آه! چه درد غریبی است...

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

شب و سکوت و تنهایی... و سری در چاه و واگویه ‏های یک مرد، در هجوم سایه ‏های نامرد. آه! چه درد غریبی است، «غریبی»! فدای غربتت، علی! وقتی تمام دلت را غسل و کفن کنی، وقتی خونابه پهلوی دار و ندارت را بشویی و گونه‏ های یاست را ارغوانی ببینی، اگر علی علیه ‏السلام هم باشی، پشتت خواهد شکست. اُف بر تو ای روزگار! زمانه، چه ناجوانمردانه غربت را میان آشنایان وحی قسمت می‏کند! به خدا اگر علی علیه ‏السلام ، علی علیه‏ السلام نبود، می ‏شکست، که علی علیه ‏السلام ، علی علیه ‏السلام بود و در سوگ فاطمه علیه السلام شکست. دیگر علی علیه ‏السلام تنهاست، وقتی که زهرا میان خاک خفته باشد؛ که هیچ کس نباشد تا بر زخم سینه علی مرهمی نهد. ... و علی علیه ‏السلام مانده است و مدینه بی ‏زهرا و خلوت بقیع. ای بقیع مطهر! مزار یاس کجاست؟
سمیه باغبان‏ها
منبع : باحسین تا بینهایت