از اين بيانات معلوم شد كه تمامى موجودات وجودا دوستدار و طالب حق تعالى مى باشند چه توجه آگاهانه داشته باشد يا خير؟ لكن آن چيزى كه كمال موجود به حساب مى آيد آن است كه محبتش نسبت به حق تعالى آگاهانه باشد و اين قسم از محبت مختص به موجوداتى است كه از شعور و آگاهى و ابزار آگاهى خاصى برخوردارند و در ميان مخلوقات خداوند، موجودات مجرده و ملائكه و انسان و جن از اين خصوصيت برخوردارندامام سجاد عليه السلام درباره ملائكه مى فرمايد: و لايغفلون عن الوله اليك (363) (و ايشان از شيفتگى به تو غفلت ندارند). و چون در ميان موجودات با شعور اين عالم فقط انسان است كه داراى قواى متعدد و وسيع مى باشد از اين جهت محبت او نسبت به كمال وجودى هر يك از قوا متفاوت مى باشد به طور مثال انسان هم قواى طبيعى دارد مانند قوه بينايى ، شنوايى ... غاذيه ، ميل جنسى ، و هم قوه خياليه دارد مانند توجه به مالكيت و مقام و امورى كه از نظر وجودى ، هستى واقعى ندارند لكن لازمه وجود انسان در محدوده اجتماع مى باشند، و هم قوه عقلى دارد كه دنبال اهداف حقيقى و كسب فضايل روحى و اخلاقى مى باشد. در عين حال در او ميل به كمال مطلق وجود دارد به گونه اى كه در تمامى مراحل به كار بستن قوا و اميال درونى ، اين ميل بر آنها حاكم است و در يك مرحله توقف ندارد، از اين جهت محبت به كمال مطلق نيز در او موجود است لكن اول به صورت ضعيف و ناخودآگاه و مبهم است و با رشد قواى عقليش ، آن نيز تدريجا قوى و خودآگاه و معين شده و تكامل پذير مى شود. و تكامل آن فقط در اين صورت امكان پذير است كه اعتقاد به ارتباط وجودى خود و جميع موجودات مانند خودش با مبداء متعال در تمامى شئون هستى ، داشته باشد، - اعتقاد به ارتباط از جهت ايجاد و بقاء و منتهى شدن هستى به او و نيز از جهت گرفتن راه رسيدن به او - و سپس تبعيت كردن از آن ، زيرا لازمه محبت و انجذاب به طرف چيزى تبعيت از آن است . بنابراين انسان هر چند به واسطه ابعاد وجوديش به طرف امور مختلف و موجودات گوناگون كشش و تمايل وجودى دارد و هر يك از آنها كمالى به حساب مى آيد لكن كمالى حقيقى او در پرتو جهت دادن آگاهانه اين ابعاد در مسير كمال مطلق است ، لذا اين تمايلات مختلف جنبه مقدمى و غير اصيل دارد و آن وقتى اصالت پيدا كرده و تاءثير واقعى در تكامل وجوديش مى گذارد كه در مسير آن كمال مطلق قرارش دهد و از حالت استقلال موهومه آنها را درآورده و جز خواسته او را اطاعت نكند، و خواسته خداوند متعال جز بندگى خالصانه او نيست همان طور كه خود در قرآن كريم مى فرمايد: للّه للّه و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين (364) (و بندگان امر نشدند جز اينكه خداوند را در حال اخلاص در دينش بندگى كنند) و در جايى ديگر دين خالص را جز براى خودش نمى داند:(365)، الا لله الدين الخالص ، و نهايت اين بندگى براى پيامبرى كه رحمت براى عالميان مى باشد كه به ايشان امر مى كند كه به مردم ابلاغ كن قل انى امرت ان اعبد الله مخلصا له الدين ، و امرت لان اكون اول المسلمين (366) (بگو كه ماءمورم كه خدا را به گونه اخلاص در دينش بندگى كنم و ماءمورم كه اولين مسلمان باشم ) يعنى نهايت تسليم در برابر حق تعالى .
محبت واقعى در انسان
- بازدید: 660