على علیه السلام و خلافت

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

على عليه السلام و عباس و هاشميان از نخستين لحظه بيعت ابوبكر را رد كردند و در خانه فاطمه عليهاالسلام بعنوان مخالفت به بسط نشستند.
ابوسفيان سعى كرد كه از آب گل آلود صيد كند. در تاريخ طبرى آمده است «هنگامى كه مردم بر بيعت ابوبكر فراهم آمدند، ابوسفيان گفت: چرا اين امر براى كوچكترين بخش از قريش باشد، پس به راه افتاد در حالى كه مى گفت: به خدا كه من گرد و غبارى را مى بينم كه آن را خاموش نمى كند به جز خون يا خاندان عبد مناف! ابوبكر كجاى كار شماست اى دو مستضعف، اى على و اى عباس. سپس گفت: اى ابوالحسن، دست خود را بگشاى تا با تو بيعت كنم به خدا اگر بخواهى، شهر را بر ضد او پر از سواره و پياده مى سازم» (1)  (2) اما على عليه السلام پيشنهادش را رد كرد زيرا كه از اهداف ابوسفيان و بنى اميه، كه دشمنان اسلام بودند، آگاه بود. پس به او گفت: «به خدا كه تو مدت ها براى اسلام بدى را مى خواستى. ما نيازى به دلسوزى تو نداريم» (3) اما ابوسفيان پس از آنكه ابوبكر، فرزندش يزيد را به امارت فرستاد، و منصبى داد آرام گرفت (4) امام على عليه السلام مى دانست كه امت اسلام بر سر دو راهى قرار گرفته و مردام گرفتار هواها گشته و هر تلاشى براى تصحيح انحراف از طريق جنگ مسلحانه، خطرى بر كل وجود اسلام بشمار مى رود كه على عليه السلام از آن محافظت مى نمود
و بر آن امين بود.
اهل بيت عليهم السلام بيان كرده اند كه چرا على عليه السلام با شمشير به مخالفت با خلفاء برنخاست. امام صادق عليه السلام در جواب سوالى كه يكى از ياران آن حضرت پرسيد: آيا چه چيزى اميرالمومنين را بازداشت از اينكه مردم را به سوى خود فراخواند و شمشير خود را در برابر كسى كه حقش را غصب كرد، از غلاف بيرون كشد؟ گفت: «از اين ترسيد كه مرتد شوند و اشهد ان محمدا رسول اللَّه نگويند».
تاريخ مخالفت آن حضرت را با آنچه در جريان بود به ما اعلام مى كند، زيرا كه ما نقش سياسى عمده اى براى حضرت على عليه السلام در روزگار خلفاء از قبيل وفادارى و غيره، نمى شناسيم و خبرى در مورد وى در همه جنگ هاى پس از رحلت پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نداريم. در حالى كه موضع گيريهاى جهادى آن حضرت در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مشهور است.
هنگامى كه عبدالرحمن بن عوف در شوراى شش نفره از او خواست تا به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره شيخين عمل كند، آخرين مورد را رد كرد كه اين امر، مطابقت سيره شيخين، «ابوبكر و عمر» را با سيره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مورد شك و ترديد قرار مى دهد و اگر معتقد به مطابقت آن با سيره پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود پس علت رد كردن آن چه بوده است؟
امام على عليه السلام بارها حق خود را در خلافت و منحصر بودن امامت در اهل بيت نبوت عليهم السلام مورد تاكيد قرار داده و گفته است: «كجايند آنان كه ادعا نمودند كه آنها به جاى ما راسخون فى العلم هستند، آن هم به دروغ و تعدى بر ما كه خداوند ما را رفعت داده و آنان را فروگذاشته و به ما عطا نموده و آنها را محرومشان ساخته و ما را داخل نموده و آنها را خارجشان ساخته است. به وسيله ما هدايت خواسته مى شود و گمراهى دور مى گردد. ائمه از قريش هستند كه در اين شاخه از بنى
هاشم قرار داده شده اند و براى كسى جز آنان شايسته نيست و ولايت غير از آنان درست نمى باشد» (5) در سخن ديگرى از آن حضرت است كه مى گويد: «اما استبداد بر ما در اين مقام كه ما به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در نسب بالاتر و نزديك تريم، تبعيضى بود كه روحيه گروهى بر آن بخل ورزيدند و دلهاى عده اى ديگر به آن سخاوتمندى نشان دادند. اما حكم از آن خداوند است و روز قيامت بازگشت به سوى اوست» (6) آن حضرت عليه السلام در مورد اهل بيت نيز مى گويد: «آنان جايگاه راز و بازگشت امر و گنجينه علم و پناهگاه حكم و غارهاى كتاب ها و كوه هاى دين او هستند كه كژى پشت دين را به آنان راست نمود و لرزه اندامش را به آنها دور ساخت... در اين امت، كسى با آل محمد صلى اللَّه عليه و آله مقايسه نشود و از آنان كه نعمتش بر آنان جارى گرديده، كسى با آنها برابر نمى گردد. آنان اساس دين و ستون يقين هستند، آنچه گران بار است به سوى آنان روى مى آورد و آنكه در راه است به آنها مى پيوندد، ويژگى هاى ولايت براى آنهاست و وصيت و ميراث، براى آنان مى باشد» (7) در همان منبع نيز، گفتار آن حضرت آمده است كه: «ما درخت نبوت و محل فرود رسالت و جايگاه رفت و آمد فرشتگان و معادن علم و سرچشمه هاى حلم هستيم. يارى كننده و دوستدار ما در انتظار رحمت است و دشمن ما منتظر يورش» (8)
يكى از علماى مدعى دوستى اهل بيت عليهم السلام با بعضى از برادران ما گفتگويى داشت. به آنان گفت: «على ولايتى داشت كه خداى سبحانه و تعالى به وى عطا نموده و اگر خلافت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى وى بود، با دعاى آن حضرت، مى توانست بر آن دست يابد و كسى نمى توانست كه جاى وى را اشغال كند».
واضح است كه اين گفتار ضعيفى كه سستى آن آشكار است نمى تواند وسيله اى باشد كه با آن، مساله كودتا بر ضد على عليه السلام را نفى كنيم.
زيرا كه اين امر را به سوالهاى متعددى مى كشاند از جمله اينكه چگونه پيامبران گذشته را سر بريدند در حالى كه آنان بى هيچ ترديدى اولياء اللَّه بودند و اينكه چگونه برترين و كامل ترين آنان را كه حبيب پروردگار عالميان است يعنى حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله را اذيت و آزار رساندند. و چرا در روز احد دندانهاى آن حضرت شكسته مى شود و سپاه پاى به فرار مى گذارد، آيا آن حضرت نمى توانست كه با دعائى همه مشركان را فرارى دهد.
در واقع انبياء و اولياء براى هدايت بدون اجبار مردم آمده بودند. اما معجزه و كرامت، براى اجبار بندگان براى حركت در راه راست نبوده بلكه براى اتمام حجت و بيان حقيقت منزلت اولياء در نزد خداى تعالى بوده است و اگر هر انحرافى با يك دخالت غيبى مواجه مى شد تا مردم به حق بازگردانده شوند، ديگر معنايى براى امتحان و مفهومى براى ثواب و عقاب وجود نمى داشت. خداى تعالى مى فرمايد: (و لو شاء ربك لامن من فى الارض كلهم جميعا افانت تكره الناس حتى يكونوا مومنين) يعنى: «اگر پروردگار تو مى خواست همه كسانى كه روى زمين هستند، ايمان مى آوردند، آيا تو مردم را مجبور مى سازى كه ايمان بياورند»؟ (9)
امام و خليفه، به نص از سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شناخته مى شود و بر مردم است كه به يارى وى ملتزم باشند همانگونه كه كعبه با رفتن مردم به حج آن شناخته مى شود كه به سوى آن مى آيند و خود آن، به سوى كسى نمى رود. در اسد الغابه از على عليه السلام آمده است كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «تو بمنزله كعبه هستى، به سوى تو مى آيند و تو به سوى كسى نمى روى، پس اگر اين قوم به سوى تو آمدند و آن را- يعنى خلافت را- به تو تحويل دادند، از آنان بپذير، و اگر به سوى تو نيامدند به سوى آنان مرو تا اينكه آنان به سوى تو بيايند» (10) اميرمؤمنان على عليه السلام نظر خود را به اختصار در خطبه معروف شقشقيه (11) بيان مى كند آنجا كه مى فرمايد: «آرى، به خدا كه فلان كس (12) آن را چون پيراهنى بر خود پوشاند در حالى كه مى دانست كه محل من نسبت به آن، محل قطب است از آسياب، كه سيل از من روان شود و پرندگان به سوى من بالا نيايند، پس من در برابر آن پرده اى انداختم و از آن روى گرداندم و به اين انديشه بودم كه يا با دستى شكسته اقدام كنم و يا اينكه بر تاريكى كورى (گمراهى خلق) صبر نمايم، كه بزرگسال در آن به كهولت رسد و خردسال در آن پير گردد و مومن در آن رنج كشد تا به ديدار پروردگار برسد!
پس ديدم كه صبر بر آن خردمندانه تر است، و صبر كردم در حالى كه خارى در چشم و استخوانى در گلو داشتم و ميراث خود را غارت شده مى ديدم، تا اينكه اولى به راهش رفت و آن را پس از خود به فلانى (13) واگذار نمود آنگاه قول اعشى را مثال آورد:
شتان ما يومى على كورها
و يوم حيان اخى جابر
يعنى: فرق است ميان امروز من كه بر كوهان و پالان شتر سوار و به رنج سفر گرفتارم، با روزى كه نديم حيان برادر جابر بودم (مقصود امام عليه السلام مقايسه ميان گرفتارى آن روز خود با زمان حيات پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله بوده است. مترجم) و شگفت آنكه، در حالى كه وى در زمان حياتش آن را رد مى كرد، ناگهان، آن را بعد از خود به ديگرى مى سپارد آن دو، دو پستان آن خلافت را ميان خود تقسيم نمودند پس آن را در جاى ناهموارى قرار داد كه سخن در آن تند و همراه زخم زبان بود و ديدارش رنج آور و اشتباهش بسيار و عذرخواهيش بى شمار، پس هر كه با وى بود همچون سوار بر شترى سركش مى بود كه اگر افسارش را محكم نگه مى داشت، بينى شتر پاره مى شد و اگر آن را رها مى نمود در پرتگاه هلاكت مى افتاد. سوگند به خدا كه مردم گرفتار اشتباه شدند و به راه حق نرفتند و من در طول اين مدت و در سختى اين محنت صبر كردم تا اينكه او نيز به راه خود رفت و آن را در ميان گروهى قرار داد كه ادعا كرد من يكى از آنان بودم. خدايا از تو يارى مى طلبم در مورد شورائى كه تشكيل شد، چه وقت همراه اولين شخص از آنها، در مورد من شك و ترديدى بود كه اينك با اين افراد، همسان قرار داده شوم! اما بهر حال در فراز و نشيب همراه آنان شدم، تا اينكه يكى از آنان به كينه خود توجه كرد و ديگرى به دامادش متمايل شد، همراه با دو نفر ديگرى كه بردن نامشان زشت و اهانت آميز است، تا اينكه نفر سوم قوم برخاست در حالتى كه دو جانبش باد كرده بود ميان موضع بيرون دادن و خوردنش، و خويشاوندانش همراه وى برخاستند و مال خدا را خوردند، همچنانكه شتران علف هاى بهارى را مى خورند تا اينكه ريسمان تابيده اش باز شد و رفتارش سبب قتلش گرديد و پرى شكمش او را برانداخت».
----------------------------------------------
1. طبرى ج 3 ص 205.
2. طبرى ج 3 ص 209.
3. طبرى ج 3 ص 209.
4. طبرى ج 3 ص 209.
5. نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح ص 201.
6. نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح ص 231.
7. نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح ص 47.
8. نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح ص 162- 163.
9. سوره يونس، آيه: 99.
10. اسد الغابه فى معرفه الصحابه ج 4 ص 31 از ابن اثير.
11. نهج البلاغه، خطبه سوم ص 48.
12. ابوبكر.
13. عمر بن خطاب.
-------------------------------------
نویسنده: عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سيد حسين محفوظى موسوى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page