متن ادبی «پنج شور مقدس»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

پيامبر، سرشار از يقين بود و تو پر از ترديد.
هنوز در گوش‏ه اى ناباورى‏ ات، آن دعوت صريح تكرار مى‏ شود؟
هنوز سه واژه ‏اى كه از فراوانى سرشارند، ترس غريب درونت را كبريت مى‏ زنند؟
«...ابنائنا...، نسائنا... انفسنا... نكند محمد خواص خود را به همراه بياورد! نكند به شيوه پيغمبران، هنگام مباهله زانو بزند! نكند...».
مباهله را پذيرفته ‏اى اسقف! اما ذهنت، اين صخره لجوج، هنوز سيلى خور امواج كلمات است.
نمى‏توانى برجستگى ملموس آن سه واژه را انكار كنى، تكرار مى‏ شوند...تكرار مى‏شوند... در قالب فراخوانى مقتدر:
«فَقُلْ تَعالَوا ندْعُ «أَبْنائنا» و أَبْنائكُمْ وَ «نِسائَنا» و نِسائَكُمْ و «أَنْفُسَنا» و أنْفُسَكُم ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَل لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الكاذِبينَ».
انجيل را دوباره مرور كن:
اين‏ بار، رو به روى دو راهى اقرار و نابودى قرار گرفته ‏اى.
جدل، صحراى وسيعى است كه تو را به اين ورطه كشانده است. اضلاع وجودند اينان كه در تدارك نفرينند.
درست مى‏ بينى اسقف! پيامبر با خواص خود آمده است و ردايى نورانى اين پنج تن را پوشانده است.
به آن دو نهال روشنايى نگاه كن؛ ببين كه مسيح، چه هم‏زادان بى ‏بديلى در اين سوى تاريخ دارد. تو نيك مى‏دانى كه اين دو هيئت نورانى چه جمع مبارك فراوانى در پى آورده ‏اند.
در برابر آفتاب
كوير دست‏ خالى! توفان شن را فراموش كن! تو هيچ پرده ‏اى ندارى كه روى حقيقت خورشيد بكشى. نيستى‏ات را رقم نزن؛ مگر نمى‏ دانى كه روز را نمى‏ شود انكار كرد؟!
و تو در برابر آفتابى.
انجيل را دوباره مرور كن و ببين، اين مقدس عفيف، تو را به ياد مريم مقدس نمى ‏اندازد؟
اين چه دارايى كامل و شاملى است كه همراه محمد است؟ اين زهراست كه مى‏آيد؛ قطعه گمشده تاريخ، پيدا شده و شمار بهترين زنان عالم، با او تكميل شده است.
تو در برابر قرينه مادر مسيحىْ اسقف! هيچ زن ديگرى در پى پيامبر نيست. اين سيده نساءالعالمين است.
بانگ مرگ مى ‏وزد
توده ظلمانى درونت را قانع كن. شش روز از غدير مى‏ گذرد و نه تنها تو، كه از مكه تا مدينه، تمام ذرات خاك هم على را مى‏ شناسند. يكى است؛ اما هزاران است، مرد پولادين حماسه‏ ها.
جان نبى است اين كه در وعده انفسنا لبريز است.
ابو حارثه!
چهره ‏هايى مى‏بينى كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جاى بركنند، البته خواهند كرد.

اشارات :: دی 1386، شماره 104
محمدعلى كعبى