كساى هيجدهم: جامه ى نور

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

دختر يكى از تجّار ثروتمند يهود، ازدواج مى كرد. تمامى اعيان و اشراف در اين جشن كه با شكوه تمام برگزار مى شد، دعوت شده بودند. زنانى در كمال جمال، با جاه و جلال، مجلس را غرق در غرور و افاده كرده بودند، و هر كه را جامه ى جاهليت قيمتى تر بود او را قدر، بيشتر و قرب، افزون تر مى نهادند. در اين بين، ميان برخى از زنان پچ پچى درگرفت كه گرچه حرف و حديث همه يكى بود اما آتش توطئه از اجاق دخترى زبانه مى كشيد كه فاخرترين لباس ها را بر تن داشت:
- چقدر خوب است كه دختر محمد را نيز دعوت كنيم تا فقر و فلاكت او را به رخش بكشيم، هم تفريح است و هم تماشا!
با اين هدف جاهلى، فاطمه عليهاالسلام را نيز به مراسم شعف و شادى خويش فراخواندند. آيا فاطمه عليهاالسلام از اين كه لباسش كهنه و مندرس باشد خجالت خواهد كشيد؟ ابداً، اما او هرگز تمسخر و تحقير را نخواهد پذيرفت. از آنجا كه خداوند عزيز و عظيم، هيچ گاه اهل اين خاندان را ذليل و زبون نمى كند، جبرئيل عليه السلام را بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نازل فرمود. اين فرشته ى نيك سرشت، از بهشت، براى نور چشم محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم لباسى چشم نواز همچون چلچراغ آورد كه در نهايت لطافت بود؛ لطيف تر از برق مهتاب در شبى تار. بانو آن را پوشيد و چادر رنگ و رو رفته اش را نيز بر سر كرد و در مجلس حاضر شد.
مطابق طرح شيطانى قبلى، از گوشه و كنار مجلس، طعنه و كنايه شروع شد. رنگ باختگى چادر زهرا عليهاالسلام دستاويز يكى از ثروتمندزادگان شد، اما قبل از اين كه او وصله هاى چادر فاطمه عليهاالسلام را دستمايه تمسخر خويش و مايه ى خنده ى دوستانش قرار دهد، زهرا عليهاالسلام چادرش را پس زد. انگار يوسف جمال، به دربار زنان پا نهاده است؛ زنانى كه از جلوه ى جمال يوسف، ترنج از دست باز نمى شناسند. بهت و حيرت همه را در ربود و نور خيره كننده ى لباس، هوش و حواسشان را زدود. سكوتى آميخته با تحسين و تعجب، جمع را در خود فروبرد. بالاخره طراح دعوت از زهرا عليهاالسلام، در حالى كه لحنش حاكى از فروكش كردن گردباد غرور و گل و لاى غفلت بود، پا پيش گذاشت:
- اى دختر محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، اين جامه ى زيبا از چه كسى به تو رسيده است؟ - از پدر نازنينم.
- پدرت از كه گرفته است؟ - از جبرئيل امين عليه السلام.
- اى فاطمه! جبرئيل آن را از كجا آورده است؟ - از بهشت برين. .
.. و سپس دخترك، لحظاتى سر به جيب تفكر فروبرد؛ پس آن گاه سر برداشت و با لبخند مليح و معنادارى كه بر صورت منور فاطمه عليهاالسلام مى زد، در حضور ناظرين، به حق و حقيقت، اقرار و اعتراف نمود.
اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمد رسول اللَّه.
آن روز خيلى ها دريافتند كه فقر واقعى، همان فكر شيطانى است.