امروز محرم است و فردا عاشورا

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

و ما از محرم و عاشورا چه مى دانيم و چه چيزى را به خاطر مى آوريم.
آيا ما از واقعه ى عاشورا چيزى جز طبق هاى زرين نورانى و سيار خيابانى و پرچم و علم، و گاهى نوحه سرايى و طبل و دهل و کرنا تا نيمه هاى شب در خيابانها و معابر عمومى ادامه دارد چيز ديگرى را به خاطر مى آوريم.
آيا شايسته است که فرزند على (ع) را که سالها بخاطر افکار و انديشه هايش زجر و شکنجه و تبعيد، و بى احترامى و توهين، اسارت و شهادت را تحمل نمود، اينگونه بشناسيم.
آيا اين نوع شناخت ما از اين شخصيت بى نظير تاريخ، که دنياى اسارت و دورويى و نيرنگ و تملق و جاه طلبى
را با اسارت زينب (س) و زينبها و شهادت عزيزترين يارانش به دنياى آزادى و آزادمردى بدل نمود و معلم آزادى و عدالت و ابراز عقيده گرديد، توهين و ناسپاسى نيست.
چرا عاشورا را با افکار و انديشه هاى واقعى حسين (ع) و زينب (س) و على (ع) نشناسيم و عرضه ننماييم.
چرا نمى خواهيم سنتهاى عرفى غلط و تعصباتى را که هر روز و هر سال ما را بسوى تجمل پرستى و ظاهر گرايى سوق مى دهد و افکار و انديشه هاى نوين قيام عاشورا به زير خروارها خاکستر مدفون مى کند، کنار بگذاريم تا واقعيت قيام عاشورا محقق و نمايان گردد.
چرا از صاحب نظران تاريخ و تمدن و فرهنگ خلاق و عبرت آموز و عشق برانگيز اين واقعه در اين راستا تا کنون مدد نجسته ايم.
چرا از صاحبان علم و انديشه و افکار تاريخى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى و متخصصين در فرهنگ و تاريخچه ى اين قيام عظيم و جاودانه بهره نمى بريم و از آنها در اين مجالس استفاده نمى کنيم و فقط به طبل و دُهُل و بوق و کرنا اکتفا نموده ايم. که اين خود به تنهايى پاسخگوى نيازهاى واقعى نسل جوان ما، در شناخت آن فرهنگ اصيل نخواهد بود. گرچه اينها شايد لازم باشد، امّا هرگز کافى نيست.
آيا تا کنون به اين انديشيده ايم که پيشواى عدالتخواه جهان و فرزندانش بيشترين درد و اندوه و شکنجه ها را از دست کسانى مى کشيد که جاى مهر بر پيشانيشان و سجاده بر زانوهايشان حک شده بود. مگر همانها نبودند که حکومت را از على خلع کردند و 25سال سکوت را بر او تحميل نمودند، مگر آنها نبودند که تا قرآن را بر سر نيزه ديدند، جنگ با معاويه را جنگ با خدا تلقى کردند، مگر آنها که نامه نوشتند و حسين (ع) را دعوت کردند انيس و مونسشان، تسبيح و ذکر و مسجد و محراب نبود، پس چرا پشت به وعده هاى خويش کردند و جوانمردان تاريخ بشريت را با نامردان روزگار نامرد تنها گذاشتند. آيا چيزى غير از اين بود که بعضى به خاطر مصلحت انديشى، و بيم از دست دادن مقام و موقعيت خويش کنار کشيدند، و برخى نيز بدليل ناآگاهى از افکار و انديشه هاى حسين (ع) او را تنها گذاشتند. گروهى نيز که او را سدّ راه خويش در دست يابى به پست و مقام قدرت مى ديدند، مهر سکوت بر چشم و گوش و لبهاى خويش کوفتند تا نه ببينند و نه بشنوند و نه زبان به سخن يارى کنند، چرا که نخواستند به اين بيانديشند که مقامها رفتنى هستند.
پس بياييم بجاى اينکه فقط بر سر و سينه بکوبيم، افکار و انديشه هاى اين مردان بزرگ را نيز آگاهانه تر و عميق تر بشناسيم. بياييد از تاريخ، عبرت بگيريم چه بسا که جامعه ما نيز از اين طبع و خوى خصلت به دور نمانده و نخواهد ماند.