در مورد مسايل زنان ابتدا بايد يک دستهبندي انجام دهيم. مثلاً ما با زنان خانهدار و زنان شاغل مواجه هستيم، در ميان زنان شاغل نيز، هم زنان شاغل اداري وجود دارد و هم زناني وجود دارند که با داشتن سطح بالاي علمي در جامعه مشغول خدمت هستند و حتي در بين اين گروهها افرادي هستند که هر دو کار را انجام ميدهند.
در نتيجه هر کدام مسايل مخصوص خودشان را دارند. زنان خانهدار هم به گروههاي مختلفي تقسيم ميشوند. مثلاً زناني که فقط در خانه هستند و کسي آنها را در صحنه اجتماع نميبيند يا در بين آنان عده خيلي زيادي محجوب به حيا هستند و اعتقادات مذهبي دارند که به خاطر آن اعتقادات، براي حضور در اجتماع با محدوديتهايي مواجه هستند و از آن طرف هم افرادي وجود دارند که براي حضور خودشان در اجتماع هيچ محدوديتي قايل نيستند و فراتر از حد معمول و عرف جامعه در اجتماع حضور دارند که ممکن است مزاحمتهايي را براي دسته ديگر ايجاد کنند. هر کدام از اين دستهها نيازها و مسايل خودشان را دارند و بايد به آنها توجه شود البته اينکه چطور ميشود بين همه اين دستهها تعادلي ايجاد کرد، نکته مهمي است يعني يک زن، از آنجايي که شرايط خاصي دارد بايد چطور رفتار کند که نه فقط در خانه باشد و هيچ فعاليت اجتماعي نداشته باشد و نه آنقدر در اجتماع باشد که خانواده از عدم حضور او متضرر شود. نکته مهم ديگر، آگاهي دادن به زنان در مورد حقوق آنهاست که بايد همراه با آگاهي دادن به مردان در مورد حقوق زنان باشد؛ چون در غير اين صورت نتيجهاي نخواهد داشت. مثلاً ما زنان را نسبت به حقوقشان در مورد مهريه، نفقه و ... آگاه کردهايم که اين يک حق عام است و تفاوتي ميان قشر تحصيلکرده و تحصيلنکرده وجود ندارد ولي از آن طرف مردان را که در واقع دهنده اين حقوق هستند با حقوق زنان آشنا نکردهايم که اين به زنان آسيب ميرساند. آسيبهايي مثل افسردگى، خودکشي و ... چون مثلاً زنها نتوانستهاند مردان را متوجه کنند که اگر ازدواج دختر عمو و پسرعمو در آنجا رايج است اين کار از نظر علمي منسوخ است يا در مورد مهريه وقتي آگاهي دهي به مردان به عنوان دهنده اين حقوق کم است، تعادل به هم مي خورد و مشکلات هم بيشتر ميشود.
ما بايد شعور و آگاهي زن را همراه با آشنايي او با حقوقش بالا ببريم. چون آشنايي آنها با حقوقشان به تنهايي ضامن خوشبختي نيست. من فکر ميکنم ما بايد دو کار فرهنگى انجام بدهيم اول اينکه بايد مردان را به حقوقي که بايد به زنها بدهند آگاه کنيم که در اين صورت مشکلات جانبي مثل بالا رفتن مهريه کم ميشود. چون يکي از علل بالا رفتن مهريه، اين است که زنها نگران از بين رفتن و در واقع از هم پاشيده شدن زندگيشان هستند و فکر ميکنند با افزايش مهريه از طلاق جلوگيري ميکنند در حاليکه ميبينيم زناني وجود دارند که با داشتن مهريههاي سنگين طلاق ميگيرند.
در مورد اينکه عدهاي معتقدند وقتي زنان سطح سواد و آگاهيشان نسبت به حقوقشان بالا ميرود، پايبندي آنها به زندگي کمتر ميشود.
از جهتي با اين عقيده موافق هستم و از جهتي مخالف. چون ديده ميشوند افراد تحصيلکردهاي که عليرغم داشتن تحصيلات بالا با توجه به آگاهي که از بطن زندگي زناشويي دارند ساده زيستي را براي زندگي انتخاب ميکنند و از طرف ديگر اقشار پولداري هم وجود دارند که سطح آگاهيشان پايين است و به ازدواج به چشم يک معامله نگاه ميکنند.
ما بايد يک رويکرد فرهنگى به اين مسئله داشته باشيم و به زنها استفاده صحيح از حقوقشان را آموزش بدهيم تا بدانند که استفاده نادرست از حقوقشان حتي ميتواند آنها را متضرر کند و در عين حال ما بايد فرهنگ مردها را بالا ببريم و به آنها آگاهي بدهيم که شما به عنوان مرد بايد ياد بگيريد که حقوق زن را شناخته و آن را پرداخت کنيد و در واقع هديه کنيد. نه اينکه زنها مجبور شوند با توسل به زور اين کار را انجام بدهند.
دکتر شکوفه گلخو
دکتر شکوفه گلخو فارغالتحصيل رشته بيوشيمي از دانشگاه تهران در مقطع دکتري است و در حال حاضر رئيس پژوهشکده زنان دانشگاه الزهراء و عضو گروه بيومديکال پژوهشکده زنان است. تحقيقات او درباره زنان از جمله بيوشيمي و تنظيم خانواده بوده است.