وضع عمومي ايران مقارن ظهور اسلام

(زمان خواندن: 13 - 25 دقیقه)

براي بدست آوردن ارزش نهضتي که پيامبر اسلام(ص) بنيانگذار آن بود، لازم است و لو در حد اجمال با اوضاع دو محيط آشنا شويم:


1- محيطي که اسلام در آنجا پيدا شد و رشد و نمو کرد.
2- محيط بيرون از جهان اسلام.
در رابطه با محيط دوم، تاريخ ايران و روم را به عنوان درخشانترين نقاط آنروز عالم به ما معرفي مي کند و ما در اين قسمت پيرامون ايران به بحث مي پردازيم و بحث راجع به اوضاع روم و شبه جزيره عربستان را در عناوين ديگر پي مي گيريم
ظهور اسلام و بعثت پيامبر اکرم «ص »،(611 ميلادي)،با دوران پادشاهي خسرو پرويز(628-590 م)مصادف بود و در زمان خسرو پرويز،پيامبر اسلام «ص »از مکه به مدينه هجرت فرمود(روز آدينه 16 ژوئيه 622)و اين واقعه،مبدء تاريخ مسلمانان گرديد.
در اين ايام،دو دولت بزرگ و نيرومند(روم شرقي و ايران ساساني)،بر قسمت اعظم دنياي متمدن آن روز حکمراني داشتند.از دير باز براي تسلط و حکمراني جهان،با يکديگر در جنگ و ستيز بودند. (1)
جنگهاي ممتد ايرانيان با روميان،از دوران سلطنت انوشيروان(589-531 م)آغاز شد، و تا زمان خسرو پرويز ادامه داشت و مدت بيست و چهار سال به طول انجاميد.
خسارات سنگين و مخارج هنگفتي که ايران و روم،در اين جنگها متحمل شده بودند،هر دو دولت را از کار انداخت،و جز شبحي از اين دو قدرت نيرومند باقي نمانده بود.
براي اينکه اوضاع ايران را از جهات مختلف بخوبي مورد بررسي قرار دهيم،لازم است وضع حکومتها را از پايان سلطنت انوشيروان،تا آغاز ورود مسلمانان به اختصار مورد مطالعه قرار دهيم:
تجمل پرستي در دوران ساسانيان
پادشاهان ساساني،عموما تجمل پرست و پرتشريفات بودند.دربار پرطمطراق ساساني و زرق و برق آن،چشمها را خيره مي ساخت.
در عهد ساسانيان،ايرانيان پرچمي داشتند به نام «درفش کاوياني »،که معمولا در ميدان جنگ برافراشته مي شد و يا در جشنهاي پرتشريفات ساسانيان،بر فراز کاخ آنها نصب مي گرديد،و اين پرچم با جواهرات بسيار گرانبها تزيين شده بود.به قول يکي از نويسندگان:«جواهرات و اشياء گرانبهاي اين پرچم بي همتا را به 1200000 درهم يا(30000 پوند)تخمين کرده اند» (2).
در کاخهاي افسانه اي ساسانيان،از بس جواهرات و اشياء نفيس و قيمتي،و نقشه ها و تصويرهاي حيرت انگيز فراهم گرديده بود که ديده بينندگان را خيره مي کرد.اگر بخواهيم غرائب و عجائب اين کاخها را بدانيم،کافي است فقط نظر خود را به يک قالي سپيد و بزرگي بياندازيم که در تالار يکي از کاخها انداخته بودند،به نام «بهارستان کسري ».«اين قالي را زمامداران ساساني،براي اين تهيه کرده بودند که موقع عيش و عشرت سر حال باشند و هميشه مناظر زيبا و فرح انگيز فصل را تماشا کنند» (3).
به طوري که مي نويسند:«اين قالي،داراي يکصد و پنجاه ذراع طول،و هفتاد ذراع عرض،و تمام تار و پود آن زربفت و جواهر نشان بود». (4)
در ميان پادشاهان ساساني،خسروپرويز بيش از همه به تجملات علاقمند بود.شمار زنان و کنيزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراي او به چندين هزار تن بالغ مي شد.
حمزه اصفهاني،در کتاب «سني ملوک الارض »،تجملات خسرو پرويز رابدينگونه شرح داده است:
«خسرو پرويز سه هزار زن داشت،و دوازده هزار کنيزک ساز زن و بازيگر،و شش هزار مرد پاسبان او بودند،8500 اسب مخصوص سواري او بود،960 فيل،12000 استر مخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت » (5).
سپس «طبري »اضافه مي کند:«اين پادشاه بيش از هر کس به جواهرات و ظروف و اواني گرانبها و امثال آن علاقه داشت » (6).
وضع اجتماعي ايران
وضع اجتماعي ايران در زمان ساسانيان،به هيچ وجه بهتر از وضع سياست و دربار نبود.حکومت طبقاتي که از دير زمان در ايران وجود داشت،در عهد ساسانيان به شديدترين وجهي درآمده بود.
طبقات اشراف و روحانيان،کاملا از طبقه هاي ديگر ممتاز بودند.تمامي پستها و شغلهاي حساس اجتماعي مخصوص آنان بود.پيشه وران و دهقانان از تمام مزاياي حقوقي اجتماعي محروم بودند.به جز پرداخت ماليات و شرکت در جنگها وظيفه ديگري نداشتند.
«نفيسي »،در باره ي امتيازات «طبقاتي ساساني »مي نگارد:
«...چيزي که بيش از همه در ميان مردم ايران «نفاق »افکنده بود،«امتيازات طبقاتي »بسيار خشني بود که ساسانيان در ايران برقرار کرده بودند.و ريشه آن در تمدنهاي پيشين بوده،اما در دوره ي ساساني،بر سخت گيري افزوده بودند».
در درجه اول،هفت خانواده ي اشراف،و پس از ايشان،طبقات پنجگانه،امتيازاتي داشتند.و«عامه ي مردم »از آن محروم بودند.تقريبا«مالکيت »،انحصار به آن فت خانواده داشت.ايران ساساني...در حدود«صد و چهل ميليون جمعيت »داشته است،اگر شماره افراد هر يک از هفت خاندان را،صد هزار تن بگيريم،شماره مجموع آنها،به «هفت صد هزار»مي رسد.و اگر فرض کنيم که مرزبانان و مالکان که ايشان نيز تا اندازه اي از حق مالکيت بهره مند بوده اند،نيز هفتصد هزار بگيريم،تقريبا از اين صد و چهل ميليون،«يک ميليون و نيم »حق مالکيت داشته و«ديگران همه »از اين حق طبيعي خداداد«محروم بوده اند». (7)
پيشه وران و کشاورزان که از تمام مزاياي حقوقي محروم بودند ولي بار سنگين مخارج اعيان و اشراف را بر دوش داشتند،در حفظ اين اوضاع سودي گمان نمي بردند.لذا بسياري از کشاورزان و طبقات پست و پائين اجتماع،کارهاي خود را ترک کرده و براي فرار از مالياتهاي کمرشکن،به ديرها پناهنده مي شدند. (8)
مؤلف کتاب «ايران در زمان ساسانيان »،پس از آنکه از بدبختي کشاورزان و کارگران ايران مي نويسد:سپس از قول يکي از مورخان غرب به نام «اميان مارسيلينوس »،چنين نقل مي کند:کشاورزان و کارگران ايران در زمان ساسانيان در نهايت ذلت و خواري و بدبختي بسر مي بردند.در موقع جنگ،پياده از عقب لشکر حرکت مي کردند.طوري آنان را خوار و بي ارزش مي شمردند که گويا بردگي براي آنان براي هميشه نوشته شده است و هيچ اجر و مزد در مقابل کار خود دريافت نمي کردند. (9)
در امپراطوري ساساني،تنها اقليتي کمتر از يک و نيم درصد از جمعيت،صاحب همه چيز بوده اند ولي بالغ بر نود و هشت درصد مردم ايران،همانند بردگان حق حيات نداشتند.
حق تحصيل ويژه طبقات ممتاز بود
در دوره ساسانيان،تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت،حق تحصيل علم داشتند.توده و طبقات متوسط از دانش و کسب فضيلت محروم بودند.
اين عيب بزرگ در فرهنگ ايران باستان،به قدري واضح و روشن است که حتي «خداينامه پردازان »و«شاهنامه نويسان »،با اينکه هدف آنها حماسه سرائي است،به آن نيز تصريح کرده اند.
«فردوسي »،حماسه سراي معروف ايران،در«شاهنامه »داستاني آورده است که بهترين شاهد اين مطلب است.اين داستان در زمان انوشيروان اتفاق افتاده،يعني درست در زماني که امپراطوري ساساني،دوران طلائي خود را مي گذرانده است.و اين داستان نشان مي دهد که در دوره او نيز اکثريت قريب به اتفاق مردم،حق تحصيل نداشتند و حتي انوشيروان دانش دوست،هم حاضر نبود به طبقات ديگر مردم،حق تحصيل علم بدهد.
«فردوسي »مي گويد:کفشگري حاضر شد براي مصارف جنگ ايران و روم،گنج سيم و زر نثار کند،با آنکه در آن زمان انوشيروان به کمک مالي احتياج بيشتري داشت،زيرا حدود سيصد هزار سپاهي ايران،دچار کمبود غذا و اسلحه بودند،داد و فغان از لشکريان برمي خيزد،جريان را به خود شاه مي رسانند.انوشيروان،از اين وضع،پريشان خاطر مي گردد و بر فرجام خويش بيمناک مي شود.بلافاصله «بزرگمهر»،وزير انديشمند خود را براي چاره جوئي فرا مي خواند و دستور مي دهد هم اکنون بايد به سوي مازندران رود و هزينه جنگ را فراهم کند.ولي «بزرگمهر»مي گويد:خطر،نزديک است،بايد فوري چاره کرد. آنگاه بزرگمهر،قرضه ي ملي پيشنهاد مي کند،انوشيروان پيشنهاد او را مي پسندد و دستور مي دهد هر چه فوري اقدام شود.بزرگمهر به نزديک ترين شهرها و قصبات مامور مي فرستد و جريان را با توانگران آن محل در ميان مي گذارد.
کفشگري حاضر مي شود تمام هزينه جنگ را بپردازد.فقط توقعي که دارداينست که به يگانه پسر او که مشتاق تحصيل است،اجازه تحصيل داده بشود.بزرگمهر درخواست او را نسبت به عطاي او کوچک مي شمارد،به پيشگاه خسرو مي شتابد و آرزوي پير کفشگر را به شاه مي رساند.انوشيروان خشمگين مي شود و به وزير خود بزرگمهر پرخاش مي کند و مي گويد:اين چه تقاضائي است که تو مي کني؟و اين کار مصلحت نيست،زيرا با خروج او از طبقه بندي،سنت طبقات مملکت بر هم مي خورد و زيان آن بيش از ارزش اين سيم و زري است که او مي دهد.
سپس فردوسي،از زبان انوشيروان،به تشريح «فلسفه ماکياولي »او مي پردازد:
چو بازارگان بچه گردد دبير هنرمند و با دانش و يادگير
چو فرزند ما بر نشيند،به تخت دبيري ببايدش،پيروز بخت
هنر يابد ار مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بينا و گوش
بدست خردمند مرد نژاد نماند جز از حسرت و سرد باد...
بدين ترتيب،به فرمان «خسرو دادگر!!»،درم هاي مرد کفشگر را پس مي فرستند.«کفشگر بي چاره »،افسرده خاطر مي گردد و شبانگاه،دست تظلم وزاري که عادت مظلومان است، از اين همه ستمکاري و حق کشي،بر درگاه داور بي پناهان بلند مي کند و زنگ عدل الهي را به صدا در مي آورد.
...فرستاده برگشت و شد با درم دل کفشگر زان درم،پر زغم
شب آمد،غمي شد ز گفتار شاه خروش جرس خواست از بارگاه (10)
با همه اينها،دستگاه عريض و طويل تبليغاتي انوشيروان،وي را عادل قلمداد نموده و به جامعه ايراني تحميل کرده است.ولي اين شاه به اصطلاح عادل،نه تنها گره اساسي را در جامعه ايران آن روز نگشود،بلکه سبب شد بدبختيهاي اجتماعي زيادي دامنگير ايرانيان گردد.تنها در غائله مزدک هشتاد هزار و به قولي صد هزار ايراني را زنده بگور کرد (11) ،تا به خيال خود اين فتنه را از ريشه برکند!غافل از اينکه اين «فتنه »ريشه کن نگرديد.زيرا اين گونه مجازاتها از بين بردن «معلول »است نه «علت »،به اصطلاح مبارزه بر ضد بزهکار است نه جرم!!ريشه فتنه نابساماني اجتماع و اختلاف طبقاتي و احتکار ثروت و مقام،در دست طبقه خاص و محروميت اکثريت قاطع مردم و مفاسد ديگري بود و او با کمک سرنيزه و فشار مي خواست تا مردم،خود را راضي جلوه دهند.
«ادوارد براون »،در مورد نسبت عدالت که به انوشيروان مي دهند،مي نويسد:«اقدامات شديدي که بر ضد«زنادقه »به عمل آورد و موافقت و ستايش مؤبدان مجوس را جلب کرد و تواريخ ملي نيز به دست همين مؤبدان تنظيم شد...» (12) در همين تواريخ رسمي،انوشيروان، پادشاهي نمونه ي عدل و انسانيت معرفي شده است،حکاياتي نقل کرده اند از قبيل اينکه: زنجيري در بيرون بارگاه شاهي آويخته بود،تا مظلومان دست بر آن زنند و با صداي زنگ،شاه را به داوري فراخوانند. (13)
شگفتا!در اين مدت طولاني،هيچ مظلومي جز الاغ پيري،اين زنگ را به صدا درنياورد. البته معلوم است،الاغ،جرم شهامت و جرئت خود را نمي دانسته و گرنه هرگز به سيم عدالت نزديک نمي شد.
و نيز مي گويند:«سلطان روم،سفيري به جانب سلطان عجم،انوشيروان مي فرستد.چون چشم سفير،بر عظمت سلطان عجم و بزرگي طاق کسري مي افتد،مي بيند سلطان بر سرير نشسته و ملوک در خدمت او حاضرند،نگاهي به اطراف ايوان مي اندازد،ايوان را خيلي با شکوه مي بيند،در اطراف ايوان اعوجاج و کجي است.از درباريان جريان را مي پرسد،به او مي گويند:اين کجي را که ملاحظه مي کني،براي اين است که در اين جا خانه پيرزني بود که شاه خواست آن را بخرد و داخل ايوان نمايد.آن زن حاضر به فروش نشد، انوشيروان هم او را مجبور نکرد.لذا خانه آن پيرزن باعث اعوجاج و کجي اين ايوان گرديد.آن سفير قسم خورد که اين کجي بهتر از راستي است. (14)
واقعا شگفت انگيز است کسي که مي خواهد همچو بنا و ايوان با شکوهي بسازد آيا قبلا نقشه آن را تهيه نمي کند و بدون نقشه و زمين کافي اقدام به ساختن چنين ساختماني مي کند؟!و در نتيجه کاخ به صورت بناي کج درمي آيد،آيا اين مطلب باور کردني است؟
بعيد نيست اين نوع داستانها را درباريان و موبدان،به پاس خدمات گرانبهائي که خسرو با نابود کردن مزدکيان به آنها کرده،به نفع خسرو جعل کرده باشند.
به قول مؤلف کتاب «ايران و اسلام »،از اينها عجيبتر اين است که برخي براي آنکه عدالت او را شرعي و مستند جلوه دهند،ناچار احاديثي از زبان رسول گرامي و پيشوايان اسلام در اين باب ساخته اند.مانند آن حديث معروف «ولدت في زمن الملک العادل » (15) «من در زمان شاه دادگر چشم به جهان گشودم »پيامبر افتخار مي کند که در زمان پادشاه عادل انوشيروان به دنيا آمده است،غافل از اينکه عدالت او چه ربطي به پيامبر دارد.
در خبر ديگر آمده است:علي «ع »به مدائن تشريف آورد و در ايوان کسري فرود آمد،و انوشيروان را زنده کرد و از حال او پرسيد،او به امير مؤمنان خبر داد به خاطر کفر خود از بهشت محروم است،ولي به جهت عدل در جهنم هم معذب نيست (16).اکنون ببينيم ساسانيان چه ظلمهائي مي کردند؟

براي بدست آوردن ارزش نهضتي که پيامبر اسلام(ص) بنيانگذار آن بود، لازم است و لو در حد اجمال با اوضاع دو محيط آشنا شويم:


1- محيطي که اسلام در آنجا پيدا شد و رشد و نمو کرد.
2- محيط بيرون از جهان اسلام.
در رابطه با محيط دوم، تاريخ ايران و روم را به عنوان درخشانترين نقاط آنروز عالم به ما معرفي مي کند و ما در اين قسمت پيرامون ايران به بحث مي پردازيم و بحث راجع به اوضاع روم و شبه جزيره عربستان را در عناوين ديگر پي مي گيريم
ظهور اسلام و بعثت پيامبر اکرم «ص »،(611 ميلادي)،با دوران پادشاهي خسرو پرويز(628-590 م)مصادف بود و در زمان خسرو پرويز،پيامبر اسلام «ص »از مکه به مدينه هجرت فرمود(روز آدينه 16 ژوئيه 622)و اين واقعه،مبدء تاريخ مسلمانان گرديد.
در اين ايام،دو دولت بزرگ و نيرومند(روم شرقي و ايران ساساني)،بر قسمت اعظم دنياي متمدن آن روز حکمراني داشتند.از دير باز براي تسلط و حکمراني جهان،با يکديگر در جنگ و ستيز بودند. (1)
جنگهاي ممتد ايرانيان با روميان،از دوران سلطنت انوشيروان(589-531 م)آغاز شد، و تا زمان خسرو پرويز ادامه داشت و مدت بيست و چهار سال به طول انجاميد.
خسارات سنگين و مخارج هنگفتي که ايران و روم،در اين جنگها متحمل شده بودند،هر دو دولت را از کار انداخت،و جز شبحي از اين دو قدرت نيرومند باقي نمانده بود.
براي اينکه اوضاع ايران را از جهات مختلف بخوبي مورد بررسي قرار دهيم،لازم است وضع حکومتها را از پايان سلطنت انوشيروان،تا آغاز ورود مسلمانان به اختصار مورد مطالعه قرار دهيم:
تجمل پرستي در دوران ساسانيان
پادشاهان ساساني،عموما تجمل پرست و پرتشريفات بودند.دربار پرطمطراق ساساني و زرق و برق آن،چشمها را خيره مي ساخت.
در عهد ساسانيان،ايرانيان پرچمي داشتند به نام «درفش کاوياني »،که معمولا در ميدان جنگ برافراشته مي شد و يا در جشنهاي پرتشريفات ساسانيان،بر فراز کاخ آنها نصب مي گرديد،و اين پرچم با جواهرات بسيار گرانبها تزيين شده بود.به قول يکي از نويسندگان:«جواهرات و اشياء گرانبهاي اين پرچم بي همتا را به 1200000 درهم يا(30000 پوند)تخمين کرده اند» (2).
در کاخهاي افسانه اي ساسانيان،از بس جواهرات و اشياء نفيس و قيمتي،و نقشه ها و تصويرهاي حيرت انگيز فراهم گرديده بود که ديده بينندگان را خيره مي کرد.اگر بخواهيم غرائب و عجائب اين کاخها را بدانيم،کافي است فقط نظر خود را به يک قالي سپيد و بزرگي بياندازيم که در تالار يکي از کاخها انداخته بودند،به نام «بهارستان کسري ».«اين قالي را زمامداران ساساني،براي اين تهيه کرده بودند که موقع عيش و عشرت سر حال باشند و هميشه مناظر زيبا و فرح انگيز فصل را تماشا کنند» (3).
به طوري که مي نويسند:«اين قالي،داراي يکصد و پنجاه ذراع طول،و هفتاد ذراع عرض،و تمام تار و پود آن زربفت و جواهر نشان بود». (4)
در ميان پادشاهان ساساني،خسروپرويز بيش از همه به تجملات علاقمند بود.شمار زنان و کنيزان و خوانندگان و نوازندگان حرمسراي او به چندين هزار تن بالغ مي شد.
حمزه اصفهاني،در کتاب «سني ملوک الارض »،تجملات خسرو پرويز رابدينگونه شرح داده است:
«خسرو پرويز سه هزار زن داشت،و دوازده هزار کنيزک ساز زن و بازيگر،و شش هزار مرد پاسبان او بودند،8500 اسب مخصوص سواري او بود،960 فيل،12000 استر مخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت » (5).
سپس «طبري »اضافه مي کند:«اين پادشاه بيش از هر کس به جواهرات و ظروف و اواني گرانبها و امثال آن علاقه داشت » (6).
وضع اجتماعي ايران
وضع اجتماعي ايران در زمان ساسانيان،به هيچ وجه بهتر از وضع سياست و دربار نبود.حکومت طبقاتي که از دير زمان در ايران وجود داشت،در عهد ساسانيان به شديدترين وجهي درآمده بود.
طبقات اشراف و روحانيان،کاملا از طبقه هاي ديگر ممتاز بودند.تمامي پستها و شغلهاي حساس اجتماعي مخصوص آنان بود.پيشه وران و دهقانان از تمام مزاياي حقوقي اجتماعي محروم بودند.به جز پرداخت ماليات و شرکت در جنگها وظيفه ديگري نداشتند.
«نفيسي »،در باره ي امتيازات «طبقاتي ساساني »مي نگارد:
«...چيزي که بيش از همه در ميان مردم ايران «نفاق »افکنده بود،«امتيازات طبقاتي »بسيار خشني بود که ساسانيان در ايران برقرار کرده بودند.و ريشه آن در تمدنهاي پيشين بوده،اما در دوره ي ساساني،بر سخت گيري افزوده بودند».
در درجه اول،هفت خانواده ي اشراف،و پس از ايشان،طبقات پنجگانه،امتيازاتي داشتند.و«عامه ي مردم »از آن محروم بودند.تقريبا«مالکيت »،انحصار به آن فت خانواده داشت.ايران ساساني...در حدود«صد و چهل ميليون جمعيت »داشته است،اگر شماره افراد هر يک از هفت خاندان را،صد هزار تن بگيريم،شماره مجموع آنها،به «هفت صد هزار»مي رسد.و اگر فرض کنيم که مرزبانان و مالکان که ايشان نيز تا اندازه اي از حق مالکيت بهره مند بوده اند،نيز هفتصد هزار بگيريم،تقريبا از اين صد و چهل ميليون،«يک ميليون و نيم »حق مالکيت داشته و«ديگران همه »از اين حق طبيعي خداداد«محروم بوده اند». (7)
پيشه وران و کشاورزان که از تمام مزاياي حقوقي محروم بودند ولي بار سنگين مخارج اعيان و اشراف را بر دوش داشتند،در حفظ اين اوضاع سودي گمان نمي بردند.لذا بسياري از کشاورزان و طبقات پست و پائين اجتماع،کارهاي خود را ترک کرده و براي فرار از مالياتهاي کمرشکن،به ديرها پناهنده مي شدند. (8)
مؤلف کتاب «ايران در زمان ساسانيان »،پس از آنکه از بدبختي کشاورزان و کارگران ايران مي نويسد:سپس از قول يکي از مورخان غرب به نام «اميان مارسيلينوس »،چنين نقل مي کند:کشاورزان و کارگران ايران در زمان ساسانيان در نهايت ذلت و خواري و بدبختي بسر مي بردند.در موقع جنگ،پياده از عقب لشکر حرکت مي کردند.طوري آنان را خوار و بي ارزش مي شمردند که گويا بردگي براي آنان براي هميشه نوشته شده است و هيچ اجر و مزد در مقابل کار خود دريافت نمي کردند. (9)
در امپراطوري ساساني،تنها اقليتي کمتر از يک و نيم درصد از جمعيت،صاحب همه چيز بوده اند ولي بالغ بر نود و هشت درصد مردم ايران،همانند بردگان حق حيات نداشتند.
حق تحصيل ويژه طبقات ممتاز بود
در دوره ساسانيان،تنها اطفال توانگران و خاندان جاه و نعمت،حق تحصيل علم داشتند.توده و طبقات متوسط از دانش و کسب فضيلت محروم بودند.
اين عيب بزرگ در فرهنگ ايران باستان،به قدري واضح و روشن است که حتي «خداينامه پردازان »و«شاهنامه نويسان »،با اينکه هدف آنها حماسه سرائي است،به آن نيز تصريح کرده اند.
«فردوسي »،حماسه سراي معروف ايران،در«شاهنامه »داستاني آورده است که بهترين شاهد اين مطلب است.اين داستان در زمان انوشيروان اتفاق افتاده،يعني درست در زماني که امپراطوري ساساني،دوران طلائي خود را مي گذرانده است.و اين داستان نشان مي دهد که در دوره او نيز اکثريت قريب به اتفاق مردم،حق تحصيل نداشتند و حتي انوشيروان دانش دوست،هم حاضر نبود به طبقات ديگر مردم،حق تحصيل علم بدهد.
«فردوسي »مي گويد:کفشگري حاضر شد براي مصارف جنگ ايران و روم،گنج سيم و زر نثار کند،با آنکه در آن زمان انوشيروان به کمک مالي احتياج بيشتري داشت،زيرا حدود سيصد هزار سپاهي ايران،دچار کمبود غذا و اسلحه بودند،داد و فغان از لشکريان برمي خيزد،جريان را به خود شاه مي رسانند.انوشيروان،از اين وضع،پريشان خاطر مي گردد و بر فرجام خويش بيمناک مي شود.بلافاصله «بزرگمهر»،وزير انديشمند خود را براي چاره جوئي فرا مي خواند و دستور مي دهد هم اکنون بايد به سوي مازندران رود و هزينه جنگ را فراهم کند.ولي «بزرگمهر»مي گويد:خطر،نزديک است،بايد فوري چاره کرد. آنگاه بزرگمهر،قرضه ي ملي پيشنهاد مي کند،انوشيروان پيشنهاد او را مي پسندد و دستور مي دهد هر چه فوري اقدام شود.بزرگمهر به نزديک ترين شهرها و قصبات مامور مي فرستد و جريان را با توانگران آن محل در ميان مي گذارد.
کفشگري حاضر مي شود تمام هزينه جنگ را بپردازد.فقط توقعي که دارداينست که به يگانه پسر او که مشتاق تحصيل است،اجازه تحصيل داده بشود.بزرگمهر درخواست او را نسبت به عطاي او کوچک مي شمارد،به پيشگاه خسرو مي شتابد و آرزوي پير کفشگر را به شاه مي رساند.انوشيروان خشمگين مي شود و به وزير خود بزرگمهر پرخاش مي کند و مي گويد:اين چه تقاضائي است که تو مي کني؟و اين کار مصلحت نيست،زيرا با خروج او از طبقه بندي،سنت طبقات مملکت بر هم مي خورد و زيان آن بيش از ارزش اين سيم و زري است که او مي دهد.
سپس فردوسي،از زبان انوشيروان،به تشريح «فلسفه ماکياولي »او مي پردازد:
چو بازارگان بچه گردد دبير هنرمند و با دانش و يادگير
چو فرزند ما بر نشيند،به تخت دبيري ببايدش،پيروز بخت
هنر يابد ار مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بينا و گوش
بدست خردمند مرد نژاد نماند جز از حسرت و سرد باد...
بدين ترتيب،به فرمان «خسرو دادگر!!»،درم هاي مرد کفشگر را پس مي فرستند.«کفشگر بي چاره »،افسرده خاطر مي گردد و شبانگاه،دست تظلم وزاري که عادت مظلومان است، از اين همه ستمکاري و حق کشي،بر درگاه داور بي پناهان بلند مي کند و زنگ عدل الهي را به صدا در مي آورد.
...فرستاده برگشت و شد با درم دل کفشگر زان درم،پر زغم
شب آمد،غمي شد ز گفتار شاه خروش جرس خواست از بارگاه (10)
با همه اينها،دستگاه عريض و طويل تبليغاتي انوشيروان،وي را عادل قلمداد نموده و به جامعه ايراني تحميل کرده است.ولي اين شاه به اصطلاح عادل،نه تنها گره اساسي را در جامعه ايران آن روز نگشود،بلکه سبب شد بدبختيهاي اجتماعي زيادي دامنگير ايرانيان گردد.تنها در غائله مزدک هشتاد هزار و به قولي صد هزار ايراني را زنده بگور کرد (11) ،تا به خيال خود اين فتنه را از ريشه برکند!غافل از اينکه اين «فتنه »ريشه کن نگرديد.زيرا اين گونه مجازاتها از بين بردن «معلول »است نه «علت »،به اصطلاح مبارزه بر ضد بزهکار است نه جرم!!ريشه فتنه نابساماني اجتماع و اختلاف طبقاتي و احتکار ثروت و مقام،در دست طبقه خاص و محروميت اکثريت قاطع مردم و مفاسد ديگري بود و او با کمک سرنيزه و فشار مي خواست تا مردم،خود را راضي جلوه دهند.
«ادوارد براون »،در مورد نسبت عدالت که به انوشيروان مي دهند،مي نويسد:«اقدامات شديدي که بر ضد«زنادقه »به عمل آورد و موافقت و ستايش مؤبدان مجوس را جلب کرد و تواريخ ملي نيز به دست همين مؤبدان تنظيم شد...» (12) در همين تواريخ رسمي،انوشيروان، پادشاهي نمونه ي عدل و انسانيت معرفي شده است،حکاياتي نقل کرده اند از قبيل اينکه: زنجيري در بيرون بارگاه شاهي آويخته بود،تا مظلومان دست بر آن زنند و با صداي زنگ،شاه را به داوري فراخوانند. (13)
شگفتا!در اين مدت طولاني،هيچ مظلومي جز الاغ پيري،اين زنگ را به صدا درنياورد. البته معلوم است،الاغ،جرم شهامت و جرئت خود را نمي دانسته و گرنه هرگز به سيم عدالت نزديک نمي شد.
و نيز مي گويند:«سلطان روم،سفيري به جانب سلطان عجم،انوشيروان مي فرستد.چون چشم سفير،بر عظمت سلطان عجم و بزرگي طاق کسري مي افتد،مي بيند سلطان بر سرير نشسته و ملوک در خدمت او حاضرند،نگاهي به اطراف ايوان مي اندازد،ايوان را خيلي با شکوه مي بيند،در اطراف ايوان اعوجاج و کجي است.از درباريان جريان را مي پرسد،به او مي گويند:اين کجي را که ملاحظه مي کني،براي اين است که در اين جا خانه پيرزني بود که شاه خواست آن را بخرد و داخل ايوان نمايد.آن زن حاضر به فروش نشد، انوشيروان هم او را مجبور نکرد.لذا خانه آن پيرزن باعث اعوجاج و کجي اين ايوان گرديد.آن سفير قسم خورد که اين کجي بهتر از راستي است. (14)
واقعا شگفت انگيز است کسي که مي خواهد همچو بنا و ايوان با شکوهي بسازد آيا قبلا نقشه آن را تهيه نمي کند و بدون نقشه و زمين کافي اقدام به ساختن چنين ساختماني مي کند؟!و در نتيجه کاخ به صورت بناي کج درمي آيد،آيا اين مطلب باور کردني است؟
بعيد نيست اين نوع داستانها را درباريان و موبدان،به پاس خدمات گرانبهائي که خسرو با نابود کردن مزدکيان به آنها کرده،به نفع خسرو جعل کرده باشند.
به قول مؤلف کتاب «ايران و اسلام »،از اينها عجيبتر اين است که برخي براي آنکه عدالت او را شرعي و مستند جلوه دهند،ناچار احاديثي از زبان رسول گرامي و پيشوايان اسلام در اين باب ساخته اند.مانند آن حديث معروف «ولدت في زمن الملک العادل » (15) «من در زمان شاه دادگر چشم به جهان گشودم »پيامبر افتخار مي کند که در زمان پادشاه عادل انوشيروان به دنيا آمده است،غافل از اينکه عدالت او چه ربطي به پيامبر دارد.
در خبر ديگر آمده است:علي «ع »به مدائن تشريف آورد و در ايوان کسري فرود آمد،و انوشيروان را زنده کرد و از حال او پرسيد،او به امير مؤمنان خبر داد به خاطر کفر خود از بهشت محروم است،ولي به جهت عدل در جهنم هم معذب نيست (16).اکنون ببينيم ساسانيان چه ظلمهائي مي کردند؟

پرده اي از جنايت خسروپرويز

يکي ديگر از کارهاي ظالمانه و ديوانه وار او رفتار با بزرگمهر معروف بود،که در دربار انوشيروان سيزده سال خدمت کرد و باعث حسن شهرت او شد،تا سرانجام خسرو پرويز او را به زندان افکند.وي نامه اي به بزرگمهر در زندان چنين نوشت:«بهره دانش و خردمندي تو اين شد که تو را کشتني ساخت ».بزرگمهر در پاسخ نوشت:«تا بخت يار من بود از خرد خود بهره مي بردم،اکنون که نيست از شکيبائي خود بهره مند مي گردم. اگر نيکوکاري بسياري از دست من رفته از بدکاري هاي بسيار،نيز آسوده شده ام. اگر منصب وزارت از من سلب شده است،رنج ستمکاري آن نيز از من دست کشيده،پس مرا چه باک است؟»
تا اين نامه به دست خسرو پرويز رسيد،فرمان داد بيني و لب هاي بزرگمهر را ببرند. هنگامي که اين فرمان را به او گفتند،پاسخ داد:آري لبهاي من بيش از اين سزاوار است.خسرو گفت از چه رو؟گفت از آن رو که نزد خاص و عام تو را به صفاتي ستودم که داراي آن نبودي و دلهاي رميده را رو به تو نمودم،و خوبي هائي از تو پخش کردم که تو سزاوار آن نبودي.اي بدکارترين خسروان،با آنکه يقين بر پاکي و نيکي من داشتي،مرا به گمان بد مي خواهي بکشي؟پس که را به دادگري تو اميدي تواند بود و به گفته تو دل تواند بست؟
خسرو پرويز،از اين سخن برآشفت و فرمان داد بزرگمهر را گردن زدند. (17)
مؤلف کتاب «تاريخ اجتماعي ايران »،که خود از پيشتازان ناسيوناليسم است، آنجا که از علل انحطاط و آشفتگي و نابساماني عصر ساساني سخن مي گويد،حق انحصاري آموزش و پرورش را براي طبقات ممتاز چنين ترسيم مي کند:
«...در اين دوره،تعليم و تربيت و فراگرفتن علوم متداول،انحصار به مؤبدزادگان و نجيب زادگان داشته و اکثريت نزديک به اتفاق فرزندان ايران،از آن محروم بوده اند». (18)
آري اين سنت جاهلي،بقدري در نظر ساسانيان اهميت داشت،که نمي خواستند به هيچ عنواني از زير بار آن شانه خالي کنند.
از اين رو،به خاطر تامين هوسهاي خام و نابجاي اين اقليت ناز پرورده، اکثريت مردم ايران از حق تحصيل علم و ساير حقوق اجتماعي محروم بودند.
داوري تاريخ درباره پادشاهان ساساني
حکمرانان ساساني غالب و در حکومت خود،سياست خشني پيش گرفته و به زور شمشير مي خواستند مردم را مطيع خود سازند.
مالياتهاي بسيار سنگين و کمرشکن از مردم مي گرفتند،از اين نظر مردم ايران عموما ناراضي بودند ولي از بيم جان خود نمي توانستند،سخني بگويند.حتي مردمان مطلع و اشخاص کاردان نيز در دربار ساسانيان ارزشي نداشت.
زمامداران ساساني،بقدري مستبد و خودراي بودند که هيچ کس قدرت اظهار نظر در هيچ کاري نداشت.
تاريخ،با اينکه هميشه به وسيله صاحبان قدرت و زور تحريف مي شود،ولي بساط ظلم آنچنان گسترده بود که در گوشه و کنار تاريخ از ظلم و بي دادگري ستمگران، داستانهايي نقل کرده اند.
قساوت قلب خسرو پرويز به حدي بود که ثعالبي مي نويسد:خسرو را گفتند:که فلان حکمران را به درگاه خوانديم تعلل ورزيد،پادشاه بلافاصله امر کرد که اگر آمدن او پيش ما به تمام بدن دشوار است،ما به جزئي از تن او اکتفا مي کنيم،تا کار بر او آسانتر شود.بگوييد:فقط سر او را به درگاه ما بفرستند (19)!
آشفتگي در حکومت ساساني
در اواخر دوران ساسانيان،چيزي که نبايد از ذکر آن غافل شد،موضوع آشفتگي حکومت، رواج خودکامگي،و دسيسه بازي و هرج و مرج در رژيم دولت ساساني بود.
شاهزادگان،اعيان و اشراف و سرداران سپاه به جان هم افتاده بودند و هر دسته، شاهزاده اي را برمي گزيد و دسته ديگر او را از ميان بر مي داشت و کسي ديگر را انتخاب مي کرد.
هنگامي که مسلمانان عرب،به فکر تصرف ايران افتادند،خاندان سلطنتي ساساني به منتهي درجه ضعف رسيده و گرفتار نفاق شده بودند.
در مدت چهار سال از موقع کشته شدن خسرو پرويز،و جلوس «شيرويه »،تا جلوس آخرين پادشاه ساساني «يزدگرد»،عده اي که شماره آنها را از شش تا چهارده تن نوشته اند بر تخت پادشاهي تکيه زده بودند.
بدين ترتيب در مدت چهار سال،چهارده بار يا کمتر،سلطنت ايران دست به دست گشته بود.معلوم است در مملکتي که در مدت 4 سال 14 بار،کودتا شود و هر بار يکي را بکشند و ديگري را به جاي او بنشانند،آن مملکت به چه وضعي در مي آيد.
هر زمامداري که روي کار مي آمد،کساني که مدعي سلطنت بودند همه آنها را از بين مي برد،و براي هموار ساختن سلطنت براي خود چه کارهائي که انجام نمي دادند!پدر پسر را مي کشت و پسر پدر خود را نابود مي کرد،برادر برادران خود را از بين مي برد.
«شيرويه »،براي رسيدن به سلطنت پدر خود را کشت (20) و چهل نفر از پسران خسرو پرويز،يعني برادران خود را نابود کرد. (21)
«شهربراز»،از هر کس که مطمئن نبود او را کشت.سرانجام تمام کساني به سلطنت رسيده بودند،همه،چه مرد و چه زن و چه بزرگ و چه کوچک،نزديکان خود يعني شاهزادگان ساساني را از بين مي بردند تا کسي مدعي سلطنت نباشد.
خلاصه،در دوران ساساني،کار هرج و مرج چنان بالا گرفته بود که کودکان و زنان را بر تخت مي نشاندند و پس از چند هفته مي کشتند و ديگري را بجاي او مي نشاندند.
بدين سان،دولت ساساني،عليرغم شکوه و جلوه ظاهري که داشت،بسختي،روي به پستي و پريشاني و نابودي مي رفت.
آشفتگي اوضاع ايران ساساني از نظر مذهب
مهمترين سبب آشفتگي اوضاع ايران در دوره ساسانيان،تشتت و اختلاف آراء ديني بوده است.
سر سلسله ساسانيان،«اردشير بابکان »چون خود مؤبدزاده بوده و به ياري روحانيان دين زرتشت،به سلطنت رسيده بود،لذا به هر وسيله اي که بود،دين نياکان خود را در ايران انتشار مي داد.
در زمان ساسانيان،دين رسمي و عمومي ملت ايران،آئين زردشتي بود و چون لطنت ساسانيان با پشتيباني مؤبدان صورت گرفته بود،از اين جهت روحانيان زردشتي،از طرف دربار ساساني کاملا حمايت مي شدند.سرانجام روحانيان زردشتي در عهد ساساني مقتدرترين طبقه ي ايران را تشکيل مي دادند.
حکمرانان ساساني هميشه دست نشانده مؤبدان بودند و اگر يکي از آنان از روحانيان اطاعت نمي کرد،با مخالفت سرسخت آنان روبرو مي شد.از اين رو،پادشاهان ساساني بيش از هر طبقه به روحانيان توجه داشتند و در نتيجه حمايت و طرفداري ساسانيان از مؤبدان،شماره آنها روز به روز به فزوني مي رفت.
ساسانيان،براي تحکيم سلطنت خود،از وجود روحانيون بيشتر استفاده مي کردند و در اطراف و اکناف مملکت پهناور ايران،آتشکده هاي مفصلي بر پا نموده و در هر آتشکده تعداد زيادي مؤبد،جاي داده بودند.
مي نويسند:خسرو پرويز،آتشکده اي ساخت و 12 هزار«هيربد»در آنجا گماشت که سرود مذهبي و نماز بخوانند (22).بدين ترتيب،دين زردشتي،آئين درباري بود.مؤبدان با تمام قدرت خود مي کوشيدند که طبقات محروم و زحمتکش جامعه را آرام نگه دارند و طوري کنند که مردم بدبختيهاي خود را حس نکنند.
فشار و اختيارات نامحدود مؤبدان،مردم را از آئين زردشتي گريزان مي ساخت.و توده مردم مي خواستند،ديني غير از دين اشراف،براي خود بيابند.
مؤلف «تاريخ اجتماعي ايران »مي نويسد:«...ناچار مردم ايران از فشار اشراف و موبدان مي کوشيدند که از زير بار گران اين ناملايمات خود را بيرون آورند.به همين جهت در مقابل طريقه رسمي «مزديستي زرتشتي »،که مذهب دولت و دربار بود و به آن «بهدين »مي گفتند،دو طريقه ي ديگر در ميان زرتشتيان،پيدا شده بود...» (23)
آري،در نتيجه فشار و سخت گيريهاي اشراف و مؤبدان بود که در ايران ساساني مذاهب مختلف،يکي بعد از ديگري پيدا مي شد.«مزدک »و پيش از او«ماني » (24) ،براي آنکه تحولي در اوضاع روحاني و ديني پديد آورند،خود کوشش کردند اما نتيجه يي نگرفتند.
در حدود سال 497 ميلادي بود که «مزدک »قيام کرد.لغو مالکيت انحصاري و نسخ رسم چند همسري و تشکيل حرمسرا را،در سرلوحه برنامه اصلاحي خود قرار داد.وقتي طبقات محروم از اين برنامه اطلاع پيدا کردند،پروانه وار به گرد او هجوم آوردند و به رهبري «مزدک »،انقلاب بزرگي به راه انداختند.اين قيامها و جنبش ها براي آن بود که مردم به حق مشروع خداداد خود برسند.سرانجام کار«مزدک »،با مقاومت روحانيان و مخالفت سپاهيان مواجه شد و موجب فتنه و تباهي اوضاع ايران گشت.
و همچنين در اواخر عهد ساساني،آئين زردشتي کاملا حقيقت خود را از دست داده بود. کار مقدس شمردن آتش به جائي رسيده بود،که پتک زدن به آهن گداخته را که در پرتو مجاورت با آتش،طبيعت آن را به خود گرفته،ناروا مي دانستند.و اصول و عقايد زردشت را بيشتر خرافات و افسانه ها تشکيل مي داد و در اين دوره حقايق اين دين، جاي خود را به يک مشت شعائر پوچ و بي روح و بيهوده اي داده بود که مؤبدان پيوسته براي تقويت خود بر تشريفات آن مي افزودند.افسانه ها و خرافات دور از عقل،به اندازه اي در اين دين راه يافته بود که حتي خود روحانيان را نيز نگران مي ساخت.و در بين مؤبدان هم کساني بودند که از اول،بي مغزي شعائر و عقايد زردشتي را فهميده بودند و از زير بار آنها شانه خالي مي کردند.
از طرف ديگر،از زمان انوشيروان به بعد،راه تفکر در ايران باز شده بود و در نتيجه نفوذ فرهنگ يوناني و هندي و همچنين،تماس عقايد زردشتي با عقايد مسيحيت و مذهبهاي ديگر،بيش از پيش اين امر را تقويت نمود و سبب بيداري مردم ايران مي گشت و لذا بيشتر از هر وقت ديگر،از خرافات و مطالب واهي و بي اساس آئين زردشتي رنج مي بردند.
بالاخره،فسادي که در جامعه روحانيت زرتشتي پديد آمده بود و خرافات و افسانه هاي دور از عقل و خرد که در آئين زردشتي راه يافته بود،همه سبب تشتت و اختلاف در عقايد و آراء ملت ايران گشت.با بروز اين اختلاف و شيوع مذاهب گوناگون،روح شک و ترديد در بين طبقه متفکر پديد آمد و از ايشان نيز رفته رفته به ديگران سرايت نمود.در نتيجه توده مردم ايمان قطعي و اعتقاد کاملي که قبلا داشتند،به کلي از دست دادند.
بدين ترتيب،هرج و مرج و بي ديني و لااباليگري سراسر ايران را فرا گرفت. چنانکه «برزويه »،طبيب معروف عهد ساساني،نمونه کاملي از اختلاف عقايد و آشفتگي اوضاع ايران ساساني را در مقدمه «کليله و دمنه »ترسيم نموده است.
جنگ هاي ايران و روم
«بزرگمهر»،که مردي مدبر و هوشيار بود و در راس دستگاه انوشيروان قرار داشت.وي با تدبير کامل و تجربيات خود،در بسياري از اوقات کشور ايران را ازخطرات بزرگ نجات مي داد،ولي گاهي بازيگران و سخن چينان،روابط وي را با انوشيروان تيره مي کردند و او را بر ضد وي تحريک نموده،حکم توقيف او را صادر مي نمودند.
همين،فتنه جويان،ذهن انوشيروان را نسبت به امپراطور روم مشوب کردند،و او را تحريک کردند که براي گسترش مرزهاي کشور و تضعيف رقيب خطرناک خود،«پيمان صلح جاويد»را ناديده بگيرد و به روميان حمله کند.بالاخره،آتش جنگ شعله ور شد و در مدت نسبتا کوتاهي سربازان ايران،سوريه را فتح کردند و انطاکيه را آتش زدند و آسياي صغير را تاراج نمودند.پس از بيست سال جنگ و خونريزي،هر دو سپاه قدرت و امکانات خود را از دست دادند،و پس از تلفات زياد،دو مرتبه پيمان صلح بستند،و مرزهاي خود را مانند سابق معين نمودند به اين شرط که دولت «روم »،سالي معادل بيست هزار دينار به دولت ايران بپردازد.
ناگفته پيدا است يک چنين جنگهاي طولاني،آن هم در نقاط دور از مرکز،تا چه اندازه بر ثروت و صنعت يک ملت،ضرباتي سنگين وارد مي سازد.مرمت آثار يک چنين جنگ طولاني، با در نظر گرفتن وسائل آن روز به زودي ممکن نبود.اين جنگ و تاخت و تاز،مقدمات سقوط حتمي دولت ايران را فراهم آورد.
هنوز لطمه هاي اين جنگ جبران نشده بود که بار دگر جنگ هفت ساله اي آغاز گرديد.«تي باريوس »،امپراطور روم،پس از آنکه بر اورنگ سلطنت تکيه زد،به منظور انتقام با حملات شديد خود استقلال ايران را تهديد نمود.هنوز وضع دو سپاه روشن نگشته بود که انوشيروان از جهان رفت و پسر او«خسرو پرويز»،زمام امور را به دست گرفت.وي نيز در سال 614 ميلادي،بهانه هائي به دست آورد و مجددا به روميان تاخت،و در اولين حمله،شام و فلسطين و آفريقا را فتح کرد،و«اورشليم »را غارت نمود،و کليساي قيامت و مزار مسيح را آتش زد و شهرها را ويران ساخت و پس از ريخته شدن خون نود هزار مسيحي،جنگ به نفع ايرانيان پايان پذيرفت.
در چنين موقع که جهان متمدن آن روز در آتش جنگ و بيدادگري مي سوخت،پيامبر اسلام، در سال 610،مبعوث به رسالت گرديد و نداي جانفزاي توحيد را به گوش عالميان رساند و مردم را به صلح و صفا و نظم و آرامش دعوت نمود.مغلوب شدن روميان خداپرست،به دست ملل آتش پرست،سبب شد که بت پرستان مکه اين شکست را به فال نيک بگيرند،و با خود بگويند ما هم به اين نزديکي خداپرستان(مسلمانان)را سرکوب خواهيم ساخت، مسلمانان از شنيدن اين خبر سخت نگران شدند.
پيامبر اسلام «ص »منتظر وحي الهي بود،تا اينکه آيه اي به مضمون ياد شده در زير نازل گرديد:«روميان در سرزميني نزديکي عربستان شکست خوردند،ولي آنان بالاخره پس از چند سالي پيروز خواهند شد» (25).
پيشگوئي قرآن،درباره روميان در سال 627 ميلادي تحقق پذيرفت،و«هرقل »با يک حمله «نينوا»را گرفت.هر دو رقيب آخرين دقايق عمر خود را مي گذراندند،و در صدد تجديد نيرو بودند،ولي چون اراده حتمي ايزد يکتا بر اين تعلق گرفته بود،که اين دو سرزمين با نور يکتا پرستي روشن گردد،و روح افسرده ايرانيان و روميان با نسيم روح افزاي اسلام زنده شود.چيزي نگذشت که خسرو پرويز،به دست فرزند خود شيرويه کشته شد،و فرزند نيز پس از هشت ماه از مرگ پدر،درگذشت.در اين دوران،آنچنان هرج و مرج ايران را فرا گرفت که پس از شيرويه در مدت چهار سال،زمامداران متعددي در ميان آنها حکومت کردند،که چهار نفر آنها زن بود،تا اينکه سپاه اسلام، با حملات خود به اين اوضاع خاتمه داد و اين کشمکشهاي پنجاه ساله به پيشرفت فتوحات اسلامي کمک شايان کرد.
منابع مقاله:
فروغ ابديت ج 2 ، سبحاني، جعفر؛
پي نوشت ها:
1. «تاريخ علوم و ادبيات در ايران »،دکتر صفا/3-4،و«ايران در زمان ساسانيان »، کريستن سن/267.
2 و 3 و 4. «پيامبر»،رهنما،ج 1/42-43 محمد تقي خان حکيم «معتمد السلطان »،در کتاب گنج دانش،به مناسبت تحقيق درباره ايوان کسري قالي نگارستان را بطور دقيق ترسيم کرده است.
5. «سني ملوک الارض و الانبياء»/420.
6. «تاريخ طبري »،به نقل کريستن سن/327.
7. «تاريخ اجتماعي ايران »،ج 2/6-24.
8. «لما ذا خسر العالم بانحطاط المسلمين »/70-71
9. «ايران في عهد الساسانيين »/424.
10. «مروج الذهب »،ج 1/263-264.
11. «تاريخ اجتماعي ايران »/618.
12. «تاريخ ادبي ايران »،ج 1/246.
13. «تاريخ اجتماعي ايران »،ج 1/618.
13. «مروج الذهب »،ج 1/264.
14. همان مدرک.
15. در اين باره به کتابهاي:«تذکرة الموضوعات »،«اللئالي الموضوعه »،سيوطي،و نيز«مجمع الزوائد هيتمي »مراجعه فرمائيد.
17. اين داستان را فردوسي،در شاهنامه،در وقايع انوشيروان به مناسبت جنگ ايران و روم آورده است.«شاهنامه »،ج 6/260-257،و همچنين دکتر صاحب الزماني در کتاب «ديباچه اي بر رهبري »،بطور جالبي اين داستان را تجزيه و تحليل نموده است.«به ديباچه اي بر رهبري »/258-262 و نيز«گزارش نامه ايران »،مهديقلي خان هدايت/232 مراجعه بفرمائيد.
18. «تاريخ اجتماعي ايران »،ج 2/26.
19. «ايران در زمان ساسانيان »/318.
20. «مروج الذهب »،ج 1/281.
21. «تاريخ اجتماعي ايران »،ج 2/15-19.
22. «تاريخ تمدن ساساني »،ج 1/1.
23. «تاريخ اجتماعي ايران »،ج 2/20.
24. مذهب ماني،آئين زرتشت آميخته با مسيحيگري بود،و از دو مسلک بومي و بيگانه،مسلکي را اختراع نمود.
25. الم،غلبت الروم في ادني الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون ،سوره روم،آيه 1.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page