در حديث معتبر منقول است كه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام پرسيدند، كه چه سبب دارد مؤمن گاهى خواب مىبيند و اثر از آن ظاهر نمىشود، فرمود كه چون مؤمن بخواب مىرود روحش به جانب آسمان حركت مىكند، پس آنچه روح مؤمن در ملكوت آسمان مىبيند، در
محل تقدير و تدبير آن حق و اثرش ظاهر مىشود، آنچه در زمين و هوا مىبيند، خواب پريشان است، راوى پرسيد كه آيا روحش هم بآسمان مىرود و هيچ در بدن نمىماند، فرمود كه اگر چنين باشد، خواهد مرد، بلكه از بابت آفتابست كه در آسمان است و روشنى و شعاعش در زمين است، همچنين روح اصلش در بدن است و پرتوى از او بآسمان حركت مىكند.
در روايت ديگر از حضرت امير المؤمنين عليه السلام منقول است كه هر مؤمنى كه بخواب مىرود، روح او را به نزد عرض پروردگار او مىبرند، پس آنچه در آنجا ببيند، حق است، آنچه در وقت برگردانيدن در هوا مىبيند، خواب پريشان است، بر اين مضمون احاديث بسيار است.
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شيطانى هست كه او را هزغ مىگويند، در هر شب از مشرق تا مغرب را پر مىكند از بدن خود و بخواب مردم ميآيد و باين سبب خواب پريشان مىبينند.
در روايت ديگر مروى است كه دو نصرانى نزد ابىبكر آمدند، از او مسئله چند سؤال كردند، او عاجز شد، پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام ايشان را جواب گفت، از جمله آنها، آن بود كه پرسيدند كه خواب راست و دروغ چه سبب دارد، فرمود كه حقتعالى روح را خلق كرده است و براى آن سلطانى مقرر ساخته است و سلطان او نفس است، چون آدمى بخواب مىرود، روح بيرون مىرود و سلطانش در بدن مىماند، پس روح مىگذرد بگروهى چند از ملائكه و گروهى چند از جن، پس هر چه خواب راست است از ملائكه است، هر چه خواب دروغ است از جن است.
در روايت ديگر منقول است كه خوابهاى مؤمن صحيح مىباشد، زيرا كه نفسش پاكيزه و يقينش درست است و چون روحش بدر مىرود، با ملائكه ملاقات مىكند، پس خواب او به منزله وحى است.
در حديث ديگر منقول است كه وحى بعد از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله قطع شد، اما خوابهاى بشارت دهنده هست.
در حديث ديگر وارد است كه خوابهاى راست، يك جزو از هفتاد جزو است از پيغمبرى.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه رأى مؤمن و خواب او، در آخر الزمان بر هفتاد جزو از اجزاى پيغمبريست.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چون صبح مىشد حضرت رسول صلّى الله عليه وآله با اصحاب خود مىگفت كه آيا كسى خواب بشارت دهنده ديده است.
در حديث معتبر ديگر از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه شخصى از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله سؤال كرد از تفسير اين آيه كريمه اَلّلذينَ آمَنوُا وَ كانُو يَتَّقُونَ لَهُمْ الْبُشْرى فى الْحَيوة الدُّنْيا و فى الاخِرَةِ يعنى آن كسانى كه ايمان آوردند و پرهيزگار بودند ايشان را بشارت هست در زندگانى دنيا و در آخرت، حضرت فرمود كه بشارت زندگانى دنيا خوابهاى نيكوست كه مؤمن در دنيا مىبيند و بآن بشارت مىيابد و شاد مىشود.
در حديث حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خواب بر سه قسم است، اول بشارت خدا از براى مؤمن، دويم ترسانيدن شيطان، سيم خوابهاى پريشان.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه خوابهاى دروغ كه اثرش ظاهر نمىشود، آن خوابهائى است كه در اول شب ديده مىشود كه وقت سلطنت و استيلاى شياطين متمرد است و آنها خيالى چند است كه نزد او صورت مىدهند شياطين و اصلى ندارد و اما خوبهاى راست، آن خوابى چند است كه در ثلث آخر شب ديده مىشود، كه آن وقت نزول ملائكه است وقت سحر و آن خواب راست مىباشد و تخلف نمىكند، مگر آنكه جنب خوابيده باشد، يا بىوضو، يا آنچه سزاوار است از ذكر و ياد خدا به جا نياورده باشد پيش از خواب كه اگر با اين حالات خوابيده باشد، خوابش يا به عمل نمىآيد، يا دير به عمل مىآيد.
از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود كه هر كه مرا در خواب ببيند چنانست كه مرا ديده است در بيدارى، زيرا كه شيطان متمثل نمىتواند شد بصورت من و نه بصورت يكى از شيعيان خالص ايشان و بدرستيكه خوابهاى راست، يك جزؤ از هفتاد جزؤ از پيغمبريست.
از حضرت رسول صلّى الله عليه وآله منقول است كه در آخر الزمان خواب مؤمن دروغ نمىشود و هر كه راستگوتر است، خوابش درستتر است و به تحقيق اين مقام آن است كه چون حق سبحانه و تعالى روح مؤمن را از عالم قدس خلق كرده است و او را ارتباطى بارواح انبياء و اوصيا داده است و در عالم ارواح با ايشان محشور بوده است چنانچه در احاديث بسيار وارد شده است كه ارواح، لشكرهاى مجتمع بودند فوج فوج در عالم ارواح، پس ارواحى كه در آن عالم آشناى يكديگر بودند در عالم بدن هم آشنا مىشوند و آنچه در عالم جدائى و نفرت داشتند در اين عالم نيز يكديگر را نمىشناسند و از يكديگر نفرت مىنمايند و چون به حسب مصالح غير متناهيه آن ارواح مقدسه را در زندان بدنهاى كثيف ظلمانى محبوس گردانيدهاند و به انواع تعلقات جسمانى و شهوات نفسانى و خيالات شيطانى مبتلا ساختهاند، باين سبب او را از عالم قدس بُعدى و غفلتى رو داده، اما اشخاص را در اين باب اختلاف بسيار است، جمعى كه مقربان درگاه الهىاند، ارواح ايشان به ملاء اعلى در آويخته و اين تعلقات جسمانى ايشان را از آن عالم دور نينداخته است، بلكه به بدن با مردم محشورند و ارواح ايشان را از آن عالم دور نينداخته است، بلكه به بدن با مردم محشورند و ارواح ايشان پيوسته با قدسيان ملا أعلى مشغول مكالمه و محادثهاند و پيوسته روح القدس با ايشان مشغول راز و نياز است و افاضات ربانى على الدوام بر ارواح ايشان فايض است و جمعى هستند از اشقيا كه بلكه آن عالم را فراموش كردهاند، بغير اين نشأه فانيه و لذات دنيه چيزى به خاطر نمىگذرانند، حتى جمعى از ايشان از كثرت شقاوت و ضلالت نشأه ديگر غير اين نشأه را به اور نمىكنند و پيغمبران را در امر معاد تكذيب مىنمايند، ايشان را مهر بر ديده و گوش و دل ايشان زدهاند و راههاى خير و سعادت را بر ايشان بستهاند و جمعى ديگر هستند كه با وجود تشبث باين علايق دنيه دست از تحصيل مراتب عليه برنداشتند و در مقام نفس لوامه خود را داشتهاند، گاهى گوش و دل به شيطان مىدهند و گاهى از ملك نصيحت مىشنوند، زمانى با واعظان و راهنمايان بشر محشورند و زمانى با شياطين انس مشغول فسق و فجورند، گاه بلوث گناه خود را ميآلايند و گاه بآب تضرع و توبه خود را تطهير مىنمايند و اين جماعت چون روح ايشان را باعتبار اشغال و تعلقات و خطا و سيئات بعدى عظيم از جناب قاضى الحاجات و انبياء و ائمه و ملائكه سموات بهم رسيده، در وقت خواب كه نفس را اشغال بدنى فى الجمله فراغى حاصل شد و خيالات فاسده كه از راه روزنههاى مشاعر بدنى بر او داخل مىشد مسدود گرديد، فى الجمله او را آشنايان قديم به ياد ميآى و با دوستان روحانى طرح اختلاف مىاندازد و بآسمان صورت و معنى عروج مينمايد و با روحانيان و قدسيان همزبان مىگردد، اما چون در اول شب پاره از صور خيالات بيدارى در ضميرش حاضر است، هنوز در هواى تعلقات خود پرواز مىكند و ربطش بآن عالم ناقص است، پس باين علت، شياطين بر او مستولى مىشوند و خيالات و علايق باطله او را به صورتهاى گوناگون در نظر او ميآورند و هر چه از اول شب دورتر مىشود و نقش خيالات بيدارى بيشتر محو مىشود، پرواز او به عالم بالا رساتر مىشود تا آنكه چون وقت سحر مىشود از ما بين آسمان و زمين و هواها و خواهشها و زينتهاى رنگين بدر رفته و بزير عرش الهى به صحبت مقربان فايق گرديده، استيلاى شياطين ضعيف مىشود و لطف ربانى ملائكه آسمانى را براى تنبيه غافلان و بيدار كردن خواب غفلت ربودگان و دور كردن عساكر شياطين و جنيان فرو مىفرستد، لهذا در آنوقت، خوابهاى رحمانى و افاضات سبحانى، بر ارواح مؤمنان فائض مىشود و ايشان را براى نماز و تضرع و زارى و توبه و پشيمانى آنچه در روز به غفلت كردهاند، بيدار ميكنند و باين سبب نماز شب را در آنوقت مقرر ساختهاند، و آيه كريمه اِنَّ ناشِئَةَ اللّيْل هِىَ أشَدُّ وَطْأ وَ اَقْوَمُ قيلاً در شأنش فرستادهاند كه حاصل مضمونش آن است كه عبادتيكه در شب كرده مىشود موافقت دل با زبان در آن بيشتر است و گفتار در آن درستتر است، پس زهى سعادتمندى كه قدر آنوقت را بداند و اندازه آن نعمتهاى بى اندازه را بشناسد و ملائكه روحانى را بر دفع وساوس شيطانى يار و ياور خود گرداند و روح مقدس خود را از آلودگى تعلقات دنيه پاك گردانيده، به ساحت پروردگار خود رساند و در آنوقت مبارك كه هنگام راز و نياز مقربان است با خداوند بىنياز، خود را هم آواز ايشان گرداند و قدرى قدر خود را بداند و اندكى اصل خود را بياد آورد و آن جوهر قدس را به بهاى كم نفروشند و آن طاير عرشى را در قفس علايق محبوس نگرداند وَ فَقَّنَا اللّهُ تَعالى وَ سائِرَ الْمُؤمِنينَ لِسُلُوك مَسالِكب الْمُقَّربينَ وَ لِتَنْبيهِ نِوْم الْغافِلينَ.
بدان كه چون اين پردههاى رنگارنگ تعلقهاى جسمانى و شيشههاى الوان و زينتهاى دنيوى و در وقت خواب در پيش ديده دل آويخته است، و با وجود عروج به مراتب عليه باز بصيرتش با اين خيالات آميخته است لهذا در خواب چيزها بصورتهاى ديگر ديده مىشود، و هر چيزى را باعتبار مناسبات شكلها و صورتها هست كه در كلام الهى و سخنان انبيا و اوصيا براى عقلهاى ضعيف و بصيرتهاى مؤف محبوسان سراى غرور بآنها مثل زدهاند، چون ايشان خود را از معقولات معزول ساختهاند مدار ايشان بر محسوسات است لهذا معقولات را در لباس محسوسات بايشان مىنماياند، چنانچه فرمودهاند كه دنيا مانند مار است كه خط و خال نيكو دارد و طفل نادان بآن فريفته مىشود و در ميانش زهر كشنده است، چنانچه علم كه باعث حيات دلهاست تشبيه كردهاند بآب كه باعث حيوة بدنهاست و چنانچه سبزى زمين بآب است سر سبزى دلها بعلم است، و چنانچه علم را بار ديگر بنور آفتاب و چراغ تشبيه كردهاند زيرا كه نور تاريكيهاى ظاهر را برطرف مىكند و علم ظلمتهاى شكوك و شبهات و حيرتهاى جهالات و ضلالات را زايل مىكند، كلام حقتعالى و انبياء و اوصياء باين امثال مشحون است و سرّش همانست كه مذكور شد لهذا در عالم خواب نيز باعتبار ضعف بصيرت ايشان هر چيز بصورت نموده مىشود باين سبب خواب محتاج بتعبير ميباشد و كار تعبير كننده آن است كه از آن صورتها بذى صوت منتقل ميشود چناچه كسى در خواب مىبيند كه در ميان فضله افتاده است، يا دستش بفضله آلوده شده است، معبر ميداند كه اين صورت دنياست كه در پيش مردم آگاه از فضله و جيفه گنديدهتر است، ميداند كه مالى بدست او ميآيد يا مىبيند كه مارى متوجه او شد مالى رو به او ميكند يا مىبيند كه در ميان آبست، علمى او را رو ميدهد و اين علمى است عظيم و مخصوص انبياء اوصياء است و معجزه حضرت يوسف تعبر خواب بود، تحقيق اين مقام محتاج ببسطى هست كه اين رساله گنجايش اين ندارد انشاء اللّه در كتب ديگر كه در خاطر است اگر خدا خواهد بر وجه كامل مذكور شود.
در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقول است كه فرمود بسيار است كه خوابى مىبينم و تعبير خواب براى خود ميكنم و خواب بهمان نحو كه تعبير ميكنم واقع ميشود.
در حديث معتبر ديگر فرمود كه زنى در زمان حضرت رسول صلّى الله عليه وآله شوهرش در سفر بود خواب ديد كه ستون خانهاش شكست، بحضرت عرض كرد حضضرت فرمود، كه شوهرت ميآيد بسلامت پس چنان شد، بار ديگر شوهرش بسفر رفت و او چون خوابى ديد حضرت چنين تعبير فرمود، و شوهرش آمد، باز مرتبه ديگر شوهرش بسفر رفت او چنين خوابى ديد، بمرد شومى برخود و اين خواب را نقل كرد، و او گفت كه شوهرت ميميرد چنان شد اين خبر بآنحضرت رسيد فرمود كه چرا تعبير خواب براى او نكرد.
از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول ميفرمود كه خواب مؤمن در ميان زمين و آسمان بر بالاى سرش پرواز ميكند، تا آنكه خود آن براى خود تعبير كند يا ديگرى براى او تعبير كند، پس بآن نحو كه تعبير كردند واقع ميشود پس خواب خود را نقل مكنيد مگر براى شخصى كه عاقل باشد. در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه خواب را نقل نميبايد كرد مگر براى مؤمنى كه خالى باشد از حسد و عداوت و طغيان.
در حديث حسن منقول است كه شخصى بخدمت حضرت صادق آمد، گفت خواب ديدم كه آفتاب بر سرم تابيده بود نه بر بدنم حضرت فرمود، كه نور ساطعى و دين شاملى بتو خواهد رسد، اگر همه ترا فرا ميگرفت در دين حق غوطه ميخوردى آنشخص گفت كه ديگران بپادشاهى تاًويل ميكنند، حضرت فرمود كه كدام يك از پدران تو پادشاه بودند كه تو اين خيال ميكنى و كدام پادشاهى بهتر است از دين حق كه بآن اميد بهشت بهم ميرسانى.
در روايت معتبر ديگر منقول است كه محمّد بن مسلم به خدمت آنحضرت عرض كرد، كه خواب ديدم كه داخل خانه شدم زنم آمد و گردكان بسيارى شكست بر سر من ريخت حضرت فرمود كه متعه خواهى كرد، زنت مطلع خواهد شد و رختهاى نو كه پوشيده باشى بر بدنت پاره پاره خواهد كرد، زيرا كه پوست گردكان به منزله جامه است، محمّد بن مسلم گفت كه چون صبح جمعه شد رختهاى نو كه در عيدها مىپوشيدم در بر كردم، بر در خانه نشستم دخترى گذشت او را طلبيدم و به خانه بردم و متعه كردم زنم مطلع شد، آمد بر سر ما و آن دختر گريخت و من در خانه ماندم رختهاى نوام را پاره پاره كرد.
منقول است كه شخص ديگر بآنحضرت عرض كرد كه خوابى ديدم و بسيار مىترسم، دامادى داشتم كه مرده است خواب ديدم كه دست در گردن من كرد و مىترسم بميرم حضرت فرمود، كه انتظار مرگ بكش هر صبح و شام و از مرگ گريزان مباش اما معانقه مردگان با زندگان علامت طول عمر است، بگو كه داماد تو چه نام داشت گفت حسين فرمود زيارت امام حسين ترا نصيب خواهد شد زيرا كه هر كه معانقه با همنام آنحضرت در خواب مىكند توفيق زيارت آنحضرت مييابد.
در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه هر كه در خواب ببيند كه در حرم است اگر ترسان باشد ايمن گردد و شخص ديگر عرض كرد كه خواب ديدم كه چوب نيزه در دست داشتم فرمود كه آهن بر سرش بود، گفت نه، فرمود كه اگر آهن مىداشت خدا ترا پسرى مىداد چون آهن نداشت خدا به تو دخترى خواهد داد پس ساعتى صبر كردند بعد از آن پرسيدند كه آن نيزه چند بند داشت گفتم دوازده بند فرمود دوازده دختر بهم خواهى رساند، محمّد بن يحيى مىگويد كه من اين حديث را به شخصى نقل كردم او گفت كه من فرزند يكى از آن دخترهايم و يازده خاله دارم.
در حديث صحيح منقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام فرمود كه ديشب مولاى على بن يقطين را در خواب ديدم، كه در ميان دو چشمش سفيدى بود، چنين تعبير كردم كه بدين حق در خواهد آمد.
در حديث ديگر منقول است كه ياسر خادم به خدمت حضرت امام رضا عليه السلام
عرض كرد، كه در خواب ديدم كه هفده شيشه در ميان قفسى بود ناگاه آن قفس افتاد و شيشهها شكست، حضرت فرمود، كه اگر خوابت راستست مىبايد شخصى از اهلبيت و خويشان من هفده روز پادشاه شود، بعد از آن بميرد، پس محمّد بن ابراهيم در كوفه با ابوالسرايا خروج كرد و بعد از هفده روز مرد.
در روايت ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود، كه در خواب ديدم كه قدحى از شير بدست من دادند و آنقدر خوردم كه ديدم از ميان ناخنهايم بيرون مىآمد، پرسيدند كه به چه چيز تعبير كرديد فرمود كه به علم.
در حديث ديگر منقول است كه شخصى به خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد، كه خواب ديدم كه از شهر كوفه بيرون رفتم به موضع معروفى و در آنجا شخصى ديدم كه بر اسب چوبى سوار بود و شمشيرى در دست داشت و حركت مىداد و من او را مشاهده مىكردم و مىترسيدم، حضرت فرمود كه دلالت بر اين مىكند، كه تو مىخواهى به فريب شخصى را از روزى خود برآورى، از خدا بترس و مرگ را به ياد آور چنين مكن، آنشخص گفت كه گواهى مىدهم كه خدا علم عظيم به تو داده است و علم را از معدنش اخذ كرده بدرستيكه شخصى از همسايگان من به نزد من آمد، گفت مزرعه دارم به تو مىخواهم بفروشم من چون ديدم كه مشترى ديگر غير من ندارد در خاطر گذرانيدم و عرض كردم كه به قيمت بسيار ارزانى از او بخرم.
فصل نهم در سبب خواب راست و دروغ و تعبير خواب
- بازدید: 6143