٣٧. اصغر على شاه پاكستانى

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

اصغر على شاه، عالم، استاد و سخن‏رانى بود كه در سال 1955 ميلادى پس از مطالعه و پژوهش، فساد عقيده اهل تسنن در خلافت و حقانيت مذهب شيعه بر او روشن شد و لذا به اين مذهب گرويد.
اين بزرگوار در سال 1916 ميلادى در غرب پاكستان چشم به جهان گشود و در همان جا به تحصيل علم و دانش پرداخت. اما خداوند متعال خوش‏بختى را براى او مقدر ساخته بود تا با تحقيق و پژوهش درمورد مسائل اختلافى بين تشيع و تسنن بتواند بطلان و انحراف مذهب خويش را درك كرده، حقانيت مذهب شيعه اماميه را بپذيرد.
وى دلايل شيعه شدنش را چنين بازگو مى‏ كند: در مورد خلافت، عقيده داشتم كه با ابوبكر آغاز شده و به على عليه ‏السلام خاتمه يافته است و نيز تصور مى‏ كردم كه تمام خلفا بر حق بوده ‏اند.اما اينك بر اين باورم كه خلافت حقيقى از آن اميرمؤمنان على عليه ‏السلام است؛ كسى كه مولاى مسلمانان و شيخ مهاجران و انصار و اولين مسلمان به شمار مى‏ آيد.
دليلى كه موجب شد تا به مذهب شيعه روى آورم اين بود كه در آرا و نظرهاى متفاوت در بين اهل سنت و شيعه تعمق كردم و دلايل هركدام را بررسى نمودم و تا آن جا كه توانستم تأليفات هر دو فرقه را مطالعه كنم. در آخر به اين نتيجه رسيدم كه اميرمؤمنان عليه ‏السلام انسانى نمونه است كه هيچ ‏يك از امت محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله هرگز توان برابرى با او را ندارد و او از همه برتر است. بعد از ايشان هم عترت طاهره و فرزندان رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله خلفاى حقيقى پيامبر، راه‏نمايان بشر و رهبران اسلام هستند كه هركس به آنها تمسك جويد، نجات مى‏ يابد.
اينها همان ناخدايان سفينه نجات، ثقل اصغر، صاحبان حقيقى خلافت نبى ‏اكرم صلى ‏الله ‏عليه‏ و ‏آله و حكومت الهى هستند؛ زيرا در عمل به حدود شرعى و جارى كردن آنها، بر همه مقدم‏ ترند. اوضاع به هم ريخته و حسادت قبيلگى باعث شد تا مسلمانان بر پيروى از عترت پيامبر يك‏ پارچه و يك ‏صدا نباشند. عترت پاك پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله به دليل شرافت و كرامت ذاتى و علاقه ‏اى كه به اسلام داشتند، راضى نشدند تا بين مسلمانان تفرقه ايجاد شود، بلكه هميشه امت اسلامى را نصيحت مى‏ كردند. لذا مى‏ بينيم كه اميرمؤمنان عليه‏ السلام هيچ‏ گاه در دوران خلفاى سه‏ گانه، دست به اقدامات مخرب نزدند، بلكه هميشه آنها را راه‏نمايى و نصيحت مى‏ كردند و اين دليلى است گويا بر تقوا و حرص ايشان بر اسلام.
آن حضرت و خانواده و يارانش در برابر هركس كه با اسلام مخالفت مى‏ كرد، ايستادند و اسلام را سرافراز و كفر را منكوب ساختند.
مطلبى كه بسيار برايمان درد آور مى‏ باشد اين است كه دشمنى‏ هاى گذشته با بنى‏ هاشم اين سرافرازى را براى اسلام باقى نگذاشت؛ زيرا طولى نكشيد كه بنى‏ اميه كه كينه ‏توزترين دشمنان اسلام بودند، در برابر ائمه عليهم ‏السلام قد عَلم كردند و حسادت و كينه‏ اى را كه از اهل‏ بيت عليهم ‏السلام در دل پنهان داشتند، آشكار كردند و امت اسلامى را از رهبران حقيقى دور ساختند. ازاين‏ رو، مسلمانان به مذاهب مختلف تقسيم شدند و بنى ‏اميه با حيله توانستند سلطنت و حكم‏رانى را در اختيار گيرند و بعد از آن روايات دروغين فراوانى را رواج دهند؛ به ‏طورى كه تشخيص درست و نادرست اين روايات بر همگان دشوار گرديد و آتش اختلافات و كشمكش ‏ها طورى بالا گرفت كه شعله آن تا روز قيامت خاموش نخواهد شد.
اين افراط در اختلاف‏ ها روزبه‏ روز افزايش يافت و مردم را ازسرچشمه زلال معرفت آل محمد صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏ آله محروم كرد. البته بى ‏شك انسانى خوش‏بخت است كه در چنين اوضاعِ حادّ و طاقت‏ فرسايى، از گفته‏ هاى بيهوده اجتناب كند و به روايات قطعى و مقبول اهل‏ بيت عليهم‏ السلام چنگ بزند.