رنگ زندگي

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

(نقش «اهداف» در معنابخشي به زندگي)

اگر منظور از «معنادار بودن» زندگي را «ارزشمندي» آن در نظر بگيريم، اين سؤال پيش مي‌ايد که: ارزشمند بودن از نگاه چه کسي؟ چه معياري براي ارزشمند بودن زندگي مي‌توان در نظر گرفت؟ ايا رسيدن هر کس به هدف يا اهدافي در زندگي، مي‌تواند زندگي او را معنادار کند؟ و نيز ايا اصولاً زندگي همه انسان‌ها داراي آرمان (ايده) و هدفي ثابت و مشخّص است؟
اينها پرسش‌هايي هستند که بسياري از صاحب‌نظران (فيلسوفان، روان‌شناسان و...)، در ادوار متعدد تاريخي در پي پاسخ گفتن به آنها و تبيين چرايي و چگونگي آنها بوده‌اند. بديهي است که نحوه پاسخگويي هر کس به اين پرسش‌ها و چگونگي موضعگيري‌اش در برابر آنها، شيوه زندگي و عمل او را مشخص مي‌کند.
گروهي از فلاسفه با اين ديدگاه که زندگي بشري، آکنده از درد و رنج است، معتقدند که اصولاً زندگي بي‌معناست و ترسيم هر گونه هدفي براي آن بيهوده است؛ زيرا زندگي، آن قدر زحمت دارد که افراد بشري بايد مانند ساير جانوران، فقط با دست و پنجه نرم کردن با سختي‌ها آن را سپري کنند و اصولاً ديگر فرصتي براي پرداختن به هدف و يا معناي زندگي براي آنها باقي نمي‌ماند. اين طرز تفکر که مربوط به نيهيليست‌ها يا پوچ‌گرايان است، از درون، داراي تناقض‌ است؛ چرا که اعتقاد به بي‌معنايي و بي‌هدفي در زندگي، مساوي با رکود و خطّ بطلان کشيدن روي کلّيه کارکردهاي ارزشي زندگي است، در حالي که لازمه زندگي، پويايي و جوشش است. در ضمن، اگر اين گروه، حکم به پوچي همه چيز صادر کنند، به طور ضروري، حکم به پوچي ادراکات و انديشه‌هاي خودشان هم داده‌اند.
در برابر اين تفکّر، بسياري از متفکّران، به پرسش از هدفمندي و معناداري زندگي، پاسخ مثبت داده‌اند. اينان دلايل فراواني براي اثبات مدّعاي خود دارند که از جمله مي‌توان به بديهي‌ترين دليل آنها که «کارکرد داشتن زندگي» است، اشاره نمود. اين گروه، بر آن‌اند که با توجّه به آثار و پيامدها و کارکردهاي زندگي، تبيين کنند که اصولاً اگر زندگي در نزد انسان‌ها معنادار و ارزشمند نبود، افراد، در پي رسيدن به اهداف خود بر نمي‌آمدند. اين کارکردها را مي‌توان هم در بُعد مادّي و هم در بُعد معنوي، مورد توجّه قرار داد.
اهداف و چگونگي شکل‌گيري آنها
ايا معنادار بودن زندگي، مستلزم آن است که افراد، از يک دسته اهدافِ از پيش تعيين شده ثابت، پيروي کنند؟
مسلّماً پاسخ اين سؤال، منفي است؛ زيرا معناداري زندگي، امري قراردادي نيست و نمي‌توان مجموعه اهدافِ ثابتي را براي انسان‌هايي که از نظر شرايط زيستي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، زماني، مکاني و... با يکديگر تفاوت دارند، ترسيم نمود. حتّي در صورت مشابه بودن شرايط ذکر شده نيز، باز نمي‌توان هدف واحدي را براي زندگي تمام آنها در نظر گرفت؛ چرا که انسان‌ها به لحاظ ظرفيتي، يکسان نيستند.
هدف در زندگي، امري انتخابي است و انسان‌ها بسته به شرايط و همين طور اختيارشان، آن را جستجو مي‌کنند و مي‌توانند اهدافي را براي خود، ترسيم کنند تا رسيدن به کمال را براي آنان محقّق سازد؛ امّا در جواب اين سؤال که: «اياهمه انسان‌ها هدف مشترکي دارند؟» مي‌توان گفت: «آري» و با الفاظ و مفاهيمي کلّي (که خير مطلق باشند)، هدفي را معرّفي کرد. به عنوان مثال مي‌‌توان گفت: «هدف از زندگي تمام انسان‌ها، رسيدن به سعادت (خوش‌بختي) است»؛ امّا در عوض، اين که انسان‌ها چه چيزي را سعادت بدانند، متفاوت است و اين تفاوت ديدگاه‌ها نيز از تعدّد رويکردهاي اعتقادي و تنوّع آموزه‌هاي ديني و فرهنگي سرچشمه مي‌گيرد. براي مثال، برخي اديان يا مکتب‌ها، تلاش براي کسب سود بيشتر را سرلوحه کار خود قرار دادند. بنا بر اين، زندگي آنها بر اساس تلاش براي کسب سود بيشتر و همين طور، افزايش ساعات کار، شکل گرفت. در برخي آموزه‌ها، نگرش به سمت زندگي دنيوي است و اهدافي که براي افراد ترسيم مي‌شوند، در جهت رسيدن به منفعت اين دنيايي هستند و اين در حالي است که دسته‌اي ديگر از اديان و آموزه‌ها، دقيقاً بر عکس دسته اوّل، براي کاهش آلام بشري، سعادت افراد را تنها در زندگي اخروي ترسيم مي‌کنند. بنا بر اين، هدف اين انسان‌ها تلاش در زندگي دنيوي براي دستيابي به ثمرات اخروي است و بس. دسته‌اي ديگر، همچون دين اسلام، با ديدي جامع، هم دنيا و هم آخرت انسان را مورد توجّه قرار داده است و با رويکردي بي‌نظير، خيرِ مطلق (محض) و سعادت جاودان را در آموزه‌هايش، براي پيروان خود به ارمغان آورده است.
هدف نهايي ما در زندگي کدام است؟
بدون شک، انسان‌ها در زندگي‌شان، هدف يا هدف‌هايي را تعقيب مي‌کنند. روشن است که بعضي از اين اهداف، مقدّمه‌اي براي رسيدن به اهداف بالاتر (هدف نهايي) هستند. فرض کنيد کسي گمان کند که هدف نهايي او قهرماني است. همين که از او بپرسيم که: «بعد از آن که قهرمان شدي، چه مي‌خواهي؟»، اگر او در پاسخ بگويد: «ديگر هيچ! به همه چيز رسيده‌ام»، معلوم مي‌شود که او واقعاً قهرماني را هدف نهايي خود قرار داده است؛ ولي اين پرسش، به تنهايي کافي نيست که بفهميم قهرماني واقعاً براي او کمال است يا نه. براي اين که نشان دهيم که قهرماني براي او و هر انسان ديگري، هدف نهايي هست يا نيست، بايد پرسشمان را ادامه دهيم و براي مثال، از او بپرسيم که: چرا قهرماني را به عنوان هدف نهايي برگزيده‌اي و ثروت را به عنوان هدف نهايي انتخاب نکرده‌اي؟ اگر در پاسخ بگويد: «زيرا شهرتي که از اين راه براي انسان حاصل مي‌شود، بسيار مهمّ است»، از پاسخ او معلوم مي‌شود که براي او، شهرت، نسبت به قهرماني، هدف نهايي‌تري است و شخص، قهرماني را گامي به سوي آن هدف نهايي‌تر ديده است.
حال اگر به او بگوييم که راه ديگري هم براي شُهره شدن وجود دارد که تلاش کمتري مي‌برد و شهرتي که به دنبال دارد، بيشتر از شهرت قهرماني است، طبعاً او با شنيدن اين سخن، وسوسه مي‌شود که آن راه را بيابد و از آن طريق، شهره آفاق شود. در اين صورت، ثابت مي‌شود که قهرماني براي او هدف ابتدايي (و نه نهايي) بوده است. حال اگر از او بپرسيم که: چرا براي شما شهره شدن، ارزشمند است؟ فرض کنيد که در پاسخ بگويد که: «من با اين شهرت، شاد مي‌شوم». معلوم مي‌شود که شادي و هيجان آن، هدف اوست، نه شهره شدن. پس اگر شادي و هيجان آن، از راه ديگري هم حاصل شود، مخصوصاً اگر آن راه، آسان‌تر باشد و يا شدّت هيجان آن بيشتر باشد، طبعاً همان را انتخاب خواهد کرد.
حال، باز اگر پرسيده شود که: «چرا هيجان شادي براي شما ارزشمند است؟»، شايد پاسخ بگويد که: «شادي، به خودي خود، مطلوب من است و من آن را براي رسيدن به چيز ديگري نمي‌خواهم و چون اين شادي، در واقع، گسترش وجود من است، آن را مي‌خواهم». پس اگر دقت کنيم، او در واقع، خواهان شکوفايي و تحقّق خودش است؛ يعني مي‌خواهد وجود خودش را گسترش دهد و کامل کند.
اگر در اين فرايند، به هدفي برسيم که براي آن، هدفِ ديگري در نظر گرفته نشده باشد، بلکه آن را براي خودش بخواهند، نه براي وصول به هدفي ديگر، معلوم مي‌شود که شخص، آن را به عنوان هدف نهايي پذيرفته ‌است. امّا نکته‌اي که در اين جا مطرح مي‌شود، اين است که: ايا هر چيزي که آن را به عنوان هدف نهايي مي‌پذيريم، واقعاً هدف نهايي است؟ و ايا اين هدف، واقعاً سزاوار هدف نهايي بودن هست؟ براي مثال، کسي که ثروت را هدف نهايي خود قرار داده است، ايا نبايد از خودش بپرسد که: ثروت، آن قدر ارزش دارد که تمام فعاليت‌هاي خودم را صرف آن کنم؟ و ايا احياناً چيز باارزش‌تري يافت نمي‌شود که به دست آوردن آن، به مراتب، از کسب مال و ثروت، مهم‌تر باشد؟ اين پرسش‌ها نامعقول نيستند و آدمي، با اين روش مي‌تواند اهداف خود را نقّادي کند.
ايا هدف، براي معنادار شدن زندگي، کافي است؟
حال که با چگونگي تعيين «هدف نهايي» در زندگي آشنا شديم، اين سؤال پيش مي‌ايد که: ايا اگر ما هدف نهايي‌مان را به درستي انتخاب کنيم و به آن دست پيدا کنيم، در اين صورت، زندگي ما معنادار خواهد بود؟ به عبارتي، ايا هدف نهايي زندگي، همان معناي زندگي است؟ و اصلاً رابطه بين هدف و معناي زندگي چيست؟
براي پاسخ گفتن به اين سؤال، از مثال‌هاي زير کمک مي‌گيريم: دانشمندي را فرض کنيد که هدفش در زندگي، دستيابي به يک اکتشاف جديد است. چنين فردي براي رسيدن به هدف خود، تمام عمر تلاش مي‌کند و سرانجام مي‌تواند به هدفي که داشته است، دست پيدا کند. حال، ايا مي‌توان گفت که زندگي چنين شخصي معنادار است؟ اگر او وسيله‌اي اختراع کرده باشد که بتواند تمام نسل بشر را در يک لحظه نابود کند، ايا باز هم زندگي او معنادار خواهد بود؟ و يا برعکس، دانشمندي را در نظر بگيريد که در تمام عمر، زحمت کشيده است تا دارويي را کشف کند که بتواند جلوي هر گونه بيماري را در انسان بگيرد. در صورتي که چنين شخصي علي‌رغم زحمت‌هاي بسياري که کشيده است، نتواند به هدف خود برسد، ايا زندگي او بي‌معناست؟ مگر نه اين که نتايج تحقيقات او، ممکن است به دانشمندان ديگر کمک کند تا بتوانند چنين دارويي را بسازند؟
مثال عيني‌تر اين که: بدون شک، هدف هر يک از ما در دوره‌اي از زندگي، قبول شدن در آزمون سراسري (کنکور) بوده است. حال، ايا مي‌توانيم بگوييم که قبول شدن يا قبول نشدن ما در اين آزمون، زندگي ما را معنادار يا بي‌معنا کرده است؟
با توجه به آنچه گفته شد، مي‌توان اين طور نتيجه گرفت که هر چند دستيابي انسان‌ها به هدف يا اهدافي در زندگي، نقش مهمّي در معنادار کردن زندگي آنها بر عهده دارد، امّا شرط کافي براي معنادار شدن زندگي به حساب نمي‌ايد؛ يعني نمي‌توان گفت که اگر کسي هدف زندگي را درک کرد، بي‌درنگ، زندگي‌اش معنادار مي‌شود، همان طور که پس از اتمام مطالعه يک کتاب، شخص، ممکن است معناي آن را درک نکرده باشد، هر چند که هدفش مطالعه آن کتاب بوده است.
حديث زندگي :: خرداد و تير 1386، شماره 35 
منابع:
1. «خدا و معناي زندگي»، عسکري سليماني اميري، نقد ونظر، شماره 31ـ32 (پاييز و زمستان 1382).
2. انسان در تکاپوي جهان

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page