدا در گمراهیاش وا نهد، هرگز راهی برای [هدایت] او نخواهی یافت. (نساء: 88)
آرى، منافقان در پستترین درجات دوزخند و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت. (نساء: 145)
اصرار در گناه و ستمکارى:
و آنها را از آن روز قریب [الوقوع] بترسان، آنگاه که جانها به گلو میرسد، درحالیکه اندوه خود را فرو میخورند. برای ستمگران نه یاری است و نه شفاعتگری که مورد اطاعت باشد. (غافر: 18)
گویند: از نمازگزاران نبودیم و بینوایان را غذا نمیدادیم. با بیهودهگان صحبت بیهوده میکردیم و روز جزا را دروغ میشمردیم تا مرگ ما فرا رسید و شفاعت شفاعتگران آنها را سود نبخشید. (مدثر: 43 48)
و کسانی که در آتشند، به نگهبانان دوزخ میگویند: پروردگارتان را بخوانید تا یک روز این عذاب را به ما تخفیف دهد ...؛ [همان] روزی که ستمگران را پوزشطلبیشان سود نمیدهد و برای آنان لعنت و بدفرجامی آن سراست. (غافر: 49 و 52)
6. بهشت و دوزخ در قرآن
الف) ویژگیهای بهشت
جاودانگى: (بقره: 82 ؛ آل عمران: 198؛ نساء: 57 و 122؛ توبه: 72، 89 و 100؛ کهف: 108؛ فرقان: 15 و 76 ؛ لقمان: 9 ؛ فتح: 5 و ق: 34).
تنوع و فراوانی نعمت: (بقره: 25 و 35 ؛ اعراف: 19؛ مریم: 62 و طه: 118).
خرمی و شادابى: (بقره: 25؛ آل عمران: 15، 136 و 195؛ نساء: 13، 57 و 122؛ مائده: 12، 85 و 119؛ اعراف: 43؛ توبه: 72، 89 و 100؛ یونس: 9؛ رعد: 35؛ ابراهیم: 23؛ حجر: 45؛ نحل 31؛ حج: 14؛ عنکبوت: 58؛ زمر: 20؛ محمد: 12 و 15؛ فتح: 5 و 17؛ قمر: 54؛ حدید: 12؛ مجادله: 22؛ صف: 12؛ طلاق: 11؛ بروج: 11 و بینه: 8).
امنیت و آسایش: (اعراف: 48؛ حجر: 46 48؛ طه: 119؛ سباء: 37؛ فاطر: 35 و 36؛ یس: 55 58؛ زخرف: 68؛ مریم: 62؛ واقعه: 25 و نباء: 35).
صفا و صمیمیت: (اعراف: 43 و حجر: 47).
عافیت و سلامتى: (انعام: 127 و یونس: 25).
ب) ملاکهای بهشتی شدن
تقوا: (آل عمران: 133 و 198؛ مائده: 65؛ نحل: 30 و 31 و 32؛ مریم: 63؛ فرقان: 15؛ شعراء: 90؛ ص: 49؛ زخرف: 67 70؛ دخان: 51؛ ق: 31؛ طور: 17؛ مرسلات: 41؛ نباء: 31 و نازعات: 40 و 41).
جهاد و پایمردى: (آل عمران: 142؛ توبه: 88 و 89؛ حج: 58؛عنکبوت: 58 و 59؛ فصلت: 30؛ احقاف: 13 و 14 و صف: 10 13).
صبر: (آل عمران: 142؛ رعد: 22 و 23؛ فرقان: 75 و 76؛ عنکبوت: 58 و 59 و انسان: 12).
صداقت: (مائده: 119 و نساء: 69).
ایمان و عمل صالح: (نساء: 57 و 122؛ مائده: 65؛ اعراف: 42؛ هود: 23؛ ابراهیم: 23؛ کهف: 30، 31 و 107؛ مریم: 60 و 61؛ حج: 14، 23 و 56؛ عنکبوت: 58؛ لقمان: 8؛ سجده: 19؛ غافر: 40؛ محمد: 12؛ تغابن: 9؛ طلاق: 11؛ بروج: 11و بینه: 7 و 8).
شهید و شهادت: (حج: 58 و 59؛ توبه: 111؛ محمد: 4 6 و آل عمران: 169، 170 و 195).
هجرت و تحمل شکنجه در راه خدا: (آل عمران: 195؛ توبه: 20 22 و حج: 58 و 59).
حقپذیرى: (مائده: 82 85 و حاقه: 17 24).
خداترسی و سلامتِ دل: (ق: 31 35؛ انفال: 2 و 4؛ رعد: 21 و 23؛ رحمان: 46؛ نازعات: 40 و 41؛ بینه: 7 و 8).
نیکوکارى: (شورا: 22 و 23؛ ذاریات: 15 و 16؛ یونس: 26؛ نحل: 30 و 31؛ آلعمران: 133 و 134؛ مائده: 85؛ نجم: 31 و مرسلات: 41 و 44).
تهجد و تواضع: (ذاریات: 15 18 و فرقان: 64، 75 و 76).
ج) زیباییها و لذتهای بهشتى: (رعد: 35؛ حجر: 45؛ کهف: 31؛ حج: 23؛ فاطر: 33؛ صافات: 40 50؛ ص: 49 54؛ زخرف: 70 73؛ دخان: 51 57؛ محمد: 15؛ طور: 17 49؛ الرحمان: 46 77؛ واقعه: 15 40؛ انسان: 13 22؛ نباء: 31 36 و غاشیه: 10 16).
د) چهره بهشتیان: (یونس: 26؛ قیامت: 22 و 23؛ مطففین: 24 و غاشیه: 8).
ه) گفتوگوی بهشتیان با خود و دوزخیان: (صافات: 50 61؛ طور: 25 28؛ اعراف: 44 و مدثر: 39 47).
و) دوزخ
زندگی دوزخیان، برزخی میان مرگ و زندگى: (نباء: 24 26).
شکنجه سخت و اقامت طولانى، از ویژگیهای دوزخ: (حج: 9 و 22؛ ملک: 7؛ انسان: 4 و فجر: 24 و 25).
دوزخ، اقامتگاه بدترینها: (مریم: 68 و 72 و بینه: 6).
درها و دربان دوزخ و گفتوگوی دربانان با دوزخیان: (ملک: 8 11).
رهایی از دوزخ، کامیابی حقیقی انسان: (آل عمران: 185؛ انعام: 15 و 16؛ مؤمنون: 111؛ صافات: 60 و 61؛ دخان: 56 و 57 و طور: 18).
خوردنیها و نوشیدنیهای دوزخیان: (یونس: 4؛ صافات: 62 68؛ دخان: 43 50؛ واقعه: 51 56؛ حاقه: 35 37؛ مزمل: 13 و غاشیه: 5 7).
لباس اهل دوزخ: (ابراهیم: 50).
ز) زمینههای سقوط در دوزخ:
شرک، کفر، استکبار و دروغانگاری پیام حق: (بقره: 38 و 39؛ آل عمران: 196 و 197؛ مائده: 10 و 86؛ اعراف: 36، 40 و 41؛ انفال: 12 14؛ توبه: 113؛ حج: 19-22؛ احزاب: 64 و 65؛ فاطر: 36 و 37؛ زمر: 32؛ غافر: 6؛ طور: 11 16؛ واقعه: 92 94؛ حدید: 19؛ ملک: 6 و 7 و انشقاق: 20 25).
سلطهگری و انتقادناپذیری ستمکاران: (بقره: 204 207؛ ابراهیم: 13 20؛ حجر: 28 44؛ نحل: 22 29؛ انبیاء: 29 و ص: 71 85).
رفاهزدگی و حرام خواری (بقره: 174 176؛ توبه: 34 و 35؛ اسراء: 18 21؛ غافر: 70 76 و نازعات: 37 39).
طغیان و حقستیزى: (انفال: 36 40؛ حج: 51؛ جاثیه: 33 37؛ ق: 24 28؛ مزمل: 10 13 و بروج: 1 10).
پیامبرکشی و عدالتستیزی: (آل عمران: 21 و 22).
شرک و سلطهپذیری و آلودگیهای ناشی از آن: (نساء: 97، 98 و 116 121؛ توبه: 31؛ ابراهیم: 21 و 22؛ اسراء: 22 29؛ کهف: 102 105؛ طه: 72 75؛ انبیاء: 97 100؛ شعراء: 91 104 و احزاب: 66 68).
فرمانبری اهریمن و نافرمانی از خدا و پیامبر: (نساء: 13 و 14؛ اعراف:16-18؛ احزاب: 66؛ فاطر: 6 8؛ یس: 60 67؛ مجادله: 8 10 و تحریم: 9).
خیانت: (آل عمران: 161 163).
خودمحوری و خودستایى: (نساء: 49 56 و حج: 3 و 4).
حقگریزى: (آل عمران: 19 و 20 23 25 و رعد: 18).
قتل عمد: (نساء: 93 و مائده: 27 29).
سازشکاری و نفاق: (نساء: 138 146).
کفر و تکاملستیزى: (نساء: 167 169).
نفاق: (توبه: 110؛ فتح: 6 و 11 13).
پیمانشکنى: (رعد: 25).
بیخردى، غفلت و ناآگاهى: (اعراف: 172؛ انفال: 22 و 23 و کهف: 100 و 101).
مسخره کردن آیات الهی و مؤمنان: (رعد: 32؛ کهف: 106 و مؤمنون: 105 111).
فساد اجتماعى، سیاسی و فرهنگى: (اسراء: 4 17 و قمر: 47 و 48).
وابستگی مادی و نومیدی از دیدار حق: (یونس: 7 و 8؛ کهف: 103 106 و سجده: 10 14).
ایمان نداشتن به معاد و زندانی بودن در حجاب طبیعت: (واقعه: 46 48؛ نباء: 27 30 و مطففین: 11 17).
فسق و انحراف: (سجده: 20 22 و حاقه: 25 33).
7. رجعت
الف) مفهوم و تاریخ رجعت
واژه رجعت، مصدر از ماده رجوع و به معنای «بازگشت» است.[68] مفهوم رجعت با توجه به مضمون روایتها این است که ائمه(ع) به همراه مؤمنان خالص در دین و مشرکان خالص در شرک و سردمداران شرک، پیش از قیامت زنده خواهند شد و دنیایی نو آغاز خواهد شد. رجعت، از اصول اعتقادی شیعه و نمونه و شاهدی مناسب برای اثبات معاد است.
زمان رجعت، آخرالزمان و پس از ظهور حضرت حجت(عج) است و به ترتیب تاریخ، به این شکل خواهد بود که پس از رویدادهایی چون ظهور سفیانی و دجّال و...، امام زمان(عج) ظهور و حکومت میکند و پس از آن رجعت به وقوع میپیوندد؛ یعنی ائمه(ع) میآیند و جهان جدیدی را پایهگذاری میکنند. بنابراین، ترتیب زمانی این وقایع به این شکل است: آخرالزمان؛ ظهور امام زمان(عج)؛ رجعت و قیامت.[69]
ب) جایگاه رجعت در باورهای شیعه
اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت به دنیا، پیش از قیامت، از باورهای اصلی شیعه است. امام صادق(ع) میفرماید: «از ما نیست کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد.»[70] آن حضرت در حدیثی دیگر اعتقاد به رجعت را از شرایط ایمان میشمارد و میفرماید: «هرکه به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و یکی از آن هفت چیز رجعت است.»[71] این سخن به این معناست که ایمان کامل زمانی حاصل میشود که انسان افزون بر اعتقاد به توحید و معاد، به رجعت نیز اعتقاد داشته باشد. بنابراین، بر هر شیعهای اعتقاد به رجعت ضروری است و از سوی دیگر، این امید را در دل او زنده نگه میدارد که اگر پیش از ظهور منجی عالم، حضرت مهدی(عج) از دنیا رود، خداوند وی را برای نصرت دین خویش و درک لقای آن حضرت به دنیا بازمیگرداند.
در دیدگاه شیعه رجعت، جنبه عمومی و همگانی ندارد و فقط به مؤمنان خالص و کافران ستمگر اختصاص دارد، چنانکه امام صادق(ع) میفرماید: «رجعت، امری همگانی نیست، بلکه امری اختصاصی است و تنها کسانی رجعت میکنند که به ایمان خالص یا شرک خالص رسیده باشند».[72]
در حقیقت،بازگشت دوباره این دو گروه به دنیا به منظور تکمیل یک حلقه تکاملی برای گروه اول و رسیدن به پستترین درجه انحطاط، برای گروه دوم است. از آنجا که مؤمنان راستین در مسیر تکامل معنوی با موانعی در زندگی روبهرو بودهاند، تکامل آنان ناتمام مانده است؛ چرا که در پرتو دولت کریمه و عدالت زندگی نکردهاند. بنابراین، حکمت الهی اقتضا میکند با رجعت به دنیا، آخرین مسیر تکامل خویش را طی کنند.
در مقابل، جباران و منافقان و ستمگران که از هیچ جنایتی بر بشر فروگذار نکردهاند، به دنیا باز میگردند تا به بخشی از مجازاتهای خویش برسند. در نتیجه، بازگشت این دو گروه به جهان پس از مرگ، نشانهای از عظمت الهی است.[73]
ج) تفاوت رجعت و معاد
رجعت و معاد در این مسئله که مؤمنان و کافران هر یک به پاداش و سزاى عمل خویش میرسند، مشترک است، با این حال، تفاوتهایی میان آن دو وجود دارد که عبارتند از:
یک رجعت به این جهان مادی، با همه مشخصات و عوارض محقق میگردد و مردمان به همان شکل و صورتی که از دنیا رفته بودند، به دنیا باز میگردند، ولى معاد در جهان دیگر اتفاق میافتد، در جهانی که از عوارض مادی خبری نیست.
دو در معاد، همه خلایق برای حسابرسی محشور میشوند، درحالیکه رجعت، به کافران و مؤمنان خالص اختصاص دارد.
سه بازگشتکنندگان به دنیا، در زمان رجعت دوباره خواهند مرد یا کشته خواهند شد، ولى در معاد، پس از زندهشدن دیگر مرگی نخواهد بود؛ زیرا آنجا سرای ابدی است.[74]
د) ملاک رجعتکنندگان
در برخی روایتها بهطور کلی معیار و ملاک رجعتکنندگان، ایمان خالص و شرک محض برشمرده شده و در پارهای از روایتها بهطور مشخص و تفصیلى، معیار و ملاک آنانکه به دنیا برمیگردند، بیان شده است. از مجموع این روایتها برمیآید، افراد زیر جزو رجعتکنندگان هستند:
پیامبران
در برخی از روایتها بهطور ویژه از برخی پیامبران بهعنوان رجعتکنندگان نام برده شده است، از جمله:حضرت عیسى، حضرت اسماعیل و حضرت خضر(ع) و پیامبر گرامی اسلام(ص). امام صادق(ع) نیز در اینباره میفرماید: «خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت، جز آنکه همه آنان را به دنیا باز میگرداند تا در رکاب امیرمؤمنان، علیبنابیطالب(ع) بجنگند».[75]
ائمه اطهار(ع)
روایتهایی که ملاک رجعتکنندگان را ایمان محض عنوان کردهاند، به یقین ائمه(ع) را شامل میشوند، ولى غیر از این روایتها، در برخی دعاها نیز رجعت آنان بهطور صریح بیان شده است، برای مثال در زیارت جامعه کبیره میخوانیم:
مُعْتَرِفٌ بِکُمْمُؤمِنٌ بایابِکُم مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ مُنْتظِرٌ لِامْرِکُمْ وَ مُرْتَقِبٌ لِدولَتِکُم.[76]
من به شما اعتراف میکنم و به بازگشت شما ایمان دارم و رجعت شما را تصدیق میکنم و منتظر امر شما و چشم به راه دولت شمایم.
اصحاب پیامبران
در برخی روایتها از اصحاب پیامبر اسلام و برخی پیروان پیامبران دیگر، بهعنوان رجعتکنندگان یاد شده است. براساس این روایتها، سلمان، مقداد، ابوذر، مالکاشتر، مؤمن آل فرعون و اصحاب کهف از رجعتکنندگان هستند.[77]
مؤمنان راستین در همه زمانها
ه) رجعت و رسانه
یکی از سوژههای سینمای هالیوود که امروزه بهعنوان فاکتوری مناسب برای جذب مخاطب و عاملی درآمدزا برای اربابان رسانههای تصویری مطرح است و از این راه، هدفهای پیدا و پنهان مذهبی و سیاسی دنبال میشود،مسئله رجعت است که در شخصیتهای انسانی و حیوانی جلوه میکند.
بازگشت دایناسورها از اعماق غارها و دل دریاها در فیلمهای «گودزیلا»، بازگشت اهریمن و شیاطین در فیلم «ارباب حلقهها»، بازگشت موجودات فرازمینی و انساننماها در فیلم «جنگ ستارگان»و «بیگانه» از آن جمله است. در همه این فیلمها نیروهای اهریمنی با آمدن از مکانی دیگر درصدد نابودی بشر برآمدهاند که نمیتوان آنها را با مقوله «رجعت»بیارتباط دانست.
غرب براساس بینش انسانمدارانه و مطلق کردن قدرت انسان با نادیده گرفتن خدا، دینو آموزههای دینى، منجیان بشر را از میان خود انسانها انتخاب کرده است و همواره از کسانی که از اعماق تاریخ بیرون آمدهاند، به صورت نیروهای اهریمنی یاد میکند. این نیروها درصدد بر هم زدن مدینه فاضله لیبرال دمکراسی هستند و در مقابل آنها، همواره منجیان از سرزمین امریکا برمیخیزند.
رویکرد هالیوود در دو دهه اخیر و برخاستن شیطان و اجنه و نیروهای اهریمنی از دل سرزمینهای شرقی بهویژه خاورمیانه (مانند فیلم جنگیر)از دیگر مواردی است که در سیاستهای سینمای غرب جا دارد. با قدرتیابی صهیونیزم مسیحی و حاکمیت نومحافظهکاران بر کاخ سفید و طرح هجوم به سرزمینهای اسلامی پیش از رجعت حضرت مسیح(ع) در فلسطین، مقوله رجعت از یک بحث درآمدزا و گیشهپسند فراتر رفته است. بنابراین، شناخت درست از رجعت و تبیین آن برای نسل کنونی میتواند نسل جوان امروز را از آسیبهاییکه این فیلمها به باورهای آنان وارد می کند، در امان دارد.
8 . تناسخ
از جمله مباحثی که به دنبال بحث رجعت یا اعتقاد به معاد مطرح میشود، بحث تناسخ یا انتقال روح از یک کالبد به کالبد دیگر در همین دنیا است که در این قسمت، به همین مناسبت به موضوع تناسخ میپردازیم:
تناسخ، از آرای به جا مانده از حکمای مشرق زمین است و زیربنای عقیده آیینهایی مانند بودایی و برهمنی را تشکیل میدهد. دانشمندان و مورخان بر این باورند که زادگاه اصلی این عقیده، دو کشور هند و چین بوده است.[78] معتقدان به تناسخ، در عین اعتقاد به موضوع پاداش و کیفر، معاد و رستاخیز انسان و جهان را انکار میکنند و معتقدند: انسان، میوه اعمال تلخ و شیرین خود را در همین جهان میچشد؛ زیرا اگر وی فردی نیکوکار باشد، روح او در جسم انسانی خوشبخت که غرق در عزت و نعمت است یا بدن حیوانی سودمند مانند گوسفند و گاو حلول میکند، درحالیکه اگر آدم شرور و بدکاری باشد، روح او به جسم انسانی بدبخت و تیرهروز مانند فردی معلول، بیمار و تنگدست یا حیوان پست و موذی مانند خوک و موش تعلق میگیرد و پاداش و کیفر خود را در این جهان میبیند. جهان جانداران از نظر این گروه، جهان توالی نفس است؛ یعنی روحها پیوسته از بدنی جدا میشود و از طریق توالد و تناسل به بدنهای دیگر اعم از انسان و حیوان تعلق میگیرد.
الف انگیزههای گرایش به تناسخ
از مراجعه به کتابهای اعتقادی و تاریخی موافقان و مخالفان تناسخ درمییابیم که منشأ اعتقاد پیروان ادیان باستان به تناسخ، چند چیز بوده است که عبارتند از:
یک انکار معاد و عالم پس از مرگ
یکی از علل اعتقاد به تناسخ، اعتقاد نداشتن به جهان آخرت و حتی محال دانستن آن است، ولى ازآنجاکه عدالت و پاداش نیکان و کیفر بدکاران یکی از دلایل قاطع و خدشهناپذیر عقلی در اثبات جهان آخرت و عالم قیامت است، قائلان به تناسخ معتقدند روح نیکوکاران در همین جهان، دوباره به بدن دیگری باز میگردد که از بدن قبلیاش خوشبختتر، فاضلتر و کاملتر است و اینچنین پاداش اعمال نیک و گذشته خود را میبیند، چنانکه روح گنهکاران برای تکامل و پاکیزگی به پیکرهایی که در رنج و زحمت یا ناقصالخلقه هستند، باز میگردد و بدین ترتیب کیفر کردار خود را خواهند دید.
دو توجیهی برای بیماران و معلولان
معتقدان به تناسخ میگویند ارواح بیماران یا افراد معلول، متعلق به افراد بدکار و گنهکار است که برای کیفر اعمالشان به این بدنها وارد میشوند و دوباره به جهان بازمیگردند تا رنج و کیفر عقوبت خطاهای زندگی قبلیشان را ببینند.
سه علل و انگیزههای روانى
تناسخ، از همان زمانهای دور در میان انسانها بهویژه در هند و چین، بهعنوان یک عامل تسکیندهنده مطرح بوده است. هرگاه انسانها دچار شکست و ناکامی میشدند، با پناه بردن به تخیلات و عقاید انحرافى، خود را قانع میکردند و به امید بازگشت به زندگی جدید در این جهان، افکار پریشان خود را تسکین میدادند. گاه نیز افراد برای توجیه اعمال خشونتآمیز و انتقامجویانه خود به این اعتقاد روی میآوردند.
چهار خلط میان دو بحث معاد و تناسخ
اعتقاد به بازگشت روح به بدن در رستاخیز، سبب شده است عدهای تصور کنند مراد از بازگشت، رجوع به دنیاست، حال آنکه روح در عالم آخرت به بدن باز میگردد، ولى فرض تناسخ بر آن است که روح در همین دنیا به بدن دیگری باز میگردد. براساس نصوص قرآن و روایتها، روح انسانها در قیامت متناسب با اعمالی که در دنیا داشتهاند، به بدن تعلق خواهد گرفت.[79]
ب) علت بطلان نسخ
یکی از دلایل بطلان تناسخ، لزوم تبدیل فعلیت به قوه و باطل بودن این امر است. انسان که به صورت یک سلول در رحم مادر قرار میگیرد،فاقد هر نوع کمال و فعلیت است و تنها قابلیت وی آن است که جسمی است که شایستگی تکثیر و تولىد دارد. این جسم به مرور در مسیر انسان شدن قرار میگیرد و سرانجام، روزی به صورت انسانی دارای روح و نفس انسانی بسیار ضعیف، دیده به جهان میگشاید. سپس از نظر جسم و روان تکامل پیدا میکند، به صورت یک انسان کامل درمیآید، متفکر و اندیشمند میشود و در سنین خاصی علوم، معارف و قوانینی را پایهگذاری میکند.
نکته مهم این است که هر مرحلهای از تکامل روح، با مرحله خاصی از تکامل جسم تناسب دارد. برای مثال، روح تکاملیافته انسانهای سی ساله با بدن جنین یا کودک متناسب نیست، افزون بر اینکه نقش بدن نسبت به روح، همان نقش ابزار و ادوات است و روح از طریق اعضای بدن، آگاهیهایی را از خارج کسب میکند و بر تکامل خود میافزاید و در هر مرحله از مراحل، روح برای تکامل خود ابزار و بدن ویژهای لازم دارد. از این بیان روشن میشود که بازگشت روح به این جهان از طریق جنین، خواه جنین انسان باشد یا جنین حیوان یا سلول نباتى، سبب میشود روح، بسیاری از کمالات خود را از دست بدهد تا متناسب با جسم جنین و نوزاد گردد؛ زیرا همانطور که گفته شد، سلول انسانی و جنین مادری و کودک شیرخوار، هر یک روحی متناسب با جسم خود میخواهند و هرگز روح بزرگ فردی شصتساله نمیتواند با جنین و جسمهای غیرمتکامل همگام گردد.
اگر قرار باشد ارواح افراد بزرگ بار دیگر به شکل نطفه به این جهان باز گردند، باید چنان کوچک و دور از کمال شوند که بتوانند با سلول و جنین متحد شوند و البته این کار، بیهوده است و ساحت خداوند حکیم از این کار مبراست. حال این پرسش مطرح میشود که هدف از این بازگردانیدن چیست؟ آیا هدف این است که انسان، پاداش اعمال نیک و کیفر کارهای بد خود را ببیند؟ در این صورت برای رسیدن به این هدف باید به معاد و زندگی در جهان آخرت اعتقاد داشت و اگر هدف کسب کمال است، دیگر لزومی ندارد کمالات او را سلب کنیم و سپس او را دوباره در مسیر کمال قرار دهیم.
این کاری بسیار بیهوده است که انسان آگاه و بیداری که روح و روان او آیینه قوانین و اسرار آفرینش است، چنان کوچک شود که چیزی نفهمد، سپس از نو به صورت علقه و مضغه درآید و بهتدریج به همان حالت نخستین برسد. چنین بازگشتی را «بازگشت فعلیت به قوه»میگویند که از ساحت خداوند حکیم به دور است.
افزون بر آنچه گفته شد، اگر ادعای تناسخیان را بپذیریم، پرسشهای بسیاری در این زمینه مطرح میشود، از جمله اینکه آیا تعداد نفوس با تعداد ابدان مساوی است؟ در سالهای قحطى، جنگ و شیوع بیماریهای کشنده این تعداد و انطباق چگونه حفظ میشود؟ اگر برای حیوانات نیز مانند انسان نفس و جسم قائل شویم، اگر بر اثر خشکسالی میلیونها حیوان بمیرند،تکلیف این موازنه چه خواهد بود؟ مرز میان حیوانات تناسخپذیر و تناسخناپذیر یا صاحب نفس و جسم و غیر آن کجا و در چه چیزی است؟
بر فرض پذیرش تناسخ، آیا هنگام حلول نفس در بدن جدید، آثار و اعمال زندگی پیشین مانند حرص، شک، طمع و مانند آن محو میشود یا باقی میماند؟ کدام دستگاه رسیدگى، پس از مرگ، اعمال و رفتار ناروای فلان روح را میسنجد و کیفری مناسب با آن در بدن آینده برای وی تعیین میکند؟ آیا مسئله کیفر و پاداش درباره حیوانات نیز صادق است؟ و صدها پرسش دیگر از این قبیل مطرح است.
این نظریه پیآمدهای دیگری نیز دارد که ایجاد روحیه ناامیدی و رواج تفکر بدبینی، از آن جمله است. همچنین قدرتطلبان با استفاده از این نظریه، عزت، شوکت و قدرت خود را معلول نیک بودنشان و بدبختی و فلاکت رعایا و توده مردم و بیچارگان را نتیجه اعمال ناپسند زندگی قبلی آنان معرفی میکنند. در ادله نقلی به ویژه در روایات معصومین(ع) نیز به شدت این نظریه باطل شده است و حتی معتقد به آن را کافر به خدا و بهشت و دوزخ و اصول اساسی دین دانستهاند.[80]
ج) تناسخ و رسانه
رسانههای تصویری جهان با هدف منحرف ساختن فطرت خداباور انسانها و جلوگیری از رشد روزافزون اسلام در جهان، به ترویج و تبلیغ مکاتب درونگرا و انزواگر چون مکاتب بودایی میپردازند. ساختن فیلمهای سینمایی چون بودای کوچک و دهها فیلم دیگر که در آن با پرداختن به ریاضتهای خاص، روح انسان در انسانی و حیوانی برتر حلول میکند، در حقیقت واکنشی در برابر رویکرد انسان غربی به سمت معنویت و کانالیزه کردن و به انحراف کشاندن این بیداری فطرت در مسیر کاذب آن است. امروزه چه در رسانههای تصویری و چه نوشتاری کم نیستند فیلمها و کتابهایی که «تناسخ» را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تبلیغ و ترویج میکنند که این عمل آسیبی جدی به معادباوری بهشمار میرود. شناخت درست برنامهسازان از تناسخ، میتواند مسئولان عرصه ترویج فرهنگ اسلامی را در برابر این آسیبها ایمن سازد.
پی نوشت ها:
[1]. سیدحسین شیخالاسلامى، گفتار امیرالمؤمنین علی(ع)، همراه با ترجمه فارسی هدایة العلم و غررالحکم، قم، انصاریان، 1377، ج 1، ص 1438.
[2]. محمدحسین طباطبایى، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1391 ه . ق (1972 م)، ج15، صص 20 و 21.
[3]. همان، ج 17، ص 269.
[4]. نک:مؤمنون:، 46 و 100.
[5]. نک: بقره: 154؛ آل عمران:169.
[6]. امیر دیوانى، حیات جاودانه، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، 1376، ص 51.
[7]. مبانی اعتقادات در اسلام، ص 127.
[8]. مورس ملوین، ادراکات لحظات نزدیک به مرگ و تحولات روحی آن، ترجمه: رضا جمالیان، تهران، اطلاعات، 1375، صص 119 123.
[9]. غلامحسین گرامى، انسان در اسلام، دفتر نشر معارف، 1384، چ 2، صص 75 و 76.
[10]. همان،ص 76.
[11]. نک: مرتضی مطهرى، آزادی معنوى، تهران، صدرا، چ 21،ص 115.
[12]. مبانی اعتقادات در اسلام، ص 126.
[13]. خدا و معاد، ص 81 .
[14]. همان، صص 85 و 86 .
[15]. همان، خطبه 182، ص 191.
[16]. بحارالانوار، ج 6، ص 153.
[17]. لغتنامه دهخدا، ج 3، ص 4569.
[18]. علیاکبر قرشی بنابى، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1352، ص 181.
[19]. همان.
[20]. نک: غافر: 45 و 46.
[21]. ابوعلی فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ترجمه: علی کرمى، تهران،1378، ذیل آیه شریفه.
[22]. محمدرضا کاشفى، فرجامشناسى، قم، نهاد نمایندگی مقام رهبری در دانشگاهها، نشر معروف، 1385، صص 61 و 62.
[23]. همان، صص 69 و 70.
[24]. نک: عبدالله جوادی آملى، معاد در قرآن، قم، نشر اسراء، 1380، صص 277 281.
[25]. نک:انشقاق:؛ الرحمن:3؛ حاقه:16؛ فرقان:25؛ انفطار:1؛ مزمل:18؛ نبأ:19؛ مرسلات:9؛ انبیاء:104؛ زمر:67؛ ابراهیم: 48؛ طور:9؛ معارج:8 و تکویر: 11.
[26]. نک:زلزال: 11.
[27]. نک: کهف: 47؛ ابراهیم:48؛ ق: 44؛ فجر:21 و واقعه:4.
[28]. نک: تکویر:1 و قیامت: 9.
[29]. نک: فصلت: 12.
[30]. نک:انعام:97.
[31]. نک: انفطار: 2.
[32]. نک: انفطار: 3؛ طور: 6 و تکویر: 6.
[33]. نک:مرسلات: 10.
[34]. نک: مزمل: 14.
[35]. نک:همان.
[36] . نک:قارعه: 5.
[37]. نک: واقعه: 6.
[38]. نک: نبأ: 20.
[39]. احمد حبیبان، تصویری از بهشت و جهنم، چاپ و نشر بینالملل سازمان تبلیغات اسلامى، پاییز 1379، چ، صص 137 و 138.
[40]. ذرایر: جمع ذرّه.
[41]. بحارالانوار، ج 7، ص 120.
[42]. همان.
[43]. همان، ص 100.
[44]. همان، ص 101.
[45]. همان،ص 97.
[46]. همان، ص 101.
[47]. همان، ص 111.
[48]. همان.
[49]. همان، ح 1، 11، 31 و 32.
[50]. همان، ص 249.
[51]. در روایت آمده است منظور از امت وسط، ائمه(ع) هستند.
[52]. صحیفه سجادیه، دعای 6.
[53]. نک: نساء: 168 و 169؛ صافات: 22 و 25 و مریم: 67 و 72.
[54]. محمدحسین طباطبایى، حیات پس از مرگ، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1377، چ10، صص 71 و 72.
[55]. علی بن جمعة العروسی الحویزى، نورالثقلین، بیروت، مؤسسه التاریخ العربى، 1422 ه. ق2001 م،ج 3، ص353.
[56]. بحارالانوار، ج 39، ص 103.
[57]. حسین مظاهرى، معاد در قرآن، شفق، 1364، صص 190 و 191.
[58]. بحارالانوار، ج 39، ص 202.
[59]. نک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، انتشارات مؤسسه سیدالشهدا، 1369، ج 9، صص 464 627.
[60]. نک: معارج: 19 35.
[61]. احمد و قاسم میرخلفزاده، قصص الله یا داستانهایی از خدا، قم، انتشارات مهدی یار، 1379، ج 8، صص45و46.
[62]. لغتنامه دهخدا، ج 9، 14327.
[63]. سید حسن طاهری خرمآبادى، شفاعت، قم، بوستان کتاب، 1385، صص 149 158 (با تلخیص).
[64]. بحارالانوار، ج 69، ص 209.
[65]. شفاعت، ص 157.
[66]. همان، ص 158.
[67]. همان، صص 250 و 251.
[68]. ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر ادبالحوزه، 1405 ه . ق (1363 ه . ش)، ج 8، ص 114.
[69]. سید مجتبی حسینى، بازگشت، نشر نیستان، 1381، چ 1، صص 15و 18.
[70]. بحارالانوار، ج 53، صص 92 و 121.
[71]. همان.
[72]. سید هاشم البحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ه . ق 1999م، ج 2، ص 408.
[73]. تفسیر نمونه، ج 15، ص 560 .
[74]. محمدرضا ضمیرى، رجعت، نشر موعود، 1378، چ1، صص 23 و 24.
[75]. بحارالانوار، ج 53، ص 41.
[76]. مفاتیحالجنان، زیارت جامعه کبیره.
[77]. رجعت، ص 77.
[78]. حمید رضانیا، مکتب بازگشت، قم، بضعةالرسول، 1381، چ 1، ص 16.
[79]. نک: همان، صص 44 48.
[80]. همان، صص 96 و 97.