اشارات :: بهمن 1381، شماره 45
معصومه کلایی
کاروانِ ستارهها، امشب در زیباترین جشنِ عشق و سرور حاضرند؛ شبی که از ناوکِ مژگانِ فرشتگان، غزلِ محبت میبارد و لحظهها، بیصبرانه در گذرگاهِ وصالِ دو شاخهی مهربانی، پایکوبی میکنند. صدای افلاکیان، سکوت را پس میزند و خورشید، شعاعِ عشق میگسترد. قصرِ شادمانی، از استواری ایمان، برخود میلرزد. دستهای تقدیر، در پیِ شکوفههای اخلاصند و نسترنها، میآیند تا حضور زهرا و علی را جشن بگیرند. غبار قدمهایشان، چونان ژالهای، طراوت گلهایِ زندگی را بیقرار میسازد.
فرشتگان، در نبضِ مهرورزی میتپند و در سبزستان پیوند، زیباترین عطیهی الهی را با جهیز اخلاص، به خانهی خوشبختی میبرند. عروسی خورشید، با ترنّم لبهای پدر و هدیهی صحیفهی نورانی، از کوههای بلندِ تفاهم طلوع میکند، حصارِ دلتنگی را درهم میشکند و شکوهِ بیمانند لحظههایِ عاشقانه را به تماشا مینشیند. زمین، به آسمان فخر میفروشد. به اِشارتِ خورشید، ستارگان، تختِ عروس را با شکوفههایِ ایمان میآرایند و قطراتِ باران، ساعتی بعد، بر فرازِ شمعدانیها میبارند و سرودِ اشتیاق سر میدهند.
متن ادبی «عروس خورشید»
- بازدید: 18559
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا